وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : جمعه 16 آبان 1393 ساعت 11:52   |   کد مطلب: 10674
شناسایی یکی از شهدای جاویدالاثر قله نشین شنام
روایت عملیات، شنام روایت دلدادگی یاران شهید احمد متوسلیان است که در ارتفاعات شنام شجاعانه جنگیدیند و پنج تن از آنان جاویدالاثر شدند و اما امروز پس از 33 سال انتظار یکی از آن پنج شهید دانش آموز به میهن بازگشت و شناسایی شد.

به گزارش نافع به نقل از رودآور، شنیده شد توسط کمیته تحقیق و تفحص مفقودین استخوان هایی در ارتفاعات شنام پیدا شد که متعلق به یکی از پنج شهید جاویدالاثر عملیات شنام است.

ارتفاعات شنام که یکی از ارتفاعات مشرف به شهر بیاره و خُرمال عراق و به معنی مرز موعود است و در واقعه نقطه صفر مرزی است.

در این باره خبرنگار رودآور با بردار شهید شفیعی به گفت و گو پرداخت:

بردار شهید بیژن شفیعی می گوید: شب سوم شهدای کربلا امسال از طرف کمیته تحقیق و تفحص مفقودین تماسی گرفته شده منبی بر اینکه استخوان های که با یکدیگر پیدا کرده کرده بودیم متعلق به بردار شهیدت است.

رودآور: با یکدیگر؟ آیا شما نیز در جستجو و پیدا کردن پیکیر بردار شهیدتان حضور داشتید؟

ـ بله و بهتر از است که ماجرا را از ابتدا برایتان شرح دهم؛ در 31 تیرماه سال 60 مصادف با شب نوزدهم ماه مبارک رمضان ارتفاعات شنام با غیرت عده ای از جوانان 17 تا 19 ساله که دانش آموز بودند و به فرماندهی جاویدالاثر احمد متوسلیان، گرفته می شود، اما به دلایلی با پا تک سنگین دشمن به قتلگاه خونین این جوانان دانش آموز اسدآبادی تبدیل می شود، قتلگاهی که تاکنون اجساد مانده در دل خود را پس نداده بود.

همرزمان برادرم از نحوه درگیری و شهادت بردار و چهار نفر دیگر بارها سخن گفتند که بخشی از آن هم در کتاب شنام که به قلم كيانوش گلزار راغب که در بازگشت از عمليات شنام به همراه برادرش توسط گروهك كومله اسير مي‌شود نوشته شده است.

باید بگویم از سال های گذشته ما به دنبال پیکر بردارم بودیم به طوری که حتی چندین مرتبه به این منطقه سفر کردیم، سه سال پیش در همراهی با گروه تفحص استخوانی پیدا شد که متأسفانه متعلق به بردارم نبود.

این جستجوها ادامه داشت و ما هر مرتبه که با برادرهایم به قله شنام می رفتیم به حضرت زهراء(س) متوسل می شدیم.

تا اینکه چند ماه پیش خواهرزاده من خوابی می بینید و در آن خواب بردارم شهید می گوید: من سه سال است که منتظر هستم چرا کسی به دنبال من نمی آید.

این خواب سبب می شود تا ما مصمم تر اقدام کنیم و چندین مرتبه با سردار باقرزاده فرمانده کمیته تحقیق و تفحص مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح از راه های گوناگون تماس گرفتیم تا پیگیری های مجدد صورت گیرد و در نهایت در حدود 40 روز پیش کمیته مفقودین من را نیز همراه خود بردند تا از نزدیک جستجو کنیم.

در این بین یکی از اهالی بومی نیز همراه ما آمد و هر کدام در نقطه ای مشغول بودیم که توسط همان فرد بومی استخوان رانی پیدا شد.

رودآور: آیا شما بلافاصله متوجه شدید آن استخوان ها مربوط به بردار شهیدتان است؟

ـ نه، آقای گلمحمدی و آقای شمسی پور که از کمیته تحقیق و تفحص بودند گفتند بهتر است از طریق DNA هم آزمایش شود تا مطمئن شویم، چند روز بیشتر از این جریان نگذشته بود که در شب سوم عاشورای با من تماس گرفتند و همانطور که حدس زده بودند شهید ما شناسایی شد و اینک پس از 33 سال انتظار ما می توانیم شهید مان در آغوش بگیریم.

رودآور: شهیدی بیژن چند ساله بودند؟

ـ وی سال چهارم دبیرستان بود و در حدود 19 ساله و مجرد.

