وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : دوشنبه 29 دى 1393 ساعت 09:58   |   کد مطلب: 12248
آموزش و پرورش به شکل نوین در سال 1341 در منطقه شراء روستای قهاوند در یک خانه استیجاری کار خود را آغاز کرد، قبل از آن و تا مدتها آموزش مکتبخانه ای در روستاها رواج داشت.

به گزارش  نافع به نقل از پایگاه خبری جهاد پرس ،هزاران سال پیش، آریایی ها و از آن جمله مادها، پارسی ها و پارتی ها به سرزمین ایران مهاجرت کردند، مادها در غرب و پارسی‌ها در جنوب و پارتی‌ها در شرق فلات ایران ماندگار شدند و حکومت‌هایی تشکیل دادند.

ایرانیان از دورترین دوران ها برای آموزش و پرورش اهمیت بسیار قائل می شدند، خرد و دانش و ادب در نزد ایرانیان از پرارزش ترین صفت ها و خصوصیت های یک فرد به شمار می رفت.
در دورهٔ مادها، کودکان و نوجوانان راه و رسم زندگانی و کار و جنگاوری را در خانه و ایل می‌آموختند. آموزش رسمی مخصوص روحانیان بود.

در دوران هخامنشی، آموزش رسمی ویژهٔ روحانیان زرتشتی (موبدان)، شاهزادگان و دولت‌مردان بود،اما مردم ایران به پیروی از گفتار حکیمانهٔ زرتشت، یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، اخلاق و مهارت‌های سودمند را به فرزندان خود آموزش می‌دادند،در آن زمان آتشکده‌ها جایگاه رسمی آموزش بودند و موبدان علاوه بر درس‌های مذهبی، پزشکی، ریاضی و اخترشناسی نیز درس می‌دادند.

 در دوران قاجار جنگ‌های ایران و روس رخ داد که با شکست ایرانیان و از دست رفتن بخش‌های زیادی از ایران همراه بود. البته آن شکست دردناک حاصل همان بی‌خبری از دانش و فن آن روزگار بود. از این رو، نخستین مدرسه به شیوهٔ امروزی با همت میرزا حسن خان رشدیه در ۱۲۵۴ هجری قمری در تبریز کار خود را آغاز کرد. آن زمان در کشور ایران از هر ۱۰۰۰ نفر فقط ۱۰ نفر با سواد بودند.

 آموزش و پرورش نوین:

تعلیم و تربیت رسمی  برای اولین  بار در زمان ناصرالدین شاه در ایران پاگرفت که در آن زمان ” وزارت علوم ” نامگذاری شده بود. سپس در زمان مشروطیت ”وزارت معارف ” نام گرفت . این وزارتخانه در سال ۱۳۲۹ شمسی  به ” وزارت فرهنگ”  تغییر نام داد و در سال  ۱۳۴۳ به سه نهاد ”وزارت فرهنگ و هنر” و”وزارت آموزش و پرورش” و سازمان اوقاف تقسیم گردید( دبیرخانه شورا). در بهمن ماه ۱۳۴۶ از بطن وزارت آموزش و پرورش دو وزارتخانه آموزش و پرورش و آموزش عالی متولد گردید.

نظام آموزش و پرورش نوین ایران از کودکستان ها، دبستان ها، مدارس راهنمایی، دبیرستان ها، دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی تشکیل شده است مقدمات ایجاد این نظام، از زمان تأسیس دارالفنون در سال ۱۲۶۸ هجری قمری و وزارت علوم در ۱۲۷۲ هجری قمری فراهم شد و بعد از انقلاب مشروطه به تدریج سازمان و تشکل یافت.تا زمان مشروطیت و حتی چند دهه بعد از آن، مکتب خانه های سنتی عوامل عمده ی آموزش و پرورش محسوب می شدند.

