واقعیتی مهم که فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 91، پرده از آن برداشت و تلنگری شد برای آنان که هنوز بر تحقق شعارهای غلط دهه هفتادی نظیر "ایست ایست، دو بچه کافیست" و "فرزند کمتر، زندگی بهتر" پافشاری میکردند.
آمارها نشان میدهد که هماكنون نرخ رشد جمعيت كشور 3/1 درصد است و اين بايد به رقمي بين دو و سه فرزند برسد، در واقع هر خانواده به صورت متوسط باید 5/2 فرزند داشته باشد. در این صورت، هم رشد جمعيت كشور آرام خواهد بود و هم از سالخوردگي افراطي جمعيت جلوگيري ميشود و در غیر این صورت در 30 تا 40 سال آینده، جمعیت ایران روبه سالخوردگی نهاده و در واقع نیروی لازم برای کار و تولید که همان جمعیت جوان است؛ کاهش مییابد. افرادی که امروز به عنوان نسل جوان وجود دارند 30 سال آینده پا به پیری نهاده و از آنجا که هر خانواده ترجیح میدهد یک یا دو فرزند داشته باشد؛ جمعیت 75 میلیونی ایران به یکباره تا مرز 40 میلیون نفر افت پیدا میکند.
وقوع جنگ تحمیلی در دهه 60 موجب ترغیب خانوادهها به فرزندآوری بیشتر شد اما از دهه 70 تاکنون با اعمال سیاستهای کنترل جمعیت، منحنی رشد جمعیت ایران، شتاب آهستهتری به خود گرفت؛ به عبارت بهتر جمعیت ایران برای زمان حاضر مناسب است، اما اگر این سیاستهای کنترل جمعیت و برنامههای تنظیم خانواده همچنان ادامه یابد در سالهای آتی با بحران سالخوردگی روبرو میشویم؛ همان چیزی که امروز کشورهای اروپایی را درگیر خود ساخته است.
هرچند در سالهای اخیر، سخن از افزایش نرخ زاد و ولد به میان آمده و در تریبونهای مختلف تبلیغاتی و مساجد و محافل عمومی نیز زیاد به آن پرداخته شده است، اما متأسفانه شاهدیم که هربار این موضوع مطرح میشود؛ بسیاری از خانوادهها به ویژه زوجهای جوان در برابر آن موضع گرفته و این موضوع را نفی میکنند؛ مخالفتی که البته بیشتر از سر ناآگاهی و تفکرات غیرمنطقی و احساسی است. در این مجال قصد داریم تا عوامل دیگری به جز برنامههای تنظیم خانواده که در ترغیب خانوادهها به فرزندآوری کمتر نقش دارند را بررسی کنیم.
چرا که به اعتقاد برخی کارشناسان و صاحبنظران، عوامل دیگری غیر از سیاستهای کنترلی، موجب کاهش جمعیت شده است، چنان که اگر سیاستهای کنترل جمعیتی هم برداشته شود؛ باز هم نرخ رشد جمعیت ایران افزایش نخواهد یافت.
دهه شصتیها نسلی سرخورده از افزایش جمعیت!
دهه شصتیها بیش از هر چیز از هرم جمعیتی ایران نالانند. افزایش جمعیت این نسل و تقاضای بالای جمعیت آنها موجب شد تا سیاستهای کنترل جمعیتی در ایران جدی گرفته شود؛ رخدادی که اکنون به گواهی نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ به تهدیدی برای آینده جمعیتی ایران تبدیل شده است.
یکی از مهمترین این عوامل، افزایش خانوادههای تکنفره در ایران که به «خانوارهای مستقل» نیز مشهورند، است یعنی افرادی که بنا به تعریف، ازدواج نکردهاند و بنابراین طلاقگرفته نیز نیستند، بلکه افرادی هستند که شیوه زندگی مجردی را برگزیدهاند.
عامل دیگر، جامعه به ظاهر در حالگذار ایران از سنتی به مدرن و از بین رفتن کارکردهای فرزند برای خانواده است. امروز دیگر مانند گذشته نه تنها فرزندان، کمکحال پدرو مادر نیستند؛ بلکه مشکلات زیادی برای تأمین هزینههای سرسامآور تحصیل، سرگرمی، بهداشت و ... فرزندان وجود دارد.
