بسم الله الرحمن الرحیم
در منزل نشسته بودیم و همراه خانواده فیلم شورشیرین را تماشا میکردیم فیلمی در باره شهید کاوه. لابلای فیلم گاهی پدر شروع به خاطره گفتن از کاوه و بروجردی و ناصر کاظمی می کرد. از لشگر ویژه شهدا و خاطراتشان، خاطرات و حرف هایی که کمتر از پدر شنیده می شود این روزها با دیدن برنامه های تلویزیون و هفته دفاع مقدس بیشتر به گوشمان می خورد.
از غربت ناصر کاظمی گفت و از اینکه نقش اون در کردستان به خصوص در آزادسازی بوکان بیان نمیشود. گله داشت از خاطراتی که گاهی به دلیل بی دقتی با تحریف واقعیات همراه می شوند.
پدر می گفت: سال 61 عناصر ضد انقلاب شهربانی مهاباد را تصرف و خلع سلاح کرده و نیروهای شهربانی را که نزدیک به 20 نفر بودند شبانه با خود بردند و اعلام کردند ایران گروگان ها را از طریق صلیب سرخ تحویل بگیرد.
شهید بروجردی که در آن زمان جانشین قرارگاه حمزه بودند قبول نمیکردند. روزی خودم به ایشان گفتم: برادر بروجردی اگر این افراد آزاد شوند بهتر است و برمی گردند سر زندگیشان چرا شما قبول نمی کنید این افراد را از صلیب سرخ تحویل بگیریم؟
ایشان گفتند: نه. ما این ها را به رسمیت نمیشناسیم و هدف اینها این است که با این حرکت در مجامع بین المللی به رسمیت شناخته شوند و اگر ما این افراد را از طریق صلیب سرخ تحویل بگیریم این ها را به رسمیت شناخته ایم. ما باید با با توانمندی خودمان این افراد را آزاد کنیم.
مدتی بعد هم این افراد آزاد شدند بدون اینکه به کسی باج بدهیم. امروز هم عده ای فکر میکنند ما جهت سرکوب گروه های تکفیری و وهابی باید با آمریکایی هماهنگ باشیم که خود حامی اصلی این گروه ها بوده و اکنون هم این گروهها را بهانه دستیابی به منافع خود در منطقه قرار داده.
یادم می آید شبی در همین هفته دفاع مقدس به مهمانی رفته بودیم پدر از بروجردی میگفت که روزی بروجردی به ما می گفت: سه چهار سال بعد از این نسل جدیدی از بچه های انقلاب بالا می آیند نسلی که انقلابی و خوش فکر و توانمد است می آیند و جای ما را خواهند گرفت می آیند و می گویند بروجردی از سپاه برو بیرون سپاه را به گند کشیده ای، اگر سرمان را پایین بندازیم و برویم یعنی کارهایمان برای رضای خدا بوده ولی اگر بگویم من فرمانده منطقه هفت کرمانشاه بودم بنیانگذار سپاه بودم و از این حرف ها یعنی کار ما برای رضای خدا نبوده.
همیشه هفته دفاع مقدس فرصتی برای ما و اهل خانه به وجود می آورد که پدر بیشتر از جنگ و سال های جنگ بگوید...
راوی خاطرات(پدر): محمد بهشتی خواه
دیدگاه شما