قبل ازساخته شدن مدارس دولتی و ورود آموزش و پرورش رسمی به منطقه شراء در سال ۱۳۴۱که بصورت نمایندگی در یک منزل اجاره ای شروع به کار کرد.آموزش پسران و دختران این منطقه بعهده میرزا ها و مکتبخانه ها بود.بنابرین در این قسمت بخشی را به مکتبخانه و کار کرد آن اختصاص دادیم.

تقریبا در اکثر روستاهای منطقه شراء مکتبخانه ها دایر بوده وافراد دل سوز این مرز وبوم به تعلیم کودکان می پرداخته اند.مثلا میزا مهدی خان مونشی باشی ارباب روستای کوزره  شخصی به نام ملااسد لله تبریزی را به روستا می آورند تا مکتب خانه دایر کند.ایشان بعد فوت در روستا به خاک سپرده می شود که قبر آن هنوز معلوم است.در این روستا ملاهای مکتبی زیادی چون میرزا احمد، میزا مهدی ،میزا سید ابوالحسن،میرزا اصغر و این اواخر نیز آقای حسن فلاح به روش قدیم قرآن می آموختند.

وعالم بزرگی چون آیت الله آسید نقی حسینی به تعلیم کودکان و رفع امورات شرعی مردم می پرداختند.

از دیگر روستاهای معروف در زمینه مکتبداری وتعلیم کودکان روستای هیزج (شیخ ابوالقاسم ماماهانی ،آشیخ عطاالله صالحی ،میزا محمد،حاج ملا عبدالله )وروستای قهاوند و یکله (ملا مهدی ،ملا غلامرضا،شیخ محمد حسن سیجانی ،میزا اله وردی ،میزا محمدعلی ،میزا شیخ عظیم خلج،میزا قربان آسید حسن آقا)جیحون آباد وبوبوک آباد را می توان یاد کرد.

از ملا باجیهای معروف که ساکن یکله بوده،یمن بس خانم معروف به خاتون حافظ کل قرآن از اهل جیحون آباد می باشد.ملا اکبر وملا صفر از فرزندان ایشان هستند.

در روستای جیحون آباد ،میرزا عبدالله،میرزا فتح الله،میرزا علی آقای جیحونی،میرزا ابوالحسن خان بابا که شاعر هم بوده اند،علیرضا جعفری،مصطفی قره باقی،سیفعلی زیایی،حسن شیخی،نورالدین جیحونی،سید احمد ملیحی روحانی سر شناس،محمود جیحونی قاری ومعلم قرآن به آموش کودکان و جوانان می پرداختند.

میرزا محمد علی شهسواری ظاهرا از اهل خیراباد در روستای ورکش و دولت آباد مکتب داشتند.

مکتبخانه:

مکتبخانه جزء اماکن مقدسه و محل روای حاجات به شمار می آمد . طلاب را، معصومین و اطفال را فرشتگان خوانده دعاهایشان را مستجاب می دانستند.

آمیرزا:

در ایران قدیم به این استاد در صورت مرد بودن، مکتبدار یا آخوند یا آمیرزا (آقا میرزا) و استاد زن را خانمباجی یا ملاباجی می‌گفتند.

مکتب پسران:

سن آغاز تحصیل برای کودکان حدود پنج سالگی بوده‌است، پس از آموختن هجا و ابجد (الفبای عربی)، شاگرد باید یک کله قند برای استاد می‌برده‌است. آموزش بعدی روخوانی جزء آخر قرآن (عم جزو) بوده و در همین حین نیز خواندن یک کتاب فارسی مانند گلستان سعدی به کودک آموزش داده می‌شده. این روند تا هنگامی که کودک هشت ساله شود ادامه می‌یافته و پس از آن به پسران نوشتن می‌آموختند. علاوه بر نوشتن حروف، حساب و شرعیات (بر اساس رساله مرجع تقلید زمان) نیز به پسران آموخته می‌شد.

مکتب دختران:

در باره آموزش دختران قبل از دوره قاجار اطلاعاتی در دست نیست.در منطقه شراء دختران بیشتر به خانه داری وصنایع دستی مانند فرشبافی وگلیم و…. می پرداختند.

