وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : شنبه 19 مهر 1393 ساعت 09:14   |   کد مطلب: 10069
خاطراتی زیبا از شهید آریافر/ وصیتنامه ای که در تشنگی نوشته شد
امیر سرتیپ دوم بهرام آریافر در تاریخ بیستم تیرماه سال 1374 به همراه سه دلاور دیگر از نیروی انتظامی برای شناسایی به مناطق مرزی و کویر کرمان اعزام می شوند، چرخ بال 1511 هواناجا سقوط می کند و سرنشینانش به امید یافتن روزنه ای از زندگی در بیابان طی طریق می کنند اما پس از سه روز تشنگی در کویر دعوت حق را لبیک گفته و به درج شهادت می رسند.

به گزارش نافع به نقل از سایت خبری تحلیلی رودآور صمیمانه از ابوالقاسم آریافر برادر شهید بهرام آریافر به دلیل مصاحبه درباره بردار شهیدش قدردانی می کند.بخشی از خاطرات انتهای گزارش برگرفته از کتاب یک مرد یکصد نبرد نوشته هوشنگ ایرجی است.امید است به فضل خدا متولیان این پایگاه خبری از پیروان راه شهدا و امام شهدا باشند.

IMG_3220دوم مرداد ماه سال ۱۳۷۴ ایران اسلامی دلاور مردی را از دست داد که رزمش لرزه به اندام خصم می انداخت. شهید بهرام آریا فر مردی که سال های سال در جبهه های نبرد حق علیه باطل حماسه آفرینی کرد تا یک وجب از خاک این مرز وبوم به دست نا اهلان نیفتد و پس از جنگ نیز در سنگر مبارزه با سوداگران مرگ قرار گرفت و سرانجام در راه مبارزه با این مرگ آفرینان به شهادت رسید.

