مُرَکَب هَشدِه بودَم طَخچِه، جِوازِ سِرَخُور
زِدِه گِلّیده، هَمَش اَ لِوِ طَخچِه چُریده
• دوات گذاشته بودم طاقچه، جوادِ سَرخُور – زده غلتیده، همه مُرَکَّبش از لب طاقچه سرازیر شده.
اُ نِزیکای آسییو دَعوا شده شِو سِرِ اِو
زِدِه وا چوغ دارُسَم کَلِّه مِیتی تِلیده
• آن نزدیکی های آسیاب دعوا شده است بر سر آب – زده با چوب آقارستم سر مهدی له شده (کلماتی مانند: اِو، گِو، شِو را بیشتر ساکنین اطراف همدان تلفظ می کنند. نظیر: درّمرادبیگی ها و غیره. در اثر تحصیلات بالا و عالیه و رفت و آمد با مرکز و شهرها و مسافرت به کشورهای خارج، متاسفانه این لهجه شیرین کم کم از بین می رود ).
داداجان! اَ اُ چیته که نِنِه جان شِلتِه دارِه
دُخدِرِ هَمسادِمان چارقِت و چارشِو خِریده
• آقاجان (پدر جان) از آن پارچه چیت که مادر جان شلیته دارد (شلیته نوعی دامن کوتاه و گشاد چین دار است که زنان می پوشند) – دختر همسایه مان چارقد (پارچه نازک چهارگوشه که زنان بر سر می کنند) و چادر شب خریده است.
تِوبه کردم دییه زیلّاق نِخُورم جانِ دادا
دامُلام یِی کِشیدِی زِد به گوشُم که دِریده
• توبه کردم که دیگر سُر نخورم (سُرسُره بازی نکنم) جانِ پدر – برادر بزرگم یک چک زد به گوشم که پرده گوشم پاره شده است.
وا دادام صُحبییِه سینجید می تِکاندَم که یِهُو
شاخِه اِشگِست و دیدم لَمّه و قُلُّم کِریده
• با پدرم، صبح سِنجِد می تکاندم (می چیدم) که یک مرتبه – شاخه شکست و دیدم ران و دستم (آرنجم) خراشیده شده.
زینجیلِ گوسّالِهه اَ سِرِ شَب قِرتیدِه بود
آرِه خِیرات شُدِهِه بَخچِهِ رِ کِپ چَریده
• زنجیر گوساله از سر شب بریده بود – بله خیرات شده ( ان شاءالله که قربانی بشه) باغچه را سراسر چریده (خورده است).
سِرِ کوچه آوُلا شَنگان و لَنگان می یامَد
به اُ گُفدَم که: شی یِ؟ گُفد که: لِنگُم سُریده
• سر کوچه آقا والا (لقبی است برای داش مشدی ها) شاد و شنگول بود و می لنگید و می آمد – به او گفتم که: چیه؟ (چی شده؟) گفت که پایم سر خورده.
دامُلام داده بِشُم پول که بِدم کشمیج و مِیز
پولِره ، یِی پِسرِی اَ کَفِ دِسُّم قَپیده
• برادر بزرگم به من پول داده که کشمش و مویز بخرم – پول را یک پسری از کف دستم قاپ زد (ربود).
نِنِه کُلثُم به فاطی گفد که: اِی قِرچ زِدِهه
هِی می زُلّانی بِشُم، عِیبِه که قُلُّم شِریده؟
• مادر کلثوم به فاطمه گفت که: ای درد گرفته! – دائم خیره می شوی به من، آیا عیب است که آستینم پاره شده؟
الهی گُر، به رودَت بِفتِه جیگَر سُخته چِل
هِلِکو مَ دِسِ تو بود که تُکِّش سونیده
• الهی شعله آتش به روده ات بیفتد جگر سوخته کم عقل – هِلِکویِ من دست تو بود که نوکش (سرش) سابیده شده (از بین رفته).
قوزولِی تُرشی و کاسِّه ی تِجِ ما مانده دیشب
سِرِ هَفت لانجین و ماندیم که اُنارِه کی دیده
• کوزه کوچک سفالی ترشی، و کاسه انگور له شده ثقل سرکه(تفاله انگور) ما مانده دیشب – سر هفت لانجین و متعجب شدیم که آنها را چه کسی دیده است. لانجین: ظرف سفالی بزرگی است که در آن کشک سایند و استفاده های دیگری نیز کنند. هفت لانجین: سنگ بسیار بزرگی که دارای شش لانجین بوده و در کنار رودخانه بالای خیابان بوعلی(بالاتر از میدان دانشگاه و پایین مجدیه) کنار رودخانه قرار داشته است. سنگی دیگر چند متر پایین تر از سنگ شش لانجین قرار داشت که دارای یک لانجین بود و عامه مردم می گفتند: این سنگ از آن سنگ ۶ لانجین قهر کرده و جدا شده است!!بالاخره به هفت لانجین معروف بود که جایی سبز و خرم و مصفّا بود. روزهای جمعه و ایام تعطیل مردم برای تفریح و سیاحت، انفرادی و خانوادگی می آمدند و بساط پهن می کردند. می گویند بر اثر توسعه شهر و ساختمان سازی، متاسفانه این سنگ دیدنی و جالب در زیر ساختمان ها مدفون شد و مسئولین شهر هم مانع نشدند. شاید سالها بگذرد و روزی در اثر گذشت زمان، این سنگ نمایان شود و مانند صدها اثر تاریخی همدان جزو آثار دیدنی و باستانی این شهر شود.
علی گِو چَنتا سُقُلمِه به رِفیقاش زِد و رَفد
نَقی چِملو، به قُلی گُفد دِل و پوتَّم بُریده
• علی گاو چند مشت گره کرده به پهلوی دوستانش زد و رفت – نقی دماغو (کثیف) به قُلی گفت: دل و تهیگاهم پاره شده است.
زِنکِه وا سِرکو گوشدِرِه کُفده که بِگَن:
کِیوانو خوبییِه اُ نِکِّه زِدِی وَرپریده
• زَنَک (زَنیکه)، با سِرکو (هاون چوبی) گوشت را کوبیده که بگویند: – کدبانوی خوبی است آن ناله کرده جوانمرگ شده (مرده).
این شعر از پروین همدانی است که در کتاب مجموعه غزلیات صابر و پروین همدانی به اهتمام محمود توحیدی امین منتشر شده است.
دیدگاه شما