وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : شنبه 5 ارديبهشت 1394 ساعت 10:10   |   کد مطلب: 14101
آقا سنگک سلام...!!
آقای آسیب پذیر برای گرفتن امضا از یکی از مسؤلین به محل جلسه آمد اما مسؤل محترم با لحنی تند به او پرخاش کرد و گفت :_ «هرکاری را باید سر جای خودش و در مکان تعیین شده انجام داد. اصلا چه کسی به شما آدرس اینجا را داده؟ وقت شناسی هم خوب چیزی است. اداره را برای چی گذاشتند؟»

آقای آسیب پذیر پشت در ماند و جلسه رأس ساعت 11 بعد از صبح(نزدیک ظهر) !! در همان نخستین ساعات اداری شروع شد. "آقای ملک التدبیر" که ریاست جلسه را بر عهده داشت با سخنان فوق محرمانه خویش اعضای شورای آرد و نان را مستفیض نمودند :

_ «ما امروز گرد هم آمدیم تا با تدبیر لازم که همانا خواسته جناب قفل ساز است ، برای دهکده ی گل و بلبل تصمیمات مهمی اخذ کنیم...(تأیید حاضران). ما میخواهیم بار دیگر به این اهالی بگوییم که شما آنقدر برای ما مهم هستید که ما تمام وقتمان را برای شما و مسائل مربوط به شما صرف میکنیم. حال از حضار در جلسه و اعضای محترم شورا و همچنین نمایندگان تام الاختیار مردم میخواهم که نظرات خود را مبنی بر اینکه کدام موضوع امروز در جلسه مطرح شود اعلام نمایند.»

نخستین شخصی که اعلام آمادگی کرد نماینده منتخب قشر فقیر بود که چون در دهکده اصلا فقیری وجود نداشت مدتی بود که در کارش معلق شده بود. وی در ابتدا با لحنی تند از اعضای حاضر در جلسه خواست تا به صورت کاملا جدی با برخی مسائل برخورد کنند و این را شوخی نگیرند. این نماینده در ادامه پیشنهاد بسیار سازنده ای را در جهت حل مشکل بیکاری خودش و همکارانش ارائه داد :

_ «آقا مشکل اصلی ما در حال حاضر بیکاری بنده و همکارانم است که به صورت یک معضل لاینحل در آمده. اگر دیر اقدام کنید کلاه همه مان پس معرکه است و همه از گرسنگی خواهیم مرد. تعداد فقرا در مملکت ما چندان زیاد نیست. خب هرچه باشد بنده مسئول و نماینده امور مردم فقیر و مستمند هستم. به هرحال باید فقرا زیاد باشند تا ما از نون خوردن نیفتیم».

نفر بعدی آقای "مَلِکُ التورّم" بود که در جلسه سخنرانی کرد :

_ «ما بعد از مطالعات بسیار زیادی که در زمینه ی کسری بودجه داشتیم به این نتیجه رسیدیم که مردم ما بیش از استاندارد جهانی در رفاه و آسایش به سر میبرند. آخر اینکه نمیشود، ما اینجا از صبح تا شب زحمت بکشیم و آن وقت مردم بدون اینکه بدانند ما چه زحمتی میکشیم همه چیز را به راحتی به دست بیاورند و بخورند. ما در کمیسیون های خود به یک اجماع کلی رسیدیم و آنهم افزایش قیمت برخی کالاها میباشد. اشتباه ما از روز اول این بود که روی مبحث مهم و اساسی تورم کار نکردیم و گذاشتیم این مردم سرمایه ها را بیخودی حیف و میل کنند و بریزند توی شکمشان. به نظر من باید همه ی کالاها را گران کرد تا کسری بودجه جبران شود».

