وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : چهارشنبه 12 آذر 1393 ساعت 15:35   |   کد مطلب: 11366
تشییع جنازه یا خبرنگاری؟! پاشایی,مرتضی,تشییع جنازه,سرطان,موبایل
ياد مرتضی پاشايی؛ هنرمند فقيد اين مرز و بوم گرامی باد. آوای او که براي مردم اين مملکت سر داده شده بود و همچنان در دل مخاطبانش جا دارد، قابل تقدير و پاسداشت و قدردانی است. اما ...

اوّلي : ديروز جات خالی خاکسپاری مرتضی پاشائی بود

دومّي : کی ؟ مرتضي پاشائی ؟ چه کاره بود ؟

اوّلي : پاشائی ديگه ! نمي­شناسيش ؟؟ همه براش جون مي­دادند. تو چطور نمي­شناسيش ؟ خواننده بود. از سرطان فوت کرد. روحش شاد. خيلي معروف بود. وقتي تو بيمارستان بود دو هزار نفر براي اهداء خون اعلام آمادگي کرده بودند. رو دستش خواننده نيومده. حيف بود خداييش.

دومّي : حتماً ازين جديد مديدا بوده.

اوّلي : نه خيلي هم جديد نيست. از بچگي مي­خونده.

دومّي : توی کجا مي­خونده ؟

اوّلي : اونو دقيق نميدونم. فقط مي­دونم خيلي وقته که مي­خونه. وااااي  نمي­دوني چه خبر بود. همه اومده بودند.

دومّي : همه يعني کيا ؟ ما که اصلاً نمي­شناختيمش.

اوّلي : همه ديگه. هر کی که مي­خواستی اونجا بود. بازيگراي معروف سينما، مجرياي تلويزيون، آهنگسازا، خوانده ­ها. ديگه همه ديگه. وااااای نمي­دونی !   ملت مثل ابر بهار گريه مي­کردند. خلاصه قيامتي بود. با چه شکوهي خاکش کردند.

دومّي : خدا بيامرزدش. حيف شد. کاش منم اومده بودم براي تدفينش.

اوّلي : تو که ميگی نمي­شناختيش ؟

دومّي : خب اون مرحوم رو نمي­شناختم اما بازيگراي سينما رو که مي­شناختم. لا­اقل يه عکس يادگاری باهاشون می انداختم.

اوّلي : وااااای جات خيلی خالی. آکله بازاری بود. دخترها انگار عزيزترين آدم زندگيشون رو از دست داده بودند.

 سومّي: ببخشيد آقايون شرمندم. من ناخواسته حرفهاتون رو شنيدم. شما هم شرکت کرده بوديد تو مراسمش ؟ ميگن اونقدر جمعيت زياد بوده که پليس تا نصف شب داشته مردم رو متفرق مي­کرده.

اوّلي : آره بابا. تازه من قبل از فوتش هم توي بيمارستان ديده بودمش. خيلي مظلوم و با مرام بود. با يکي از دوستام رفتيم عيادت. نمي­گذاشتند بريم ملاقات. ولي ما با رخت­شور بيمارستان هماهنگ کرديم. اون ما رو قاچاقي بُرد بالا. جوان بيچاره کلی حرف داشت براي مردم. ميگفت : «دل من به مردم خوش بود که اونم نميگذارن بيان پيشم. واقعاً از شما دوتا ممنونم که اومدين». منم همونجا يه عکس يادگاری باهاش انداختم آخی... روحش شاد دستش رو انداخت گردنم و منو تو آغوشش گرفت. خيلي با مرام و خاکي بود. هنرمند واقعي همينه ديگه. ولي خداييش هيچکس نتونسته بود توي اين اوضاع و احوال باهاش عکس يادگاری بگيره. البته منم با رفيقم رفتم. اون باهاش خيلي چاي بيسکوئيت خورده بود. وقتي رفتيم پا شد با اون حالش کلّی تحويلمون گرفت.

سومّي : واقعاً ؟ شما از نزديک ديده بوديش ؟؟

اوّلي : گفتم که ديدمش. تازه کلّي هم باهام حرف زد. کلّی درد دل کرد. خب هنرمند دلش به ما مخاطباش گرمه ديگه.

سومّي : راست ميگن حالت معنوی داشته ؟ ما که قسمت نبود ببينيمش. ولی ميگن هر کي از نزديک مي­ديدش از وجودش يه انرژی خاصی مي­گرفت.