در دوران قاجار امکان تحصیل برای زنان بسیار محدود بود. در باور عمومی، باسوادی زنان مخالف عرف و برای جامعه خطرناک دانسته می‌شد. بسیاری از زنان باسوادکه اغلب پیش پدران با سواد خوندن ونوشتن می آموختند، آن را پنهان می‌کردند.بیشتر دختران با سواد فرزندان ارباب بودند که توان پرداخت هزینه تعلیم  خصوصی در کنار برادران خود را داشتند. به دختران از کوچکی ساکت نشستن و تحرک کم، سوال نکردن و اطاعت کردن از مردان آموخته می‌شد.در منطقه شراء نیز عامه مردم  حتی تا چند سال بعد انقلاب نظر خوبی به تحصیل دختران در مدارس جدید را نداشتند .

قاعده آموزش:

ابتدای درس (بسم الله الرحمن الرحیم- هوالفتاح العلیم- پس مبارک بُوَد چو فَرّ هُما- اول کارها به نام خدا) و سپس شناخت و مرور حروف الفبا که مکتبدار از روی کتاب نشان داده و خودش خوانده، آن ها باید با صدای بلند توسط چوب الف هایی [چیزی از کاغذ چند لا، شبیه فلشی نصفه کار به کار نشان دادن حروف و کلمات می آمد.] که در دست داشتند و روی حروف می گذاشتند تکرار بکنند. پس از آن نوبت شناخت صداها و حرکات حروف و جَزم و مدّ و تشدید و تنوین و کلمه و جمله که باید به همین طریق روز در مکتبخانه و شب در خانه نوشته و خوانده به سینه بسپارند.

فرا گرفتن صداها و حرکات نیز بود که نه تنها دشوارترین کلمات فارسی، بلکه جملات عربی و غیر آن را به راحتی قرائت می نمود.

 قانون تغییرناپذیر:

چوب و فلک و کتک و تنبیه از لوازم اولیه و حتمی هر مکتبدار بود. تنبیه های بدنی در مکتب‌خانه رواج فراوان داشت. چوب و فلک و تنبیه و توبیخ جزء لاینفک تعلیم و تربیت بود که به هیچ صورت تعدیل و تعطیل نمی گرفت یا شاگرد تحمل این شداید کرده به جایی می رسید و یا ترک تحصیل کرده فراری شده به دیگر بی سوادان می پیوست. این بود که شخص یا سواددار سواددار، یا بی سواد بی سواد مانده. مگر قلیلی که ذوق شخصیشان آن هم در خارج از مدرسه می توانست بین این دویشان قرار بدهد.

مکتبخانه ها در روستاهای شراء در مساجد تشکیل می شد یا خانه یی بود که مکتبدارهای مرد یا مُلاباجی های زن، آن را اداره کرده به تعلیم و تربیت کودکان می پرداختند .بیشتر مواقع نیز به نوبت در خانه شاگردان تشکیل می شد. صورت ظاهر آن عبارت بود از فرش حصیر یا نمد یا گلیمی مندرس و میز کوتاه و تشکچه ی مکتبدار و چند ترکه روی زمین  

و برای زیر هر بچه، قطعه زیراندازهایی از قالیچه کهنه یا نمد و گلیم و گونی که از خانه هایشان می اوردند. منقلی که زمستان ها هر صبح برایشان آتش کرده همراهشان می کردند.

همچنین معلم مکتب خانه مکلف بود تا شاگردان خود را به معارف دینی و مذهبی آشنا کند. در قبال آموزش هایی که ملا ها به فرزندان مردم می دادند، از شاگردان این انتظار را داشتند تا فرمان های آنها را اجرا کنند. مانند جاروکردن ، اتاق مکتب خانه و حیاط، پر کردن کوزه یا تغار آب خوری، بادبزن به دست گرفتن بالای سر ملا در تابستان، منقل آتش به پا کردن در زمستان، چای و قلیان درست کردن، خرید مایحتاج، و… . همچنین در هر عید و عزا برایشان قند و تنباکو و به هر مناسبت غذای پخته از خانه برای ملا ها می آوردند یا آنها را برای صرف شام و ناهار به خانه هاشان دعوت می کردند.

