به گزارش نافع، پدرش حاج محمد فردي مومن و باخدا بود كه به حرفه حلبيسازي در بازار همدان اشتغال داشت، حسين فرزند سوم حاج محمد بود كه پس از گذراندن دوران ابتدايي در دبستانهاتف و دوران متوسطه در دبيرستان ابنسينا همدان در سال 1349 موفق به اخذ ديپلم شد و همان سال به تهران رفت و به دليل علاقه وافر وارد دانشكده خلباني شد، وي دوره مقدماتي پرواز را در ايران طي كرد و برای گذراندن دوره تكميلي پرواز راهي آمريكا شد كه پس از 2 سال دوره پرواز را به اتمام رسانيد و موفق به دريافت نشان خلباني گرديد سپس به ايران بازگشت و با درجه ستوان دومي به عنوان خلبان هواپيماي فانتوم اف -4 در نيروي هوايي مشغول به خدمت شد.
پیش از آغاز جنگ ايشان همواره در مأموريتهاي مختلف داوطلبانه حضور داشته است به نحوي كه در شب 24 مرداد 1358 درست زماني كه شهيد چمران و يارانش در شهر پاوه در محاصره ضد انقلاب قرار داشتند اين شهيد بزرگوار با انجام ماموريت پرواز شب به ياري رزمندگان اسلام ميشتابد و اين رشادت و مردانگي تا شروع جنگ تحميلي همواره در كارنامه پروازي ايشان ثبت گرديده است حسين در همان آغازين روز جنگ تحميلي در عمليات كمان 99 حضور فعال يافته و در چندين عمليات برون مرزي ديگر جانانه با تمام غيرت شركت ميكند تا در همان روزهاي اول پاسخ كوبنده اي به دشمن متجاوز داده شود.
حسين در ششم مهرماه سال 1359 يك بار ديگر مأموريت مييابد كه در منطقه گيلان غرب (سومار) پايگاه و مواضع بعثيون را مورد حمله قرار دهد، آنروز روز بسيار مهم و سرنوشتسازي در تاريخ دفاع مقدس است زيرا لشكردهم زرهي ارتش عراق با سازماني فراتر از يك لشكر معمول زرهي ميخواست كه موانع را درنوريده و شهرهاي انديمشك و دزفول و پايگاه هوايي دزفول را تسخير و گلوگاه شمالي استان خوزستان را ببندد كه در صورت تحقق اين امر بلحاظ وجود تنها را اصلي ارتباطي انديمشك به استان خوزستان، كل استان خوزستان در خطر سقوط قرار ميگرفت.
تيپ 2 زرهي به همراه گروه 37 و گردانهاي 138 و 141 با ايثار و مقاومت پيشروي دشمن را به تأخير انداخته تا حماسه خلبانان تيزپرواز نيروي هوايي در آن روز شكل گرفت خلبانان پايگاه هوايي دزفول و خلبانان پايگاه هوايي همدان كه به پايگاه دزفول گسترش يافته بودند به همراه پروازهاي انجام شده از پايگاه سوم شكاري همدان با انجام ماموريتهاي پشتيباني نزديك هوايي آنقدر عوامل وتيپها و گردانهاي لشكر دهم زرهي و لشكر يك پياده ارتش عراق را بمباران كردند تا تيپ 2 زرهي به شرق كرخه انتقال يافت و اجازه عبور از رودخانه به نيروهاي دشمن داده نشد.
در آن روز خاطره انگيز پايگاه سوم شكاري با انجام ماموريت برون مرزي توسط دو فروند هواپيماي اف-4 پالايشگاه موصل را بمباران و با انجام ماموريت پشتيباني نزديك هوايي توسط 23 فروند هواپيمايي اف-4 مواضع دشمن در منطقه كرخه، گيلان غرب و تنگ حاجيان را مورد حمله هوايي قرار مي دهد همچنين در همان روز پوشش هوايي منطقه غرب در برابر هرگونه حمله دشمن توسط 10 فروند هواپيماي اف-4 پايگاه شكاري شهيد نوژه تامين شده است.
شهيد يزداندوست در يكي از اين ماموريتها حضور داشته كه پس از انجام ماموريت هواپيماي ايشان مورد اصابت موشك پدافند زمين به هوايي عراق گرفته و هواپيمايش به آتش كشيده شد.
به گفته ليدر دسته پروازي(مرحوم محمود اسكندري) حسين به همراه كابين عقب با چتر نجات به بيرون پريده است كه بر اين اساس به عنوان خلبان اسير تلقي ميشود و انتظار خانواده شهيد و همرزمانش براي بازگشت وي شروع مي شود، انتظاري كه پس از 12 سال نهايتاً در سوم تيرماه سال 1370 با اعلام شهادت وي پايان مييابد ولي هيچگاه نشاني از پيكر مطهر حسين يزداندوست همداني پيدا نميشود، حالا از شهيد حسين يزداندوست همداني يك فرزند دختر به يادگار مانده است.
امروز پس از گذشت 34 سال از شهادت حسين يزداندوست همداني جمعي از خبرنگاران و اهالي رسانه استان به همت بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان همدان و پايگاه سوم شكاري شهيد نوژه همدان به ديدار خانواده اين شهيد مفقودالاثر و مادر بزرگوار ايشان رفتند تا با گراميداشت ياد و خاطره شهيد يزداندوست تلاشهاي اين شهيد براي حفظ ارزشهاي اسلام را بار ديگر به جامعه امروز يادآوري كنند و از خانواده ايشان دلجويي کنند.
