به گزارش نافع، دکتر حسن عباسی استراتژیست برجسته معتقد است که ضرب المثل های هر کشوری تبدیل به دکترین -اصول فرهنگی اجتماعی- آن کشور میشود و در واقع باید گفت اغلب ضرب المثل های هر کشوری برآمده از تاریخ گذشته و هویت آن کشور و ترسیم کننده آینده آن کشور نیز است.
اغلب ما ایرانیها ها این ضرب المثل را خوب بلدیم«خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو» اتفاقا یکی از به اصطلاح پندهایی که ما ایرانیان سعی میکنیم آن را خوب رعایت کنیم نیز همین نکته است. دکتر حسن عباسی استراتژیست برجسته معتقد است که ضرب المثل های هر کشوری تبدیل به دکترین -اصول فرهنگی اجتماعی- آن کشور میشود و در واقع باید گفت اغلب ضرب المثل های هر کشوری برآمده از تاریخ گذشته و هویت آن کشور و ترسیم کننده آینده آن کشور نیز است.هر چند اغلب این ضرب المثل ها بر خلاف پندار، مختص شرایط خاصی است نه همه ی دوران ها و زمان ها.
اما آیا براستی همرنگ جماعت شدن مانع از رسوایی بشر وجامعه انسانی میشود و هر همرنگی عاقبت خیر را برای انسان به همراه خواهد داشت؟ مروری بر گذشته بشر و تاریخ گذشتگان در کتاب ها و اسطوره ها واز همه مهم تر قرآن هشدارگر و بشارت دهنده شاید براحتی بتواند ما را به مقصود برساند. اما قبل از همه این ها باید دو واژه را مورد بررسی قرار داد و پس از بررسی آن ها به مفهوم و معنای «رسوا» بیشتر دقت کرد. آن دو واژه چیزی نیست جز «حقیقت» و «واقعیت». قطعا اغلب دوستان بهتر از حقیر آگاهند که حقیقت و واقعیت دو مقوله جدا و مجزا از یک دیگرند. در بیان ساده و روان واقعیت چیزی است که رخ میدهد و هم اینک و یا در گذشته وآینده در حال اتفاق افتادن است و حقیقت مسیر و راهی است که باید باشد و انجام آن موجب صلاح، خیر و حق مطلق. هر چند این نکته نیز وابسته به آن است که انسان در دایره کدام تفکر و مکتب سیر کند. مکاتب انسانی یا مکاتب الهی. مکاتبی که انسان به دست خود برای خود ایجاد و نرم افزار آن را ساخته یا تفکری که خداوند برای رستگاری او تجویز کرده؟ و البته از او خواسته پس از تفکر و اندیشیدن در جهان پیرامونی آن را برگزیند. مثلا نیچه به گفته دکتر عباسی معتقد است که هر چیزی که واقع میشود و انسان رقم میزند دین و حق و حقیقت است و حقیقت دیگری وجود ندارد اما آیا به راستی چنین است ؟ بگذراید کمی مصداقی تر و موردی وارد بحث شویم .برای موحدین می گویم ،خداوند در قرآن کریم و در ماجرای حضرت لوط(ع) و قومش و یا در ماجرای قوم نوح (ع) و ایشان و در بسیاری آیات دیگر به ما می گوید که اکثریت نه تنها همواره راه سعادت را طی نمی کنند بلکه در بسیاری از اوقات راه شقاوت را پیش میگیرند.در همان ماجرای قوم لوط و لوط(ع) در حالی که همجنس بازی در آن زمان هم عملی شنیع ،غیر الهی و غیر انسانی است باز این قوم به جواز اینکه اکثریت با این کار به عیش و شهوت می رسند از هشدارها و سخنان لوط (ع) سرباز می زنند.در ماجرای نوح(ع) و قومش نیز اینگونه است و اکثریت به این دلیل که حق با قاطبه ی افکار عمومی است از اطاعت دستورات نوح و یاران اقلش یعنی همان دستورات خداوند یا همان حقیقت مطلق خودداری می کنند .