 ملاها یا آمیرزاها در نزد عوام از احترام خاصی برخوردار بودند و آنها را مثل فرشته رحمتی می دیدند که فرزندانشان را از گمراهی و ضلالت نجات می دهند. به عنوان مثال در عوض آموزش نابینایان یا کودن ها پولی دریافت نمی کردند ولی در قبال آن خانواده ها برای آنها پیشکش و فرستادنی های زیادی می آوردند.

شغل دوم ملا و آمیرزا ها:

ملاها علاوه بر آنکه در مکتب ها، آموزش می دادند، در مجالس خانوادگی به قرائت قرآن، مولودی و… می پرداختند. همچنین به خواندن و نوشتن کاغذهایی که مردم بی سواد برایشان می آوردند خود را مشغول می کردند. ساعت معلوم کردن، استخاره کردن، اذان به گوش بچه گفتن، اسم گذاشتن، دعای فرج پای زائو خواندن، کفن و دفن کردن، همگی به پای ملا بود.

مدارس علمیه (حوزه علمیه):

قبل از به وجود آمدن مدارس به شیوه ی اروپایی، مدرسه اطلاق به اماکنی می شد که در آن تحصیل علم دین می کردند و عبارت بود از حیاطی بزرگ با ساختمان هایی یک طبقه و دو طبقه که ضمیمه ی مسجدی بوده یا به صورت مستقل تنها به خاطر مدرسه ی طلاب دین احداث می گردید.معلمان این جماعت را هم (مدرس) می گفتند که صبح و عصر، ایشان را در حجره یا شبستان مدرسه فراهم آورده تعلیم می نمود.طالبان علم در شراء که اکثرا عالمان روحانی مورد احترام مردم بودند، برای ادامه تحصیل به مدرسه علمیه همدان یا وفس می رفتند. شواهد زیادی در منطقه به وجود چنان مدارسی وجود دارد مانند مسجد جامع یسرلو اما مدرک مستندی بدست نیامد.

 

 آموزش و پرورش نوین در منطقه شراء:

 آموزش و پرورش به شکل نوین در سال ۱۳۴۱ در منطقه شراء روستای قهاوند در یک خانه استیجاری کار خود را آغاز کرد، قبل از آن و تا مدتها آموزش مکتبخانه ای در روستاها رواج داشت.

از سال ۱۳۵۵آموزش وپرورش دولتی اجباری شد، ابتدا کلاسها در خانه های اجاری شروع شد بلافاصله ساخت مدارس در روستاهای بزرگ پرجمعیت آغاز شد،  اولین مدرسه دولتی در سال ۱۳۴۲ درقهاوند ساخته شد که یکی از اتاقهای آن نیز مختص به رییس آموزش و پرورش منطقه بود که با عنوان نمایندگی کار می کرد،البته قابل ذکر است که بعضی از روستاها خیلی جلوتر از این تاریخ دارای مدرسه بودندمثل روستای کوزره خماجین دولت آباد عبدالرحیم که تابع اراک بودند .معلمان این روستاها از استان مرکزی تامین می شد.

اولین رییس آموزش و پرورش آقای احمد خانی با مدرک تحصیلی دیپلم از نیروهای بومی  همراه سپاهیان دانش در منطقه تعلیم وتربیت جدید را در منطقه آغاز کردند،ایشان که سالهای بعد نیز دوباره ریاست منطقه را بعهده داشته سعی نمودند از بهترین معلمان آن زمان همدان برای آموزش استفاده نمایند.تعداد روستاهای منطقه در سال ۱۳۴۱ بیش از ۶۵ روستا را شامل می شده که در سالهای بعد تا همکنون روستاهای زیادی از بخش شراء جدا شده بیشتر جزء استان مرکزی یا منطقه فامنین شدند.