65498سرتیپ شهید «بهرام آریافر »در بهمن ماه سال ۱۳۲۶ دریکی از روستاهای اطراف شهرستان «تویسرکان» از توابع استان «همدان »چشم به جهان گشود.
وی تحصیلات ابتدایی را در همان بخش به پایان رسانده و تا سال دوم دبیرستان در شهرستان« تویسرکان» ادامه تحصیل داده وپس از ان به جهت علاقه خاص به رشته ریاضی برای ادامه تحصیل به شهرستان« همدان» رفته و موفق به اخذ دیپلم شد.
با شرکت در آزمون ورودی دانشکده افسری ارتش و پذیرفته شدن در ازآزمون از سال ۱۳۴۹ وارد دانشکده افسری شد.
پس از طی دوران دانشکده در تاریخ ۲۳/۲/۱۳۵۲ فارغ التحصیل و بلافاصله جهت طی دوره مقدماتی- تکاوری و رنجر به دانشکده «شیراز »اعزام شد.
پس از طی موفقیت آمیز دوره رنجر در تاریخ ۱/۸/۱۳۵۳ به صورت داوطلب از ارتش به ژاندارمری انتقال و در آموزشگاه افسری به عنوان فرمانده دسته مشغول خدمت شد. پس از گذشت یک سال به عنوان فرمانده یکی از گروهانهای آموزشگاه افسری به ادامه خدمت پرداخت. در سال ۱۳۵۶ ازدواج نموده و در تاریخ ۲۳/۵/۱۳۵۷ به هنگ مستقل ۲۸ بوشهر منتقل شد. به مدت دو ماه سرپرستی آموزشگاه درجه داری بوشهر را عهده دار بوده و پس از آن به پیشنهاد فرمانده هنگ به سمت فرمانده گروهان قضایی خورموج منصوب شد. وی تا تاریخ ۱۸/۱/۱۳۵۸ فرمانده گروهان خورموج بود و پس از سرپرستی سه ماهه آموزشگاه گروهبانی بوشهر و راه اندازی آن پس از انقلاب اسلامی بنا به پیشنهاد (شورای پرسنلی) به عنوان مرزبان درجه ۲ وفرمانده گروهان ژاندارمری کنگان بوشهر مشغول به کار شد. در تاریخ ۱۵/۵/۱۳۵۸ با حفظ سمت فرمانده گروهان کنگان به دلیل شهادت فرمانده پاسگاه جم که در مجاورت گروهان کنگان و تحت امر گروهان دیگری بود به فرماندهی آن پاسگاه منصوب و به دلیل دستگیری اشراربه شش ماه ارشدیت مفتخر گردید.
در تاریخ ۱۰/۷/۱۳۵۸ به دلیل بروز ناامنی در استان کردستان و آذربایجان غربی داوطلبانه به ناحیه آذربایجان غربی اعزام و در تاریخ ۱۶/۹/۱۳۵۸ با اتمام ماموریت به بوشهر بازگشت.
65508وی همچنین در تاریخ ۱/۱/۱۳۵۹ به درجه سروانی مفتخر و از تاریخ ۱/۲/۱۳۵۹ به سمت فرمانده گروهان دلوار منصوب شد.
به محض شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه در راس یک واحد ۴۴ نفره به خرمشهر عزیمت نمود که به دلیل رشادت در جبهه های آبادان و خرمشهر به یک درجه ارشدیت مفتخر و در تاریخ ۲۴/۷/۱۳۵۹ به درجه سر گردی نائل شد. در طی مدت حضور در آبادان فرماندهی گردان های ۳۰۱-۳۰۲-۳۰۳ (خسروآباد) را به تناوب عهده دار بود و در تمام عملیات این محور شرکت فعالانه نموده پنج بار مجروح شد. در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۶۰ و پس از طی یک دوره مجروحیت و جانبازی به ناحیه کرمانشاه منتقل شد.
پس از طی دوره ی دو ساله فرماندهی مرکز آموزش سراب نیلوفر کرمانشاه ،به عنوان فرمانده هنگ مرزی پاوه و پس از آن هنگ مرزی دهلران منصوب شد.
65509در سال ۱۳۶۵ به فرماندهی مرکز آموزش جهرم انتخاب و مشغول به خدمت بود. در اسفند ماه ۱۳۶۶ به ناحیه کردستان منتقل و به عنوان معاون عملیاتی و امور مرزی ناحیه مشغول به خدمت شد. در طی مدت حضور در کردستان که به مدت چهار سال به طول انجامید در اکثر عملیات یگانهای تحت امر شرکت داشت . از شاخص ترین آنها عملیات دره شیلر- سور کوه- مولان آباد و… بوده است.
پس از ادغام نیروی انتظامی به ستاد ناجا منتقل و در دانشکده افسری ناجا با سمت رئیس دانشکده فرماندهی و ستاد پذیرفته شد و در تاریخ ۲۳/۲/۱۳۷۴ با موفقیت دوره را به پایان برد.
شهید آریافر پس از اتمام دانشکده فرماندهی ستاد به سمت مدیر کل عملیاتی نیروی انتظامی منصوب شد.
65510امیر سرتیپ دوم بهرام آریافر در تاریخ بیستم تیرماه سال ۱۳۷۴ به همراه سه دلاور دیگر از نیروی انتظامی برای شناسایی به مناطق مرزی و کویر کرمان اعزام گشت. چرخ بال ۱۵۱۱ هواناجا سقوط کرد و سرنشینانش به امید یافتن روزنه ای از زندگی در بیابان طی طریق کردند.
تشنگی، به دلاور مردان نستوه غلبه کرد. آریا فر که برای نجات همراهان خویش تا آخرین نفس در تلاش بود، شجاعانه و عاشقانه به ملکوت پرداز نمود. دوم مرداد ماه سال ۱۳۷۴ ایران دلاور مردی را از دست داد که به قول خودش لباس رزمش لرزه به اندام خصم می انداخت.
هفتاد و دو روز بعد جستجو گران پیکر پاکش را که با لباس مقدس نیروی انتظامی بر خاک تشنه کویر آرمیده بود به خانواده عزیزش بازگرداندند.

خاطراتی از شهید آریا فر
تأمین امنیت

65506آریافر خود به استقبال مبارزه و خدمت می رفت. ۷ شبانه روز نبرد و مقاومت او و همرزمانش در سورکوه منجر به عملیات والفجر ۴ شد. او به راستی مجاهد نستوهی بود که خود را در کانون مبارزه قرار می داد. پس از عملیات فتح المبین شهر دهلران از عراقی ها باز پس گرفته شد. آریافر شجاعانه مسئولیت فرماندهی ژاندارمری در دهلران را پذیرفت. دهلران که تحت نفوذ فورسانها بود تقریباً خالی از سکنه شده بود. فورسانها از افراد خودفروخته ای محلی بودند که برای ایجاد وحشت و دلهره در محدوده مهران، دهلران کمین کرده و پس از آنکه افراد داخل کمین آنها می افتادند گوشهایشان را می بریدند و با تحویل آن به عراق جایزه دریافت می کردند. اریافر ابتدا به شناسایی منطقه پرداخت. ساعتهای متمادی از دهانه چنگوله تا چاههای «نفت بیات» را مورد بازدید قرا داد نقاط سرکوب را شناسایی و با سرگرد بصیری نقشه ایجاد پایگاهها را طراحی نمودند. چهار ماه تلاش شبانه روزی بهرام و همراهانش منجر به ایجاد چهارده پایگاه و کاهش نفوذ فورسانها شد. مردم دهلران کم کم به شهر بازگشتند و امنیت تا حد زیادی در آن منطقه برقرار شد.
تجسم صفا
سردار بهرام آریافر قصد عزیمت از آبادان به اهواز و ماهشهر را داشتند. لذا به فرودگاه رفتند تا از هواپیما استفاده کنند. مسئولین و فرماندهان با ارائه کارت شناسایی می توانستند خارج از نوبت سوار شوند اما روح بلند و تواضع بهرام به او اجازه نداد تا از این امتیاز استفاده کند .

