وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

حضور 11 پرستوی مهاجر در استان همدان بهانه ای است تا بار دیگر از کوچه پس کوچه های تاریک زندگی به سوی نور رهنمون شویم.

پایگاه خبری، تحلیلی "نافع"، در این مجال قصد دارد تا به انتشار سخنان و دل نوشته های مخاطبان با شهدای گمنام بپردازد.

علاقه مندان می توانند در بخش نظرات، پیام های خود را  برای ما ارسال کنند.

دیدگاه‌ها

هر از گاهی در کوچه ها ندا می آید مسافری از سفر برگشته اما گمنام در سرزمین گلبرگ‌های پرپر شده ی شقایق، همراه با سبزه‌ها،‌ همنوا با ناله نسیم و اشک جاری شبنم، رو به قبله لاله‌ها، باید سلام کرد. باید سلام کرد بر آنانی که در آخرین فراز زیارتنامه‌ خود به زیارت سبز‌ترین سیرت و سرخ‌ترین صورت تاریخ نایل شدند. باید سلام کرد. بر زمزمه جاری رودها و رمل‌های روان به خون آغشته، با پای برهنه، که این وادی طور شهیدان است. «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی». 
سلام بر چشم انتظاری ؛ 
سلام بر بوی تربت ؛ 
سلام بر سرزمینی که از آن همه جوان فقط استخوان هایشان را به آغوش میهن بازگرداند
! بعضی بی سر ،
 برخی هم بی پلاک ! 
سلام بر دل مادران ، 
سلام برمفقودین و 
درود بر شهدای گمنام … سلام برادر آشنایم ، نمی دانم چه جوابی درقیامت به تو وهم رزمانت باید بدهم، من که با آغاز جنگ وارد مدرسه شدم وبا تمام وجود آرزوهای کودکیم را با جنگ وشهادت، قلک های کمک به جبهه و…گذراندم اکنون احساس خفگی می کنم .خوش به حالتان که رفتید و ماندگار شدید. شما در دل شب هم ، خداوند را یافتید اما ما در روشنایی حتی خودمان را گم کرده ایم. آنانکه با هزار دلیل زندگی می کنند نمی توانند با یک دلیل بمیرند ولی آنهایی که با یک دلیل زندگی می کنند با همان یک دلیل نیز می میرند و خداوندا ما را نیز مانند شهدا عاشق خود کن. شهید،ای که نام توخلاصه ی پاکیست / چقدر پیراهن خاکی توافلاکیست چقدر قمقمه ی خالی ات ادب دارد / هنوز نام اباالفضل زیر لب دارد…
سلام بر گام مهتابي دعا و مناجاتت. بر چفيه سفيد دربارت. بر پيشاني بندهاي سبز و سپيد و سرخت. سلام بر لباسهاي بي ريا و خاکي ات، بر جامه هاي سبز پاسداريت. چه خورشيدي سوز دلت را به آسمان مي گفت؟ و چه بهاري حضورت را در آسمان مي کشيد سنگر از صداي ناله هاي سوزناکت در خود مي شکست سنگر با وجود تو ديگر سنگر نبود، آتش بود که در اشتياق ديدن لحظه هاي خالصانه ترين نيايش هايت مي سوخت. جبهه از بوي نمازت، که تلفيقي از اشتياق پرواز بود، پر شده بود از آن زمان سالها و روزها مي گذرد . افسوس و صد افسوس که آن زمان کوچک بودم. و توان مسافرت نداشتم! اگر پاهايم توان پيمودن راه طولاني جنوب را داشت، به جاي آنکه آغوش گرم مادر را اختيار کند به صفوفتان مي پوستم و در خيل فرشتگان سپيد پوش، لباس خاکيتان را بوسه باران مي کردم. جبهه بهار قيام بود و فصل وصل سالکان مدينه دلدادگي بود. کعبه شيدايي و معراج شهيدان راه حق. چه مکان شگفت انگيزي بود و چه سربازان جان برکفي. اکنون جبهه ها دلتنگ اند از دوري تو. سنگرها در حسرت قدم يار بي تاب، صحرا از صفاي يارب، يارب گفتنت تهي و نخلهاي بي سر بي آواز، دلتنگ چفيه هاي خاکي ات و بيقرار نماز ديگر.
وقتي كه هروله كنان بسوي قتلگاه فكه مي رفتي ... آنجا ديگر توان همراهي تو را در خود نديدم و همان جا بود كه فهميدم كه من جا ماندم و تو رفتي .... رفتي و به خدا پيوستي و من تنها ماندم ...مرا نيز با خود ببر ... هرچند دل اين شقايق به مانند دل تو شيدا نيست ، اما دل شيداي تو را ديده و طعم شيدايي را چشيده ....

دیدگاه شما