اوّلي : بععععله. من دقيقا اين رو حس مي­کردم. وقتی وارد اتاق بيمارستان شديم انگار سبک شدم. وقتی نگاهش به من افتاد يه حال عجيبی بهم دست داد. خيلی انرژيک بود. تازه اين رو وقتي که داشتند پيکرش رو دفن مي­کردند هم با خودش داشت. وقتي تابوتش روي دست مردم بود يه انرژی عجيبي ازش به ما مي­رسيد. همه مي­گفتند که ما هم اين رو حس کرديم.

سومّي : اِ ؟ من که شنيدم مي­گفتند چند ساعت قبل خاکش کردند و اون تابوتی که اونجا بوده نمادين بوده.

دومّي : هِه !!

اوّلي : جسمش که مهم نيست. اون روحش بود که داشت به همه قوّت قلب مي­داد. روحش قطعاً اونجا بود. همه میگفتند حضورش رو حس مي­کنيم. چه شکوهی داشت. من همش داشتم فيلم مي­گرفتم.

دومّي : از چي فيلم مي­گرفتي ؟ از تابوت نمادين ؟؟

اوّلي : نه. از شکوه خاکسپاريش. خيلي به ياد ماندني بود. دو هزار نفر موبايل به دست فيلم مي­گرفتند.

دومّي : چه فايده ­ای داره ؟ وافعاً چندبار به اين فيلمها مراجعه مي­کنيد و دوباره نگاهش مي­کنيد ؟ خُب شما که اونجا بودی، ديگه واسه چی فيلم مي­گرفتی ؟

اوّلي : مي­گرفتم واسه رفيقام. اونا که نبودند ببينند، حداقل بدونند چه خبر بوده. تازه من با دو تا موبايل فيلم مي­گرفتم. يه دونه گلکسي5 ، يکي هم ال­جي3G  با دوربين 16 مگاپيکسل. نميدوني، دوربينش خداست !!

دومّي : پس خبرنگارا و عکاسا چکاره­ اند ؟ رفيقات مي­تونستند از سايت های خبری ببينند. اگر اونقدر که شما ميگی معروف بوده، پس حتماً خبرنگارا هم بودند ديگه... نبودند ؟ تازه خيلی هم حرفه­ ای تر و با کيفيت تر از عکس فيلم شما مي­شد.

اوّلي : نه بابا. اونا که درست و حسابی خبر نميدند. فيلمي که من گرفتم آخرشه. آخه رفته بودم بالاي درخت. مسلّط بودم به همه.

دومّي : تو رفته بودی عزاداري یا خبرنگاری ؟؟ !!

اوّلي : خبرنگاری چيه ؟ من که تنها نبودم. همه فيلم ميگرفتند. نميدونی چه شکوهی داشت. مثل کنسرت کوئين تمام جمعيت داشتند آهنگهاشو ميخوندند. دو هزار نفر موبايل به دست داشتند مراسمش رو به تصوير ميکشيدند. خُب اين جمعيتِ دوربين به دست يعني چی؟؟ يعني محبوبيت ديگه آقا، يعني محبوببيت..

چهارمي : سلام بچّه­ ها. خوبين چه خبر ؟ اين ملت هم خداييش خودشون رو گرفتند. نهار و شام ملت شده مرتضی پاشايی. هرکسی رو ميبينی داره راجع­به اون حرف ميزنه. يکی نيست بگه بابا در روز دو هزار تا آدمِ مظلوم و بيچاره گوشه  و کنار اين مملکت از گرسنگی دارند تلف ميشن اما هيچکس دلش نميسوزه. هيچکس نيست بگه خرتون به چند. .. حالا يه خواننده ­ای که ميگن تا ديروز توي زيرزمينها مي­خونده و حالا باز شاهي نشسته روی دوشش و داره روی زمين ميخونه، شده خواب و خوراک ملت.

سومّي : آقا نفرماييد. انصافاً خواننده متفاوتی بود.

دومّي : آقا شما که ميگی متفاوت  بود، اصلا ميتونی صداش رو از بقيه خواننده ­ها تشخيص بدی ؟!

سومّي : چرا نميتونم ؟ اينکه شما مرتضي پاشايی رو نميشناسی دليل نميشه که ديگران هم نشناسند.

اوّلي : آقا ما عاشقای اون خدابيامرزيم و جونمون رو براش فدا ميکرديم. بايد ميومديد و خيل عاشقاش رو ميديدين. دو هزار نفر دوربين به دست داشتند عظمت اين حضور رو فيلم ميگرفتند.