رودآور: از انتظار پدر و مادرتان بگویید؟

ـ انتظار بسیار سخت است و متأسفانه پدر و مادر من فوت کرده اند و با غم سخت انتظار و ندیدن پیکر پسرشان از دنیا رفتند.

رودآور: در صورت امکان بخشی از وصیتانه شهید شفیعی را بیان کنید؟

ـ در وصیتنامه شهید شفیعی احترام به پدر و مادر، حمایت از ولایت و نماز جمعه بسیار تأکید شده است و در بخشی دیگر آمده است که عکس مرا در قابی گذاشته و بر سر مزارم قرار دهید و خدا را شکر که اکنون شهید شفیعی مزاری دارد تا به وصیتنامه اش عمل کنیم.

رودآور: از چهار شهید دیگر بگویید؟

همراه با شهید بیژن شفیعی، شهید محمد همائی رشید، شهید محمدرضا فروتن، شهید محمد ورمزیار و شهید خسرو آذرمی بودند، پنج دانش‌آموز اسدآبادی که در حقیقت قله‌نشین شنام شدند، پنج شیربچه ای که اطرافیان تصور داشتتد برای همیشه در قله شنام ماندند و پیکرهای مقدسشان هیچ گاه پیدا نشود و من امیدوارم که به زودی با عنایت خدا پیکر آن چهار شهید دیگر نیز پیدا شود تا خانواده هایشان از انتظار و غم دوری فرزندانشان رهایی یابند.

به گزارش رودآور، شنام نام قله اي است در خاک عراق که در نزديکي مرز کردستان ايران با کردستان عراق قرار گرفته است . بومي ها آن را به نام شرام و فارس ها آن را به نام شنام مي شناسند . در دامنه ي اين قله ي کوچک روستاهاي کوچکي قرار گرفته اند که از آن ها مي توان هاني يرمله را نام برد . شنام مسلط بر دشت حلبچه است و از بلنداي آن شهر حلبچه ي عراق به خوبي قابل رويت است .
امروز کسي به شنام رفت و آمد نمي کند چراکه سراسر آن در زمان جنگ مين گذاري شده است .

براي رسيدن به شنام اگر بخواهيم از مريوان عازم باشيم بايد به سمت سنندج حرکت کنيم . چند کيلومتري را که بگذريم ، نرسيده به سروآباد ، به يک سه راهي مي رسيم ؛ سه راهي حزب الله.
اين سه راهي يک طرفش به مريوان و يک طرف به سنندج و طرف ديگرش به سمت مرز و شهر پاوه ي کرمانشاه است . اگر به سمت مرز برويم اولين روستا دزلي است . بعد از آن روستاي درکي و دميو را که در نزديکي جاده قرار گرفته اند رد مي کنيم و کم کم وارد منطقه اي کوهستاني مي شويم . به يک پاسگاه به نام شهداء مي رسيم که در زمان جنگ به پاسگاه ژالانه معروف بوده است . پاسگاه در يک سه راهي قرار گرفته است که از آنجا به سمت پاوه و مريوان و روستاي رزگاري مي روند . در زمان جنگ حزب رزگاري در همين روستاي رزگاري مستقر بوده که بالاي اين روستا ارتفاعات کوهتخت است که قبل از عمليات بچه هاي اسدآبادي 25 روز در آن جا مستقر بوده اند . پاسگاه را که به سمت پاوه ترک کنيم ، بايد از جاده اي عبور کنيم که در سينه کش کوهي قرار گرفته است که به ارتفاع تته ختم مي شود . بالاي ارتفاع که برسيم قله ي شنام و در پشت آن ، دشت حلبچه و شهر حلبچه و شهر بياره ي عراق را مي توان ديد . در کنار ارتفاع تته ، ارتفاعات کوهتخت قرار دارد که مرکز مخابراتي دکل بروي اين ارتفاعات مستقر بوده است  که هنوز هم بعد از گذشت 27 سال ساختمان دکل سالم مانده است .جاده تا بالاي ارتفاع تته نيز ادامه دارد و بعد از آن به سمت شهر پاوه سرازير مي شود .
قله ي شنام از آن جا مهم است که مشرف بر منطقه ي بياره ي عراق و دشت حلبچه است و از بالاي آن به خوبي مي توان کوجکترين تحرکات را شناسايي کرد و در زمان جنگ اين ارتفاع براي نيروهاي ايراني بسيار مهم بوده است .

جاويدالاثر برادر احمد متوسليان اولين عمليات برون مرزي را در تيرماه 1360 در اين منطقه ي کوهستاني انجام داد که روايت شنام روايتي از آن عمليات برون مرزي است.

دیدگاه شما