کافی است چند باری مسیرتان به هر دلیل به دادگاه، زندان یا مراکزی از این دست خورده باشد یا دست کم اهل مطالعه روزنامهها باشید و اخبار صفحات حوادث را مرور کرده باشید تا سرگذشت آدمهایی که فاصله میان زندگیشان در قالب یک فرد عادی و معمولی تا درآمدن به کسوت یک قاتل را چنان سریع، راحت و غیر منتظره طی کردهاند که خودشان هم با گذشت مدتهای طولانی از شوک ماجرا خارج نشدهاند؛ در ذهنتان تداعی شود.
به گزارش نافع به نقل از بیدارگر، سرگذشتهای غمباری که آنقدر زیاد شدهاند که یادآوریشان کسی را به زحمت نیندازد. زندگی آدمهایی که در اثر یک عصبانیت آنی و مهار نشده مهر خونین جنایت بر پیشانیشان خورده و آنان را از یک شهروند سالم به یک قاتل تبدیل کرده است. ماجراهایی که همانقدر که از زندگی هر کدام ما دور، محال و ناشدنی به نظر میرسند ملموس، نزدیک و قابل وقوعاند.
قتلهای ناگهانی
یک قاضی بازنشسته میگوید: «خیلی از آنهایی که مرتکب قتل شدهاند، قصد و نقشه قبلی برای این کار نداشتهاند. تعدادی از آنها را، یک هیجان آنی و عصبانیت کنترل نشده، قاتل میکند. یک درگیری ساده سبب میشود یکی از طرفین دعوا با هر وسیلهای که در آن لحظه در اختیار دارد، به طرف مقابل حمله کند و او را به قتل برساند.»
عباس جوان 28ساله روستایی که بدون قصد و انگیزه قبلی و دراثر یک خشم آنی پسر جوانی را به قتل رسانده است، میگوید: سیزدهبدربود، من با پدر، مادر، دوخواهر و نامزدم به باغهای اطراف روستا رفتیم و آنجا بود که با یکی از جوانان روستا درگیر شدیم. محمد هیچوقت ازمن خوشش نمیآمد؛ آنروز هم وقتی خواستم ماشین پیکان مدل پایینم را پشت ماشین مدل بالای او پارک کنم با توهین و تمسخر ازمن خواست جایی بروم که او مرا نبیند چون سیزدهبدرش با دیدن قیافه من و ماشینم خراب میشود!
خیلی سعی کردم برخورد زننده او را نادیده بگیرم اما غرورم جریحهدار شده بود، مخصوصا جلوی نامزدم، به همین دلیل من هم هر چه فحش رکیک بلد بودم نثارش کردم بعد با هم درگیر شدیم. محمد تقریبا دو برابر من بود و به راحتی با چند مشت و لگد زمینگیرم کرد با این وجود خانواده و اقوامش هم به کمک او آمدند و به ما حمله کردند، حتی به نامزدم که آنجا غریب بود. در حالی که از شدت خشم و درد دیوانه شده بودم خودم را به ماشین رساندم و چاقوی بزرگی را که چند وقت پیش زیر صندلی گذاشته بودم را برداشتم و هر کدامشان را که سرراهم قرار گرفتند زدم تا به محمد رسیدم. دو ضربه به سینه و گردن او هم زدم و وقتی روی زمین افتاد چاقو را همانجا رها کردم و فرار کردم.
خشمت را مهارکن!
یک روانشناس و مشار خانواده میگوید: «درصد زیادی از موارد بروز قتلها، صرفاً ناشی از عصبانیت، برآشفتگی و تحریک روحی است. به طور دقیق زمانی که فرد کنترل اعصاب و اراده خود را از دست میدهد و در اثر ادامه رفتار تحریکآمیز طرف مقابل، تسلط نداشتن به خود، آگاه نبودن از شیوههای کنترل خشم، کم ایمانی و ظرفیت پایین اخلاقی مرتکب قتل میشود. در واقع او به قصد کشتن حمله نمیکند فقط میخواهد خشم خود را از طرف مقابل به طریقی نشان دهد یا احیاناً حقی را که فکر میکند نادیده گرفته شده، به دست بیاورد و نتیجه این رفتارش منجر به گرفتن جان انسان دیگری میشود.
این است که میگوییم اگر هر کدام از ما ظرفیت روحی خود را بالا نبریم، بر احساس و رفتار خودمان کنترل نداشته باشیم و از هر مسألهای برآشفته شویم و تحت تأثیر و رفتار و سخن نسنجیدهای قرار بگیریم، امکان ارتکاب به چنین اعمال خشنی را خواهیم داشت.