مادر شهيد يزداندوست چشم انتظار پيكر مطهر فرزندش است
از پلههاي منزل مادر شهيد يزداندوست كه بالا ميرفتيم دلهرهاي عجيب داشتم، گويي فضا برايم آشنا و صميمي بود، خواهر و برادر شهيد يزداندوست به استقبالمان آمدند و وارد خانه شديم، مادرش آنجا روي صندلي نشسته بود و با چشماني نمناك ورودمان را نظاره ميكرد، انگار دلش ميخواست پسرش هم در ميان جمع وارد خانه شود و مادر را در آغوش بكشد،34 سال چشم انتظاري براي ديدن پيكر مطهر فرزند شهيدش او را شكسته كرده بود اما همچون كوهي استوار همچنان چشم به راه پسرش بود.
عكسهاي شهيد حسين يزداندوست ديوار اتاق را پر كرده بود و خانه لبريز بود از عطر و بوي شهادت...
حاجيهخانم يشمهاي مادر شهيد يزداندوست هر بار كه ميخواست درباره پسرش حرفي بزند اشكهايش سرازير ميشد و با دستان لرزانش اشك را از چشمانش ميزدود، ميگفت: چند روز بود كه از آخرين تماس تلفي حسين مي گذشت و برخلاف هميشه كه بعد از انجام ماموريت با مادر احوالپرسي مي كرد هيچ خبري از او نبود آن شب كه پسرم به خوابم آمد، هديهاي برايم آورده بود با كاغذي سفيد و مشتي خاك بر روي آن از او پرسيدم كه حسين جان چيست كه در پاسخ گفت مادر تربت حضرت سيدالشهدا (ع) است، بعد از آن خواب وقتي بيدار شدم به برادرش گفتم براي پسرم مجلس بگيريد، حسين شهيد شده ، براي من خاك تربت آورد، گرچه تا آن روز زبانم نميچرخيد كه بگويم تربت حضرت سيدالشهدا، اما از آن شب به بعد ميتوانستم، انگار زبانم باز شده بود.
دوباره كمي گريه كرد و باز ادامه داد: عطر كادويي كه برايم آورد تمام محيط را گرفت، چند شب بعد يك قواره چادر مشكي از نيروي هوايي برايم آوردند، خيلي عجيب بود، مثل هديه پسرم بود.
حسين مهربان و دلسوز بود، نجابت و آرامشش زبانزد فاميل بود، به درس و كار بسيار علاقه داشت، يادم ميآيد در زمان كودكي كاردستيهاي مدرسهاش همه هواپيما بود.
باز هم صورت خيسش را پاك كرد و گفت: پسرم اهل درس بود، تابستان هم بيكار نمينشست و اين ايام را با شاگردي و كاركردن سپري ميكرد و ميگفت مرد بايد كار كند و هيچ وقت از تلاش و كوشش دست بردار نباشد.
خلبان هم كه شده بود گاهي وقتها به جاي دوستانش پرواز ميكرد ايثارگر بود و همت والايي داشت.
علي يزداندوست همداني، برادر شهيد حسين يزداندوست نيز از علاقه حسين به عاشورا گفت و افزود: علاقه حسين به شركت در هيأتهاي مذهبي و عزاداري براي سيد و سالار شهيدان زبان زد خاص و عام بود و در ايام محرم و طول سال در اين مجالس شركت ميكرد، به خصوص روز سوم عاشورا به حسينيه امامزاده يحيي ميرفت، لباس عربي ميپوشيد و در مراسم شركت ميكرد.
وي اضافه كرد: شهيد وابستگي عجيبي به مادر داشت و هر هفته يا به او سر ميزد و يا با او در تماس بود اما بعد از آخرين ماموريت به مدت سه روز از او خبري نشد نگرانش شديم و به پايگاه سر زديم كه دوستانش ماجرا را براي ما تعريف كردند و گفتند كه ديده شده او با چتر از هواپيما به پايين پريده اما اثري از او يافت نشد.
شهيد يزداندوست مظلوم واقع شده است
با گفتن اين جملات بغض گلويش را گرفت و ادامه داد: حسين براي دفاع از دين و مملكتش رفت و امروز بسيار گمنام مانده و مظلوم واقع شده است، اين مظلوميتش دلتنگمان ميكند. انگار فراموش شده است.
حسن يزداندوست، ديگر برادر شهيد يزداندوست در دنبال سخنان برادرش افزود: بعضي از شهدا با اينكه اهل همدان نيستند اما خياباني در شهر به نامشان هست، ما نيز درخواست مادي نداريم فقط نميخواهيم شهيد اين چنين گمنام بماند و حتي يك كوچه بنبست نيز به نام او در شهر نباشد.
وي تأكيد كرد: شناسايي و يادآوري شخصيت شهدا براي نسل جديد و آيندگان ضروري است اما امروز بسياري از جوانان ما شهيد حسين يزداندوست همداني را نميشناسند و نميدانند كه چه كسي بوده است، پدرم هميشه ميگفت "من درخواستي از هيچ كس ندارم، خون بچهام را ندادهام كه در ازاي آن چيزي تحويل بگيريم، " فقط پلاكش يا لنگه پوتينش را برايم بياوريد كافيست، شايد همين ديدگاه پدرم بود كه باعث شده امروز او به فراموشي سپرده شود و يادي از او نشود، در حال حاضر شايد بهترين كار نامگذاري فرودگاه همدان به نام شهيد يزداندوست باشد كه از نخستين شهداي سالهاي دفاع مقدس است و خلباني گمنام محسوب ميشود.
گزارش از فرشته درهمفروش
دیدگاه شما