قوم لوط به صراحت هرگونه حقی را که از پیش و از سوی خداوند تعیین شده باشد رد می کردند و در جواب لوط می گفتند که مبنای اخلاق و حقوق عمومی ،افکار عمومی و رای اکثریت است نه چیز دیگری. این همان دلیلی بود که قوم ثمود با استناد به آن شتر حضرت صالح(ع) را کشتند.جالب اینجاست مبنای عملکرد هر سه این اقوام همان چیزی است که امروز لُب کلام لیبرالیسم است.یعنی هیچ حق و سعادت از پیش تعیین شده ای وجود ندارد.بگذارید کمی جلوتر بیاییم در قرن 21 و در سال 2011 رئیس دولت کشور مدرن ایتالیا کسی بود که فساد اخلاقی او بر همگان آشکار بود و است.بر سر این فساد، او بارها و بارها مواخذه شده و در طی چند سال گذشته به دادگاه نیز فراخوانده شده .اما همین آقای برلوسکونی فاسد چندین بار به رای اکثریت نمایندگان پارلمان ایتالیا به نخست وزیری رسیده است.خوب دقت کنید نمایندگان مردم ایتالیا در پارلمان ایتالیا با فرض اینکه آنها نماینده واقعی مردم باشند،یک فاسد را در سِمت خمهم نخست وزیزی بارها و بارها نگه می دارند.یا در آلمان وزیر خارجه کنونی کشور آلمان،ویگو وستروله از پیروان فرقه ی همجنس گرایی است اما چون حزب او بخشی از اکثریت رای را در آلمان به دست دارد پس وزیر خارجه آلمان می شود و موارد دیگر.با همه ی این تفاسیر این سوال پیش خواهد آمد که آیا همه ی اکثریت ها همواره در حال اشتباه هستند؟ پاسخ قطعا منفی است.شهید آوینی در مقاله ی «رای اکثریت» می نویسد:«فطرت کلی مردم به تبعیت از منظومه توحیدی عالم،کلمه اخلاص و نفی شرک است» این یعنی اینکه فطرت انسان به سمت حق و حقیقت مطلق و دستورات او گرایش دارد هر چند اکثریت با فریب خوردن از ظواهر دنیا باطل را برگزیند.ایشان با استناد به ایات و روایات متعدد می فرمایند:«اگر چه قرآن و منابع روایی ما صراحتا نظر اکثریت را معیار حق نمی دانند و به حق اصالتی می بخشند که نظر اکثریت در اکثر موارد از آن تبعیت ندارد اما از سوی دیگر فطرت عمومی و کلی مردم را مبتنی بر کلمه توحید و نفی شرک می شناسد.از همین وجه ملازمت با «جماعت» و «سواد اعظم» و «الناس» می دانند و توصیه می کنند» با همه ی این تفاسیر باید به صراحت گفت که این ضرب المثل همواره درست نیست بلکه باید این را گفت که گاهی رسوایی گوارا و مبارک است.بخصوص وقتی این رسوایی معنایش گرایش به فطرت(نوع آفرینش) الهی و انسانی باشد.یعنی گرایش به حق.امری که سی و دو سال پیش مردم ایران در انتخاب نوع ساختار سیاسی به آن روی آوردند.دقت کنید،منظور رفتار برآمده از این ساختار سیاسی نیست -که قطعا مملو از ایرادات و اشکالات است –بلکه منظور گرایش انسان ایرانی به سمت یک نظام سیاسی الهی است.نکته ای که رهبری عزیز انقلاب و امام بزرگوارمان بر آن تاکید داشته اند.اما تا گرایش کامل به نظام فرهنگی اجتماعی و حتی سیاسی الهی و خداگرایانه ، راه بسیار است پس ما ایرانیان در جهان اکنون رسوا هستیم طبق آن ضرب المثل خودمان. چرا که گرایش به حق و حقیقت داریم و این بر خلاف منش و کنش اکثریت ساختارهای سیاسی جهان است.
پس به نظرتان بهتر نیست این ضرب المثل را اینگونه تغییر دهیم که«خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو» پس نباید از حقیقت گرایی حتی در پوشش ظاهری،رفتار و گفتار به بهانه ی خوردن برچسب عقب ماندگی توسط همان اکثریت گریخت پس مبارکباد این رسوایی.
دیدگاه شما