دکتر سمیرانوری معتقد است: ما نمیتوانیم عصبانیت را به عنوان واکنش طبیعی انسان نادیده بگیریم و آن را کاملاً از زندگی خود خارج کنیم. عصبانیت واکنشی از سوی ما در برابر ناهنجاریهایی است که میبینیم و میتواند در یک روال عادی و منطقی پیش برود. چگونه؟! به این ترتیب که بیاموزیم وقتی از موضوعی یا کسی عصبانی هستیم، در لحظه عصبانیت اقدام به کاری نکنیم، تصمیمی نگیریم و بدانیم که بدرفتاری با خود و یا دیگران هنگام عصبانیت نه تنها برای ما آرامش بخش نخواهد بود، بلکه به حل مشکل هم کمکی نخواهد کرد. اگر آرامش و کنترل بر اعصاب و رفتار خود را از دست بدهیم، به موقعیت وخیمتر و عصبانیت بیشتری خوشآمد گفتهایم. این موضوع مدام میتواند بر دایره عصبانیت ما و شدت آن بیافزاید و مشکلات جسمانی هم برایمان به همراه بیاورد.
یک مدرس یوگا و مربی بدنسازی که سعی دارد با تکنیکهای خاص یوگا و تمرینات ورزشی روح و جسم شاگردانش را در برابر تنشها و عصبانیتهای زندگی روزمره قوی کند، معتقد است: «آستانه تحمل مردم کم شده است. با کوچکترین مخالفتی یا مانعی که روبه رو میشوند، کار را به فحاشی، درگیری لفظی و فیزیکی میرسانند. قیافههای اخمو و درهم رفته را همه جا میبینیم. واقعاً این همه پرخاشگری برای چیست؟ هیچ فکر کردهایم چرا رفتارهای انسانی، توأم با عشق و محبت جایش را به دشمنی و تجاوز به حقوق دیگران داده است.
در گذشته به رغم سادگی زندگیها، احترام گذاشتن به حق یکدیگر از اصول زندگی مردم بود. چه در خانوادهها و چه در جامعه. به هم تعارف میکردند. حق تقدم یکدیگر را رعایت میکردند. چه بسا از حق خود به خاطر دیگری چشم پوشی میکردند. ولی حالا شاهد دعواهای فجیع و بسیار هستیم. حرمت ها را به سادگی میشکنیم و مردمی با قیافههای عصبانی پشت فرمان اتومبیلها که برای دقیقهای زودتر رسیدن به راحتی حق بقیه را پایمال میکنند.
شمسی آذرنوش میگوید: مشکل بسیاری از ما در زندگی، آسان گذشت نکردن است. همه چیز را سخت میگیریم. فراموش کردهایم که با منطق و آرامش، بسیاری از مسائل حل میشوند. آیا بهتر نیست در رفتار خود تجدیدنظر کنیم. به جای انتقاد، از همدیگر حمایت کنیم. به جای پیش گرفتن رفتار صحیح، داشتن احساس مسئولیت و درک کردن یکدیگر، از هم طلبکاریم!
از طرفی مسئولان هم باید دقت و مراقبت بیشتری برای کاهش جرایم پیش بگیرند. چندی پیش برنامه مستند از تلویزیون از یک مرکز ساخت انواع چاقو پخش شد. آیا نباید در کار این مراکز نظارتی صورت بگیرد. چرا باید محدودیتی برای سازندگان و مشتریان وجود نداشته باشد. آیا در دسترس بودن این قبیل چاقوها برای گذاشتن در داخل جیب یا کیف و یا حمل راحت آنها نمیتواند انگیزه خرید آنها را در جوانها ایجاد کند. متأسفانه مدتی هم هست که در برخی اتومبیلهای مسافربر شاهدیم که راننده چاقویی کنار دستش گذاشته تا هنگام دعوا از آن استفاده کند. این کار هم تهدیدی برای فرد است و هم جامعه. گرچه تا آگاهی عمومی بالا نرود و به طور ریشهای به برخی اخلاقیات بازنگردیم، قادر به روبرویی منطقی با مشکلات و کاستن از تنشها و عصبانیتها نخواهیم بود.
قاتل نشویم!
فاصله میان زندگی در قالب انسانی عادی تا تبدیل شدن به موجودی که زندگی دیگری را از او گرفته وبا این کار روی زندگی خودش هم قمار کرده است میتواند طولانی شود و فرسنگها از زندگی هر یک از ما فاصله بگیرد اگردر مواجهه با دیگران عطوفت و گذشت را سرلوحه اعمالمان قرار دهیم، وقتی که دیگر از فریادهای مردان و همهمههای زنان هنگام تصادف کوچک میان دو اتومبیل در خیابان خبری نباشد، یا قفل فرمان تبدیل به سلاحی برای فرود آمدن بر سر و روی کسی نشود، یا در خانواده فریادی بلند یا رفتاری خلاف انتظارمان، از کوره بدرمان نیاورد،یا فرزندانمان را به خاطر همراه داشتن سلاح سرد بازخواست کنیم و در یک کلام بتوانیم کنترل احساسات و رفتارهایمان را در دست بگیریم و به کوچکترین بهانهای آتش خشممان را بر زندگی خود و دیگران نیندازیم.
اسداله عقیلی
دیدگاه شما