به گزارش نافع به نقل از کورنگ، به بهانه هفته دفاع مقدس با پدر و مادر دو شهید کبودراهنگی و فرزند جانباز آنها که خود از دلاورمردان و یادگاران دفاع مقدس گفتگو کردیم.
این طور که فهمیدم، خانواده پرجمعیت و با برکتی داشته اند! پدر و مادراین دو شهید، اصالتاً از اهالی روستای آق تپه اند وبا زبان ترکی سخن می گویند. « لطیفه یوسفی» نام مادر شهداست. و «محمد حنیفه داغی» نام پدرشان که تا حدودی تودارتر است و برایمان کمترحرف زد و بیشتر شنونده و تأیید کننده صحبتهای همسر و فرزندش بود.
آنچه در پیش می آید گفتگویی صمیمی است با خانواده شهیدان «غلامعباس و یعقوبعلی» داغی؛ پدر و مادر این دو شهید اگر چه صحبت کردن برایشان کمی سخت بود اما لطف کردند و وقت گرانبهایشان را به ما اختصاص دادند.
از حاج آقا محمد حنیفه داغی ، پدر شهدا که با آرامش خاصی به صحبت های فرزندش گوش می داد، از خصوصیات اخلاقی شهیدانشان پرسیدم.
حاج آقا داغی گفت: از نظر رفتار و کردار بسیار خوب بودند وغلامعباس در مدرسه راهنمایی شبانه روزی استقلال پیشنماز بچه ها و برادرش یعقوبعلی هم به دلیل عدالتی که داشت مسئول پخش وسایل سهمیه دانش آموزان دیگر بود.
آقای ناصر عارف که برادر بزرگ این دو شهید است، در این مورد می گوید: غلامعباس و یعقوبعلی از نظر اخلاق و رفتار در سطح روستا برجسته بودند. آنها قرآن و منتهی الامال را در کودکی نزد مکتبدار روستا به اسم شیخ احمد آموختند و همین زمان بود که متوجه شدیم غلامعباس از یک استعداد هوشی متفاوتی نسبت به دیگران برخوردار است.
وی ادامه می دهد: یکی از معلمان غلامعباس بعد از مفقودالاثر شدن او با اشاره به آن جمله معروف اباعبدالله الحسین(ع) که پس از شهادت علی اکبر گفت: «علی الدنیا بعدک العفی» به من گفت: حیف آق تپه که کسی مثل غلامعباس را از دست داد.
برادر شهید ادامه می دهد: این دو شهید بزرگوار در مدرسه راهنمایی دانش آموزانی ممتاز و نمونه بودند به همین دلیل مورد توجه خاص معلمان خود قرار گرفته بودند و مدیر مدرسه که آن زمان حاج منصور ساعدی بود از آنها بسیار تعریف می کرد.
این یادگار دفاع مقدس افزود: شهید غلامعباس در عملیات «والفجر ۸» به شهادت رسید و پیکرش در سال ۷۲به آغوش خانواده بازگشت وپیکر شهید یعقوبعلی که در عملیات «کربلای ۵» در تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۶۵ به شهادت رسیده بود در سال ۷۳به آغوش خانواده و مردم شهید پرور آق تپه بازگشت.
این دانش آموز آینده درخشانی دارد
برادر شهید تعریف می کند: یک بار به مناسبت روز معلم غلامعباس از طرف دانش آموزان در مدرسه راهنمایی در حضور حمیدرضا حاج بابایی که آن زمان رئیس آموزش و پرورش استان بوده سخنرانی کرده بود. ایشان از استعداد خوب غلامعباس تعجب کرده بود و گفته بود: این دانش آموز آینده درخشانی دارد.
از مادر شهیدان در مورد خاطرات خود از فرزندانش می پرسم در جواب میگوید: زمانی که بچههای شهیدم کوچک بودند باهم از کوچه عبور می کردند که مبلغی پول پیدا می کنند؛ غلامعباس به یعقوبعلی گفته بود آن را بردار ولی یعقوبعلی گفته بود اگه راست می گویی خودت بردار خلاصه با اینکه پول برای بچه شیرین است آن را برنداشته بودند.
مادر شهیدان ادامه می دهد: تمام زندگی غلامعباس و یعقوبعلی خاطره بود بعد از اینکه کمتر از یک سال از شهادت غلامعباس می گذشت، هر روز یعقوبعلی اصرار می کرد که به جبهه برود اما ما به دلیل اینکه تازه غلامعباس را از دست داده بودیم وسن او هم کم بود، مانع می شدیم. او می گفت با برادر وهمرزمانم عهد بسته ایم که در دفاع از ولایت نگذاریم سلاحمان بعد از شهادت بر زمین بماند .
وی ادامه می دهد: اما یک روز موقع ناهار که سفره را پهن کرده بودم و بلندگوی مسجد مارش عملیات را می زد دیدم یعقوبعلی بیرون رفت، گفتم شاید رفت دستش را بشوید اما دیدیم خبری نشد، با حاجی آقا دنبالش رفتیم از رزمنده هایی که به جبهه می رفتند پرسیدیم یعقوبعلی را ندیدید؟ گفتند برای اعزام با ماشین اول به کبودراهنگ رفت.
مادر شهید ادامه می دهد: برای برگرداندن یعقوبعلی به دنبالش به کبودراهنگ رفتیم و خیلی دنبالش گشتیم تا او را در ستاد۵ پیدا کردیم. وقتی او را پیدا کردیم داشت گریه می کرد گفتیم: چرا گریه می کنی؟ گفت: به خاطر رضایت نداشتن شما به من اجازه جبهه رفتن نمی دهند.
وی می گوید: فرزندم با گریه و التماس به من گفت اگر من در تصادف بمیرم چه می کنید آیا این طور راضی می شوید یا اینکه با شهادت فرزندتان بمیرد، مسئول ثبت نام هم اجازه نمی داد نهایتا گفتم آقای بیاتی(مسئول ثبت نام) اسمش را بنویس و امضا دادم.
امضاء که دادم انگار که دنیا را به او داده باشند از خوشحالی نمی دانست چه کار کند سر و صورتم را بوسید و خداحافظی کرد و رفت.
پدر شهید از خصوصیات اخلاقی فرزندانش چنین می گوید: فرزندانم از من و مادرشان حرف شنوی داشتند و احترام من و مادرشان را به خوبی نگه می داشتند و در کارهای کشاورزی کمک دستم بودند مخصوصا در فصل تابستان که مدارس تعطیل می شد خیلی به من کمک می کردند. رفتارشان با خانواده و مردم بسیار خوب بود و به تحصیل علاقه خاصی داشتند.
مادر شهیدان در پاسخ به این پرسش که چه پیامی به عنوان مادر دو شهید و یک جانباز به جوانان و نوجوانان کشورمان دارید؟ بیان می کند: سفارش من به همه جوانان و نوجوانان این است که مطیع رهبر انقلاب باشند و از انقلاب اسلامی که دستاورد خون هزاران شهید است محافظت کنند.
شهید «غلامعباس داغی» در سال ۱۳۴۷و شهید «یعقوبعلی داغی» در سال ۱۳۴۸ در روستای آق تپه به دنیا آمدند؛ آنها برای تحصیل قبل از مدرسه به مکتب رفتند؛ و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمدند و با رفتار نیکو و اخلاق عالی که داشتند از بسیجیان مخلص و موفقی بودند که زندگی خود را وقف خدمت به انقلاب اسلامی نمودند.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد
دیدگاه شما