65507خلبانی که از جلو صف می گذشت پیش آمد و پس از احوالپرسی از ایشان درخواست کرد که بدون نوبت سوار شوند، آریافر نپذیرفت و گفت:«من هم از همین مردم هستم وقتی در کنار آنها هستم احساس خوشحالی می کنم اگر چه با تحمل سختی باشد» خلبان تشکر کرد و رفت. صدای زمزمه جمعیت بلند شد مردم فرمانده شجاعی که متواضعانه در کنارشان قرار داشت را تحسین می کردند. بهرام در استفاده از بیت المال دقت نظر خاصی داشت و آن را حق عامه مردم می دانست . زمانی که مأموریت خویش مبنی بر فرماندهی را تحویل می داد و قصد عزیمت نزد خانواده اش را داشت راننده ستاد از ایشان تقاضا کرد که با ماشین ایشان را برساند . سرهنگ آریافر از وی تشکر کرده و گفت: پسرم امروز آخرین روز خدمت من در این ناحیه بود از این لحظه من مسئولیتی در اینجا ندارم که از ماشین استفاده شخصی نمایم و از راننده خداحافظی نمود. راننده به فکر فرو رفت تا شاید بتواند شخصیت آریافر را برای خویش بهتر ترسیم نماید.

هدیه ای برای دو شهید
65511اواخر سال ۱۳۴۹ بهرام و چند نفر از دوستان همفکرش در دانشکده با یکدیگر پیوند دوستی بستند. آنها محلی را به عنوان مسجد در مقابل آسایشگاه در نظر گرفته بودند تا در اوج ظلمت و فساد روزانه ای برای عبودیت خویش بازکنند، افسر ضد اطلاعات که از اجرای برنامه های مذهبی و یکدلی بچه ها ناراضی بود سعی بر جدایی آنها داشت. بهرام و دوستانش در تیم کشتی دانشکده ثبت نام کردند تا در برنامه ها و مسابقات ورزشی دانشکده نیز حضور داشته باشند. برگزاری مسابقه کشتی با جایزه نقدی یکی از ترفندهای مسئولین دانشکده برای ایجاد تفرقه بود آریافر و عبادی که از لحاظ فکری با یکدیگر متفاوت بودند برای مسابقه در مقابل هم قرار گرفتند. بر روی تشک کشتی بهرام حاضر شد خود را بر زمین زد تا حریفش از جایزه نقدی برخوردار شود. عبادی که مادر مریضش در بیمارستان انتظارش را می کشید دریافت که بهرام عملاً خود را بر زمین انداخته و شبانه برای دادن جایزه نقدی به او اقدام کرد، آریافر از پذیرفتن آن امتناع نمود و آن را هدیه ای از طرف خویش به عبادی برشمرد . همین امر موجب دوستی بین آن دو را فراهم نمود و توطئه افسران رده بالای دانشکده را خنثی کرد. علاقه آریافر به عبادی در روزهای پر التهاب سال ۵۸ بیشتر جلوه گر شد . عبادی (فرمانده پاسگاه جم) به دست اشرار به شهادت رسید. پس از شنیدن این خبر اشک از چشمان بهرام جاری شد اما حکم جدید فرماندهی پاسگاه جم او را مصمم تر ساخت که برای دستگیری قاتلین عبادی اقدام کند.
هدیه آسمانی
65499زمانیکه سرهنگ آریافر برای بازدید در منطقه سقز مستقر شده بود . در حین رانندگی دچار سانحه شده و یک بند انگشتش قطع گشت، مسئول امور ایثارگران ناحیه پس از مطلع شدن نزد آریافر آمد و از ایشان تقاضا نمود که مراتب را به بنیاد جانبازان اعلام کند. بهرام مانع شد آن بند انگشت را هدیه ای دانسته و گفت: «پدرجان آن بند انگشت هدیه ای به پیشگاه حق تعالی بود، بگذار آسمانی بماند.« کارمند قانع نشده و شخصاً مسئله را پیگیری نمود، موضوع را با رئیس بنیاد مطرح کرده و خواستار تشکیل پرونده شد. رئیس بنیاد لبخندی زد و به او پاسخ داد: «سرهنگ آریافر از سالهای ۶۰ – ۵۹ جانباز ۳۰ درصد است ولی تاکنون حتی یکبار هم مراجعه نکرده است» کارمند که مبهوت کلام او مانده بود در فکر فرو رفت و با خود گفت: «بگذار این هدیه آریافر هم آسمانی بماند».
سرو قامت کویر
هنگام عروج سردار بزرگ فرا رسید . بیستم تیرماه سال ۱۳۷۴ برای شناسایی مناطقی در کرمان سوار هلی کوپتر شدند. منطقه دربند که رسیدند. بادهای تند و سوزان همراه با شن و غبار پاسگاه را از دیدشان محو کرده بود . هلی کوپتر چرخ خورد و به زمین کوبیده شد و گرد و غبار زیادی به هوا برخاست. دقایقی بعد خلبان شهید شد و «آریا فر» و «رحمانی نژاد» و «سرهنگ زنده روح» که مجروح شده بود را داغدار خود نمود. باید حرکت می کردند و خود را به نزدیکترین آبادی می رساندند .

