سیب زمینی این نعمت خدادادی که به همشهریان کشاورز ما عطا شد در گذر سالها گاه باعث خوشحالی و گاه باعث افسوس و آه بهاری ها شده است. اما چرا باید چنین باشد. به این دلیل که متاسفانه همشهریان ما از قدیم الایام عادت کرده اند به کشاورزی و کاشت سیب زمینی. یکی از دوستان کشاورز می گفت:
"جان به جانمان کنند همه مان کشاورز و سیب زمینی کار هستیم اصلا کار دیگری بلد نیستیم زحمت تجربه کردن کار دیگر را به خودمان نمی دهیم. هر چه که داریم بر سر زمین می گذاریم حال یا به یک باره میلیاردر می شویم و یا میلیاردی در زیر خاک مدفون می شویم."
نمی دانم بگویم خوشبختانه یا متاسفانه قیمت سیب زمینی در سال گذشته رکورد شکست و تعداد زیادی از همشهریان کشاورز ما سودهای کلانی از فروش سیب زمینی عایدشان شد. اما این سودهای کلان و این سرمایه هایی که به یکباره وارد شهر و وارد جیب همشهریان ما شد چه منفعتی برای شهرمان داشت؟ مغازه های لوکس و شیک در بهار افتتاح شد ؟ کارخانه یا کارگاههای تولیدی در شهر افتتاح شد؟ اشتغال برای جوانان ما ایجاد شد؟ آمار ازدواج شهرمان بالاتر رفت؟ انگیزه ادامه تحصیل درجوانانمان بالاتر رفت؟ جایگاه اجتماعی افراد تحصیلکرده ما بالاتر رفت؟ فاصله طبقاتی از بین رفت؟ پارک ها و فضای تفریحی ما بیشتر شد؟ تعداد معتادان کمتر شد؟ آمار جرم و جنایت و قتل کاهش یافت؟ حسادت ها کمتر شد؟
و تعداد زیادی از این سوالها که پاسخ به آنها خیلی هم سخت نیست و در پاسخ هر یک از سوالات تنها آهی است که از نهاد جان باید کشید. از یکی از دوستان همدانی شنیدم که در انتقاد از پولداران بهاری می گفت: آخه ماشین آخرین مدل به چه درد می خوره. من نمیدونم این بهاری ها چرا با این همه پول و درآمد یه کارخونه ای چیزی نمی سازن شهرشونو آباد کنن که هم خودشون یه نفعی ببرن هم یه تعداد جوون بیکار رو مشغول به کار کنن. تنها کاری که می تونن بکنن اینه که بیان تو بهترین منطقه همدان مثل استادان و سعیدیه خونه آنچنانی بخرن و بعد یه ماشین گرونقیمت بخرن بندازن زیر پاشون بقیه اشم بکنن سرمایه سال بعدشون. آخه یکی نیست بهشون بگه بابا این کار مثل ریسک میمونه پایدار نیست ؛ اونم با این وضع کم آبی. امسال آب هست دو سال دیگه معلوم نیست واسه خورد و خوراکمون آب باشه یا نه. تازه همیشه هم وضع به این شکل نیست. اون موقع این کشاورزا چیکار می خوان بکنن. خب آدم باید آینده نگری داشته باشه. فکر ده سال بعد رو الان بکنه. یه سال خدا بهت نظر انداخت معلوم نیست که سال بعد هم اینطور باشه که.
برای من که بهاری بودم و این حرفها را از یک غیر بهاری می شنیدم جالب بود که بدانم دیگران چه دیدگاهی در مورد همشهریانم دارند.
در حال عبور از خیابان بودم که نگاهم به یک ماشین شاسی بلند چند صد میلیونی پارک شده افتاد. به ناگاه یاد سوالی که در بعضی از برنامه های تلویزیونی از شرکت کنندگان خود می پرسیدند افتادم: «اگر برنده یک جایزه یک میلیاردی شوید با آن یک میلیارد چه می کنید؟» اولین چیزی که به ذهنمان می رسد این است که «اول یک خونه میگیرم، بعد یه ماشین، بعد...» و این دقیقا همان کاری است که همشهریان ما انجام دادند. اما اگر شخصی کمی درایت به خرج دهد به دنبال راهی خواهد گشت که این سرمایه را چند برابر کند.
نمی دانم این لطیفه قدیمی را شنیده اید یانه «به غضنفر می گن: اگه 5 میلیون بهت بدن باهاش چیکار میکنی. میگه: میرم باهاش یه پیکان می خرم. بهش میگن: اگه 50 میلیون بهت بدن چی کار می کنی؟ جواب میده: 5 میلیونش رو میدم یه پیکان میخرم 45 میلیونشم میدم واسم روش سیستم نصب کنن.» حالا وضع و اوضاع شهر ما با این ماشین های شاسی بلند در خیابان هایش مصداق همین لطیفه است. ای کاش کمی دیدمان وسیعتر بود و اول به ساختن شهرمان توجه میکردیم.
دیدگاه شما