از سال ۱۳۴۱ تا سال ۱۳۶۱ اداره آموزش وپرورش منطقه شراء  با حد اکثر پنج نفر نیروی انسانی به صورت نمایندگی اداره می شود واز سال ۱۳۶۱ به صورت اداره مستقل آموزش وپرورش منطقه کار خود را ادامه می دهد

تعداد دانش آموزان منطقه از سال ۶۱ تا ۶۸ حدود ۱۰۰۰۰ نفر بوده و در مقاطع ابتدایی راهنمایی ودانش سرای مقدماتی فعالیت می نموده است  شراء همکنون ۴۱ روستا دارد.

با ۶۰۰ نیروی کادر اداری ، آموزشی ،خدماتی و حدود۶۰۰۰ نفر دانش آموز درمقاطع مختلف تحصیلی مشغول به تحصیلند  اکثر اولیاء دانش آموزان بی سواد یا کم سواد می باشند بنابراین به تحصیل فرزندان خود ومسایل آموزشی ومدرسه کمتر اهمیت می دهند و این یکی از مشکلات مهم آموزشی از دیر باز در منطقه بوده است .

بزرکترین اقدامات مسولین آن زمان تشکیل مدرسه راهنمایی شبانه روزی امام خمینی ره ودر زمیمه آن تشکیل دانشسرای مقدماتی پسران بود که اکثر نیروهای بومی را توانستند آموزش دهند اوج تربیت نیروهای بومی و فرزندان با استعداد منطقه در همین سالها بوده است که ثمرات زیادی داشت
بعد از سال ۶۸ را باید دوره رکود تعلیم و تربیت در منطقه شراء یاد کرد.با کاهش جمعیت روستاها بخاطر مهاجرت کشاورزان به شهرها و کنترل جمعیت تعطیلی بعضی از مدارس روستایی که گاها با یک یا چند نفر کلاس تشکیل می شود،انگیزه تحصیل در روستاها از بین رفت.مسولین بعدی آموزش و پرورش آنقدر در مشکلات مالی وسیاسی در گیر بودند که با اطلاع از وضعیت آموزشی منطقه ،عملا کاری نتوانستند انجام دهند.

اکنون سالهاست که به صورت موردی قبولی دانش آموزان در یک رشته خوب همه را خوشحال می کند. با تجمیع دانش آموزان و مدارس بهترین گزینه پرداختن به مدارس شبانه روزی در منطقه بوده که متاسفانه کیفیت بد خوابگاهی وغذایی باعث شده دانش آموزان رقبتی برای آموزش در آن مدارس نشان ندهند.آیا واقعا نمی شود کاری کرد؟یا واقعا همتی وجود ندارد؟شاید جواب این سولها در نوع رفتار ما باشد.

زمانی که بر اساس «مسئولیت شخصی» رفتار می‌کنیم، وجدان خود را دخالت می‌دهیم. از منطق خود استفاده می‌کنیم و به پیامدهای تصمیم و رفتار خود فکر می‌کنیم.
اما زمانی که بر اساس «ماموریت شغلی» رفتار می‌کنیم، نیازی نمی‌بینیم که به منطقی بودن یا اخلاقی بودن کاری که انجام می‌دهیم فکر کنیم. شاید اگر هر یک از ما، می‌پذیرفتیم که مسئول همه اعمالی که انجام می‌دهیم هستیم و روزی، باید در برابر آنها پاسخگو باشیم و آن روز، اینکه «من مامور بودم و معذور» از ما پذیرفته نخواهد شد، حرفه‌ای گری افزایش می‌یافت و جامعه، میزان بیشتری از لبخند، مهربانی، صمیمیت و انسانیت را تجربه می‌کرد .