65500سه مرد راسخ شجاعانه حرکت خود را خسته اما با امید آغاز کردند. روزها و شبها از پی هم می گذشتند، آنها شبانه حرکت کرده و روزها استراحت می کردند« سرهنگ زنده روح» هم با زمزمه با سقای دشت کربلا دو مرد مبارز را در ظلمت کویر تنها گذاشت. آتش عطش هر لحظه در وجودشان شعله ورتر می شد. پس از اقامه نماز صبح در مکانی که محل دید گروههای تفحص باشد قرار گرفتند. حوالی ظهر دسته ای از هواپیماهای تجسس در آسمان پدیدار شدند دست تکان دادند و فریاد زدند سودی نداشت گروههای تجسس متوجه گمشدگان نشدند، رحمانی نژاد به تیمسار پیشنهاد داد که لباس فرم خویش را در بیاورد تا از تشنگی اش کاسته شود اما او قبول نکرد و گفت : دوست دارم وقتی شهید شدم و دشمن بالای سر من آمد از ابهت جنازه ام وحشت کند ترس از سپاه اسلام در دلش بیفتد.

از بزرگی شنیده ام که شهدا در محشر با لباس رزمشان محشور می شوند، او لباس خدمتش را مهر تأئیدی بر خدمت عاشقانه اش می دانست. دلاوران تشنه که تشنگی را خسته کرده بودند، با امید پیش می رفتند. صبح روز دوم مرداد دیگر توان رفتن نداشتند، پس از ۱۲ روز سرگردانی تحمل سه روز تشنگی دلاوران را از پا در آورده بود. بهرام مهمترین و آخرین سفارشاتش را برای خانواده نوشت «رحمانی نژاد» را خواب شیرینی ربود خوابی که روح بلندش را به آسمان پرواز داد. زمزمه های محور گنگ به گوش خیال بهرام می رسید. عطش روحش را پرواز داده بود. به برکت نام سالار شهیدان به سوی قبله برخاست تمام توانش را به کار گرفت دستمال گردنش را مرتب نمود و دست راستش را به موازات لبه کلاه بالا آورد. امیری در دست بی کرانه کویر به احترام قرآن و پرچم ایران ایستاد و دلاورانه به میهمانی عرش رفت هرگز کسی بر خاک افتادن آن امیر بزرگ را بر خاک تفدیده کویر ندید و هفتاد و دو روز بعد جستجو گران پیکر پاک او و دو تن از همراهانش را به بها آباد منتقل کردند.

65497وصیت نامه شهید بهرام آریافر
انا لله وانا الیه راجعون
اینک در ساعت هفت مورخه دوم مرداد ماه سال ۱۳۷۴ سرتیپ دوم بهرام آریافر مدیر کل عملیاتی نیروی انتظامی چند سطری وصیت را تنظیم می کند…
درود و سلام به تمام فرستادگان خدا از آدم تا خاتم انبیاء محمد(ص) و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) و با آرزوی طول عمر برای رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای ، از بدو شروع جنگ تحمیلی در جبهه های مختلف خرمشهر، آبادان، دهلران، موسیان، کرمانشاه و … و در مسئولیت های مختلف برای پاسداری از انقلاب اسلامی و پایداری دین خدا فعالیت نمودم. اکنون که در منطقه عملیاتی کرمان هلی کوپتر ۱۵۱۱ سانحه دیده و در آخرین سنگر مدیر کل عملیات نظامی می باشم از تمام دوستان و فرزندان وبرادرانم انتظار دارم سنگر دفاع از اسلام را خالی نکنند…. از همه فرزندان، همسرم، همکاران، مادر و برادرانم همه و همه طلب آمرزش و حلالیت می کنم.

 

65498

65499

65500

65509

65508

65507

65506

65505

65510

65501

65502انتهای پیام/

دیدگاه شما