چهارمي : هه !!  ميگن يه نفر رفت جنگل. وقتی برگشت بهش گفتند جنگل چطور بود ؟ گفت اينقدر درخت زياد بود نشد جنگل رو خوب ببينم. !! حالا شده نقل مردمی که اونقدر به فکر فيلمبرداری بودند که اصلاً نفهميدند اون خدابيارز را کدوم قسمت بهشت زهرا خاک کردند. !!

دومّي : قربون دهنت داداش.

چهارمي : تازه اين مردمِ هميشه آماده ی  آبرو بَر، که سرشار از عاطفه هستند ديروز يه کاری کردند که به جاي تسکينِ دل پدر و مادرِ طرف، بدتر داغشون رو تازه کردند.

اوّلي : کيا ؟ مگه چکار کردند ؟

چهارمي : يه فيلم از لحظه­ های آخر زندگی مرحوم، در حال احتضار گرفتند، گذاشتند توی وايبر. حالا داغ دل خانواده مرحوم رو تازه کردند هيچ، يه تصوير خيلی غم­ انگيز و تأسف­بار هم از اون خدابيامرز گذاشتند توی ذهن بقيه طرفداراش. معلوم نيست ميخوان چي رو ثابت کنند. فقط واسه خود شيرينی. مسخره بازي. اَدُ و اطوار. ديگه درک نميکنند که اينکار چقدر زشت و اشتباهه.

دومّي : وايبر چيه ؟

سومّي : شما واقعاً نميدونيد وايبر چيه ؟؟

اوّلي : بابا رفيق تو اصلاً از زندگي خيلي عقبی. وايبر، لاين، تانگو، واتس­آپ، اينستاگرام، ...

دومّي : من که نميدونم شماها چی ميگيد.

اوّلي : بابا تو اصلاً چی ميدونی ؟ يه کم با زمان حرکت کن. اينا شبکه­ های اجتماعيی اينترنتی ­اند که براي ارتباط مردم ساخته شدند.

دومّي : من زياد از اينترنت سر در نميارم. آخرين باری که کارم بهش افتاد برای ثبت نام يارانم بود... دیگه به کارم نمياد. اما فقط ميبينم فک و فاميل که دورِ هم جمع ميشن، هيچی از مجلس نميفهمند به جز اينکه نفری يه موبايل دست بگيرند و تا لحظه آخرِ مهمونی سرشون توی اون باشه.

اوّلي : دنيا الآن همينه ديگه. همه با هم ارتباط دارند. به جای يه مهمونيِ 10 نفره ، هزاران نفر از طريق دنيای مجازی با هم ارتباط دارند. اونم از سراسر دنيا. فکرشو بکن. حتی تصورش هم يه زمانی برای آدمها امکان پذير نبود.

سومّي : آره آقا. خيلی جالبه. مثلاً يکی از کاربردهاش همين بزرگداشتی که ديشب واسه خواننده محبوبمون ؛ مرتضي پاشايی گرفتند. خُب همه توی وايبر قرار گذاشتند که توی همه شهرها تجمع کنند واسه بزرگداشتش.

اوّلي : واااای ديشب توی پارک قيطريه براش بزرگداشت گرفته بودند. نبوديد، چه قيامتی بود. دو هزار نفر موبايل به دست داشتند فيلم ميگرفتند.

چهارمي : ماشاالله مردم همه شدند عکاس حرفه­ ای. کنتور که نداره. يه رَم ميگيرند و موبايلشون رو تا خِرخِره پُر ميکنند از اين فيلمها. بعد هم تا خروس­خونِ صبح دراز ميکشند توی رختخواب و براي همديگه ارسالش ميکنند. هيچکدومشون هم ازش هيچ نفعی نميبرند. فقط شده يه وسيله برای پُز دادن و کلاس گذاشتن. خُب بالاخره بايد يه کاری بکنيم که بشيم جهان سوّمی ديگه. !!!

اوّلي : جهان سوّمی چيه آقا ؟ يعنی مردم به صورت آنلاين با هم ارتباط داشته باشند ايراد داره ؟

چهارمي : ايراد نداره اما به شرطی که از تکنولوژی درست استفاده بشه. اگر هم با هم ارتباط دارند حداقل چهار تا خبر مفيد برای هم ارسال کنند نه اين چيزا رو. شما هيچ ميدوني سرانه مطالعه توی اين مملکت چقدر پايينه ؟ ملت بيکار و علّافند ديگه. آخه ميشه چی هرکس از يه زاويه 10 درجه­ ای نسبت به بغل دستيش همون مراسم رو فيلم ميگيره و ذخيره ميکنه ؟!!