چشم و همچشمی و به اصطلاح "مدشدن" حدنصاب فرزندان نیز یکی از این عوامل است به طوری که امروزه اگر کسی تمکن مالی داشته و به فرزندآوری علاقه داشته باشد؛ فکر میکند داشتن فرزند سوم، گناه و اشتباه بزرگی است!
از طرف دیگر متأسفانه راحتطلبی زنان جوان، رفاهزدگی و فرار از قبول مسئولیت تربیت فرزند از دیگر عوامل کاهش رشد جمعیت و استقبال نکردن خانوادههای جوان از فرزنددارشدن است به طوری که حتی با رونق اقتصادی و دادن امتیازهای تشویقی نیز رشد جمعیت، همچنان رو به کاهش خواهد گذاشت. بنابراین دولت، صدا وسیما و آموزش و پرورش باید در این زمینه کار فرهنگی انجام دهد و همانطور که شعار"ایست ایست، دو بچه کافیست" را مطرح کرد باید شعار جدیدتری را برای تشویق خانوادهها تعریف کند.
باید مشکلات و عواقب تکفرزندی برای خانوادهها تبیین شود تا مردم با آگاهی و به دور از احساس و چشم و همچشمی، تصمیم گرفته و چندسال بعد که سن مفید تولیدمثل را از دست دادند؛ افسوس نخورند.
تك فرزندي و مشكلات آن
براساس آمار اخیر دفتر سلامت، جمعيت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، امروزه تعداد خانوادههايي كه به داشتن يك فرزند اكتفا كردهاند، كم نيست. برخي از آنها اصولا خانوادهاي سه نفره را ترجيح ميدهند و برخي ديگر كه شمار بيشتري از اين طيف را دربر ميگيرد نيز به دلايلي چون افزايش مشكلات اقتصادي، اشتغال به كار زن و شوهر در بيرون از خانه، گرفتاريهاي خاص زندگي ماشيني و... ناچار از انتخاب گزينه تكفرزندي شدهاند، اما از نظر بهداشت پرورشي و سلامت رواني خانواده، لازم است؛ والدين چشمهاي خود را براي جلوگيري از تجربه پیامدهای منفي اين انتخاب باز نگه دارند، زيرا تكفرزندي در صورت ناآشنايي با شيوههاي آموزش و ناديده گرفتن روشهاي مناسب براي تربيت اين تنها فرزند خانواده، مشكلات متعددی به همراه خواهد داشت.
ناتوان در حل مشكلات
این دسته از فرزندان، مدام تحت توجهات ويژه پدر و مادر بوده و از مشاركت در انجام كارهاي سخت و آشنايي آرام آرام با مصائب و مشکلات مختلف دور ماندهاند.والدين آنها براي آنكه تنها كودكشان سختيهاي آنها را نكشد با فراهم آوردن همه چيز براي يك نفر، زمينه در مركز توجه قرار داشتن وي و آماده بودن امكانات را در ذهنش نقش زدهاند و این فرزندان از واقعيات گاه سخت و خورنده زندگي تجربه ملموسي ندارند.
چنين فرزنداني چطور ميتواند با سختيها، بنبستها و فشارهاي زندگي يا حتي روحي و رواني در رویارویی با مشکلات روزمره كنار آيند؟
محولكردن برخي كارهاي در حد توان و سن و سال كودك بهويژه تأكيد بر انجام و حل مشكلاتش همراه با راهنمايي در صورت نياز، پرهيز از توجهات ويژه و ابراز علاقههاي افراطي و... مانند آن ميتواند موجب شكلگيري بهتر شخصيت كودك تكفرزند شود.
