به گزارش نافع، مونا اسکندری، همسفر کاروان "عاشوراییان امام عصر(عج)" در همدان، دل نوشته زیبایی را از خاطراتش در این سفر کوتاه به رشته تحریر درآورده است:
قبرها آماده می شود. با دقت و ظرافت. اما جای شهدا باید خشک باشد لابد که مشعل های آتشین به جان خاک و سنگ و سیمان می روند. آتشی دنیایی که حریم بهشتی ابراهیمی را آماده می کند.
قبر اندازه قبرهای معمولی را ندارد و هرکه به آن نگاه کند روضه مکشوف می شود برایش.
مگر یک مشت استخوان چقدر فضا نیاز دارد. چند نفری به رسم دلشان به قبرهای خالی می روند. راز و نیازشان با شهدا و عهدی که از کف و دیوارهای قبر می گیرند...
چه کسی می داند؟
سرما رخنه می کند در بدن. خاک نرمی، کف قبرها ریخته می شود. سنگریزه ها برچیده می شوند. پاها برای خدمت به شهدا برهنه می شوند. خاک تربت عجین قبر می شود و گلاب و آب زمزم... و سنگ های لحد مهیا.
شهدا که می آیند؛ قبلشان "لبیک یا حسین" به گوش می رسد. نماز بر آنها اقامه می شود از زنها و مردهایی که جای خانواده آن ها به نیابت آمده اند.
تابوت ها دوباره بر روی دست ها می رود پرچم سه رنگ ایران بر رویشان و بعد پیکرهای کفن پوش صغیر بالا می رود فریاد یا حسین بلند می شود، تصویر مظلومیت و ایستادگی در چشمهای خیس قاب می شود. پیکر بر دل قبر جای می گیرد: افهم یابن روح الله...
روی صورت ها باید باز شود، یکی از دو پسر پیر جماران، بی سر اقتدا کرده است به صاحبش سید الشهدا.
اشکها ریزان می شود دلها به کربلا می رود. الان کاروان اسرا به کجا رسیده اند؟
امام زین العابدین(ع) که بر مرکب بی جهاز سوارش کرده و پاهایش را بسته اند بر زخم آن ها، چه صبری کرده و بر سرهای به نیزه کشیده چه تحملی می کند؟
جماعتي كه نمك خورده علي بودند به خواهرت سر بازار كوفه نان دادند!
شهدا در خانه شان آرام می گیرند. یاد شهید مدافع حرم "مجتبی کرمیتکاور" و همسفر کاروان پیشین شهدای گمنام، دل خادمان شهدا را آتش می زند. حس جاماندن بد دردی است.
سنگ های سیاهی که شهید گمنام بر آن ها نقش بسته است بر روی مزارها گذاشته می شوند. حالا شهدا هستند و مردم گل تپه و بیعتی دوباره.
پایان پیام/م.د
دیدگاه شما