اوّلي : اتفاقاً رفيق، شماها هستيد که اين مملکت پيشرفت نميکنه. از بس توی کار همه دخالت ميکنيد. بابا مردم اين کار رو دوست دارند مگه به شما آسيبی رسوندند ؟ دلشون نميخواد مطالعه کنند. فقط به شعار ميگيد آزادی آزادی و حقوق بشر اما در عمل اينجوری نيستيد. اين ارتباط ها در طول روز کمتر از مطالعه نيست. از مسائل روز دنيا با خبر ميشن.

چهارمي : هي...! چي بگم والله...

سومّي : راستي!  ميگن احسان عليخانی گفته يه بار که با مرتضي پاشايی بيرون رفته بوده، مرتضی پيشگويی کرده بوده و درست از آب درومده. راسته؟

اوّلي : آره پس چی ؟ يه شخصيت خاصی بود. توی اين مملکت حيف شد.

چهارمي : چي­چی رو حيف شد ؟ چرا جَو ميدی رفيق ؟؟ تازه همين وزارت ارشاد بود که بهش مجوّز داد و معروف شد ديگه. وگرنه بايد زير زمين توی تاريکی ميخوند.

سومّي : من از چندتا اهل فن و هنر شنيدم که از نظر فنی و هنری اون رو خدای موزيک امروزايران ميدونستند.

اوّلي : آره. واقعاً بود. توي اين سالها کسي روي دستش نيومده بود. احسان روی اسمش قسم ميخورد.

(ناگهان موبايل اولّی زنگ ميخوره و صدای علی لهراسبی بلند ميشه.)

اوّلي : قربون صدات برم. روحت شاد مرتضی جون.

( بعد که جواب ميده و قطع ميکنه) :

چهارمي : اين که صداي لهراسبی بود.

اوّلي : من پاشايی رو ميشناسم يا شما ؟ من با آهنگهاش بزرگ شدم. اين صدای مرتضی پاشاييه خودمونه.

سومّي : دوست عزيز ايشون راست ميگن. اين صدای لهراسبی بود.

دومّي : هه !!

اوّلي : نه آقاجون . من دارم بهتون ميگم. ديگه نميخواد به من بگيد...

( بعد هر سه نفر به او خيره ميشوند و زير لب ميخندند.)

 

 

  • ياد مرتضيی پاشايی؛ هنرمند فقيد اين مرز و بوم گرامی باد. آوای او که برای مردم اين مملکت سر داده شده بود و همچنان در دل مخاطبانش جا دارد، قابل تقدير و پاسداشت و قدردانی است. اما حيف... اي کاش به جاي بازارگرمی ­ها و شايعه پراکنی ها ذره ­ای هم اصل هنرِ يک هنرمند مورد توجه قرار گيرد. به اميد روزی که هنرمندان از دست رفته ی ما از جمله هنرمند فقيد مرتضی پاشايی را آنگونه که هستند جلوه داده و از شايعه پراکنی درباره ی حواشی و يا حتی اهانت های بی اساس به آنها خودداری کنيم.
  • اينکه مردم براي خاکسپاری يک هنرمند و يا بزرگداشت وی، گرد هم می ­آيند بسيار قابل تقدير است. اما آيا در اين اجتماعات، واقعاً اين هنر هنرمندان است که در کانون توجه قرار دارد ؟ آيا شخصيت هنری هنرمندان است که در گوشها زمزمه مي­شود ؟ به  راستی نحوه استفاده صحيح از يک تکنولوژی اينست که در هر مراسمی به جای حضور موثرتر در ميان جماعت، به تصوير برداري­های مکرر از زوايای مختلف از آن مراسم پرداخته شود ؟ به راستي فايده اين تصويربرداری ها چيست ؟ يادگاری از چه ؟ از حضور جمعيت ؟ از شکوه آن ؟ پس خود هنرمند چه ؟ ای کاش در زمان بودن آنها هم اينگونه در صحنه مي­بوديم. ای کاش سعی ميکرديم هنر هنرمندان را جاودانه کنيم. ای کاش­ ها بسیار است و نگارنده همجنان این دغدغه را در وجود خویش احساس میکند.
  • ياد همه هنرمندان فقيد اين مرز و بوم گرامی باد.

                                                                                     يادداشتی از:  ستاره سهيل

 

دیدگاه‌ها

بسیار زیبا و جالب بود، ممنون از این پست زیباتون

دیدگاه شما