گسترش احساسات منفي
كودك تكفرزند به دلیل آنكه همواره با نشانههاي علاقهمندي والدين روبرو بوده كه بهدرستي راه پروراندن شخصيت كودك را طي نكردهاند با تصور ناخودآگاه اين احساس كه فردي مهم به شمار ميرود، اندكاندك مغرور شده و همه جا خود را بدون رقيب خواهد ديد؛ بنابراين وقتي در جمع حضور يابد، همين توقع را از ديگران خواهد داشت، اما واقعيت، ممكن است چنان نباشد و غرور و حسادت موجب بروز احساسات از طرف وي شود. این کودک وقتي احساساتش برانگيخته شود يا به سمت رفتارهاي پرخاشگرانه و دعوا پيش خواهد رفت يا ادامه روابط عاطفي با ديگران را كنار خواهد گذاشت.
برقراري روابط خود با ديگران را هم منوط به منافعي خواهد كرد كه براي خودش به همراه داشته باشد. اينجاست كه هر رفتار اندكي، خارج از چارچوب پذيرفته شده ذهن خود را با قصد و غرض و همراه با توهين برداشت ميكند و در نهايت چون ممكن است ديگران نيز چنين رفتاري را تحمل نكنند؛ اين گروه فرزندان، افرادي درونگرا، كينهجو و مدام در حال كسب صفات منفي بيشتر خواهند شد.
بزرگسالي زودرس
تك فرزندها از آنجا كه بيشتر مواقع را با بزرگسالان ميگذرانند؛ خيلي زود از روحيه كودكي فاصله گرفته و بيش از سنشان نشان میدهند.
حرفهايي ميزنند و كارهايي ميكنند كه به قول معروف، گندهتر از دهان يا سن و سالشان به حساب ميآيد. از همين رو زودتر هم، احساس استقلال و متكي به خود بودن در آنها زنده ميشود.
واژههاي ذهني
احساس نياز به داشتن مابهازاي واقعي براي برخي واژههاي ذهني، يكي ديگر از پيامدهاي تكفرزندي است. واژههايي چون عمو، خاله، دايي، عمه، دختر خاله، پسر عمو و... حداقل در برههاي از زمان، ذهن آنها را با حسرت داشتن و تجربه كردنشان اشغال ميكند.
خلأ پديدآمده از تماشاي همسالاني كه در خانوادههاي پرجمعيت، همبازي، همكلام، همكلاس و حتي همخاطره ميشوند در بين كودكان تكفرزند با ابراز علاقه به چنين خانوادههاي پرفاميل و داراي رفت و آمدهاي بين فاميلي، گاهي شكل حسرتمندانهاي به خود ميگيرد و حتي در كلام و بيانشان اظهار ميشود.
احساس تنهايي
تنها بودن گاهي براي همه لازم است، اما نبايد هميشگي شود، زيرا تنهايي هم خوبي دارد و هم بدي. تنهايي اگرچه فرصت انديشيدن را فراهم ميآورد، اما اگر با احساس تنهابودن و توجهنكردن به شخص گره خورد، آسيبرسان است.
اين احساس در كودكان موجب ايجاد اشكال و اختلال در برقراري ارتباط شده، او را در آغوش خود فروبرده و اعتماد به نفسش را كم ميكند.
در پایان باید گفت؛ خانوادههاي تكفرزند که به دلیل مسائل متعدد، تصمیم به داشتن تنها يك یا دو فرزند گرفتهاند تا بنابر پیشبینی احتمالی خودشان دچار مشكل نشوند در سالهای آینده و وقتی بچهها بزرگ شدند با مشکلات بدتری روبرو خواهند شد که فرار از آنها غیرقابل اجتناب بوده و راهحلی برایشان نخواهند داشت.
درست است که پدر و مادر، مسئول تأمین خواستههای فرزند خود است و باید اسباب راحتی و رفاه او را فراهم آورد، اما برآورده کردن همه خواستههای کودک، گرفتن لذت انتظار و تلاش برای به دست آوردن چیزی و توجه بیش از اندازه و گذراندن بیشتر اوقات با والدین موجب میشود تا در آينده، كودكي داشته باشيم كه در پر قو زندگي كرده و بزرگ شده، اما لطيفترين رفتار يا گفتار را زمخت، ناجور و ناعادلانه ميپندارد و معتقد است که دیگران اورا درک نمیکنند!
سمیه مظاهری
دیدگاه شما