احساس ماموریت می‌تواند خطرناک باشد، اما احساس مسئولیت ضروری است. وقتی من احساس مسئولیت کنم برای بهتر کردن دنیا. کارهایم را می‌کنم. حرف‌هایم را می‌زنم. اما اگر «احساس ماموریت» کنم و بعد ببینم که «زارعی» مانع من است، می‌گویم: باید زارعی را از سر راه بردارم. نه به خاطر خودم. به خاطر «آینده‌ی بهتر آموزش وپرورش». و پس از مدتی حتی فراموش می‌کنم که ماموریت اصلی‌ام چه بوده و ماموریت جدیدم دیگر «آموزش وپرورش» نیست. «حذف فلانی وفلانی»ست. احساس مسئولیت «انسان دلسوز آرام» می‌سازد و احساس ماموریت «انسان منتقم.

 واحدهای آموزش منطقه عبارتند از:

ا- ابتدایی وپیش دبستانی ۵۰ واحد آموزش

۲-راهنمایی ۲۵ واحد آموزشی

۳-متوسطه وپیش دانشگاهی ۱۱ واحد آموزشی

انواع مدارس و مراکز آموزشی موجود در منطقه:

۱- مدارس دولتی

۲- مدارس غیرانتفاعی

۳- مدارس استثنایی

۴- مدارس آموزشگا‌ه‌های آزاد

۵- مدارس شبانه روزی

۶- مؤسسات تربیت معلم  از سال ۶۴ تا سال ۶۶ دایر بود.

۷- مرکز پیام نور

۸- آموزشگاه‌هاى کارو دانش دخترانه وپسرانه

۹-مرکز آموزش از راه دور

 

روسای آموزش وپرورش منطقه قهاوند از ابتدا تا کنون عبارتند از:

۱-اقای عزیز احمد خانی با مدرک دیپلم از سال ۱۳۴۱ تا سال۱۳۴۶ به مدت ۶ سال

۲-آقای حبیبی با مدرک دیپلم از سال ۱۳۴۶ تا۱۳۵۴ به مدت ۹ سال

۳-آقای عزیز احمد خانی برای دومین بار به مدت ۶ سال

۴-آقای خیرالله ترکمان با مدرک از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۵ به مدت ۱ سال

۵-آقای رضا ایرجیان با مدرک لیسانس ادبیات از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷  بمدت ۱ سال –انقلاب وتعطیلی مدارس

۶-آقای بهرام تیموری با مدرک فوق دیپلم از سال۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸ به مدت ۱ سال .ساختمان اداره در مکان سازمان دانش آموزی فعلی قرار داشته است.

۷-آقای احمد بهاری با مدرک دیپلم از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰

۸-شهید ایرج تیموری با مدرک فوق دیپلم از سال۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳

۹-آقای حسن کارگر با مدرک فوق دیپلم به مدت چند ماه در سال ۱۳۶۳ بر اثر تصادف در راه قهاوند با ماشین اداره مرحوم شدند.

۱۰-آقای منصور گل محمدی با مدرک فوق دیپلم از سال ۱۳۶۳ تا۱۳۶۷

۱۱-آقای غلامرضا احمدی با مدرک لیسانس از سال۱۳۶۷ تا۱۳۷۲

۱۲-آقای هادی رجب صلاحی با مدرک فوق دیپلم از سال۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳ با سمت سرپرستی

۱۳-آقای علی محمد حدادی با مدرک لیسانس از سال۱۳۷۳ تا ۱۳۸۱

۱۴-آقای مسعود رستنده با مدرک فوق لیسانس از سال ۱۳۸۱ تا۱۳۸۲

۱۵-آقای مجید قدیمی با مدرک لیسانس از سال۱۳۸۲ تا۱۳۸۹

۱۶-آقای احمد عبدالهی با مدک لیسانس از سال۱۳۸۹ تا ۱۳۹۳ دومین نیروی بومی با سابقه ۲۹ سال خدمت در منطقه که در تمام مقاطع تحصیلی تدریس ومدیریت داشته اند.

۱۷-آقای غلامی با مدرک لیسانس ادامه دارد

دیدگاه شما