نفر بعد آقای "متخصص الاُورگانایز" بود که برنامه های خود را ارائه داد :

_ «ما در جلسات خصوصی و غیر علنی خود ، ساعتها به بحث و بررسی پرداختیم و همگی به این نتیجه رسیدیم که نباید به مردم عادی و علی الخصوص قشر کم درآمد جامعه فشار بیاوریم. آن بیچاره ها چه گناهی کرده اند؟؟ اگر یک عده پولدار دوست دارند به صورت اشرافی زندگی کنند که نباید تاوانش را مردم فقیر بدهند. ما به این نتیجه رسیدیم که به جای همه ی کالاها باید برخی اقلام اشرافی را گران کنیم. مثلا نان. آنهم نان سنگک. چون الحق هم خوشمزه است و هم خوش آب و رنگ و به همین خاطر است که فقط قشر مرفه از آن استفاده میکنند. به نظر بنده بهتر است نان سنگک گران شود تا کمی از کسری بودجه از این قشر پولدار و بی درد تأمین شود. آقایان نظر شما چیست ؟ »

یکی از اعضا در تأیید این پیشنهاد گفت :

_ «پس باید هر چه سریعتر این قیمت را افزایش بدهیم تا همه چیز درست شود و دوباره زندگی برای مردم شیرین شود. ببخشید آقایان الان سنگک در بازار چند تومان معامله میشود ؟!! »

یکی گفت الان 600 تومان است و بهتر است بشود 700 تومان. دیگری گفت نه ، کسری ما بیشتر است و طبق محاسبات ما باید بشود 800 تومان.

اعضای جلسه به همین منوال بودند که آقای ملک التورّم گفت :

_ «دوستان شماها اینکاره نیستید. اینجور که شما گرفتید ما باید یک چیزی هم از جیب مان بگذاریم. من نظرم اینست که قیمت سنگک برسد به 2500 تومان.»

در این هنگام برخی از اعضا اعتراض کردند و گفتند : «این خیلی زیاد است».

آقای ملک التورّم گفت : «چی شده که شما اینقدر مردم دوست شدید ؟»

آنها گفتند «ما به فکر خودمان هستیم. اگر مردم اعتصاب کنند و دیگر نان سنگک نخورند ما شغل خود را از دست خواهیم داد».

و آقای ملک التورم اینگونه به آنها اطمینان داد :

_ «که نه تنها از دست نمیدهید بلکه پست بهتری هم میگیرید. اعتصاب کجا بوده؟ ما برای کارمان دلایل قانع کننده ارائه میدهیم و آنها هم چاره ای ندارند جز اینکه قانع شوند. چون ما با نیروهای متخصص و فوق متخصص!! مشورت کرده ایم. بهتر است که بگوییم سنگک نان لوکس و تزئینی است و باید سهمیه ی آرد آنها کم شود و بقیه را آزاد بخرند پس طبیعتاً گران میشود. و مردم هم چون سردر نمی آورند که ما چه میگوییم خیلی سریع میپذیرند.اما حالا چون شما ناراحت هستید باشه 1500 خیرش را بببینید.»

چند نفر بر سر قیمت پیشنهادی آقای ملک التورم اعتراض کردند که آقای متخصص الاُورگانایز پا در میانی کرد و گفت :

_ «ما به راحتی این مشکل را حل میکنیم. ابتدا در خبرها شایعه میکنیم که سنگک به 2500 تومان افزایش خواهد یافت. بعد که مردم در این شوک فرو رفتند ما این قیمت را به 1500 تومان کاهش میدهیم و در این هنگام مردم بسیار خرسند هم خواهند شد و از ما تشکر هم خواهند کرد.البته فراموش نکنید که باید بگوییم یکی از علتهای این افزایش قیمت ، بالا بردن کیفیت نان است. در ضمن میتوانیم مدل های مختلفی را ارائه بدهیم و برای هر کدام یک قیمتی را اعلام کنیم که دست نانوایی های بیچاره هم باز باشد. مثلا سنگک یک رو خشخاشی، دو رو خشخاشی، مینی تنوری، پنیری، موتوری با طعم کره ی محلی و ...»

حاضران نیز  این پیشنهاد را پذیرفتند. سپس آقای ملک التدبیر که ریاست جلسه را بر عهده داشت به جمع بندی مباحث پرداخت و گفت :

_ «آقایان فراموش نکنید که در این حرکت حتماً شیب ملایم را رعایت کنید که به مردم فشار نیاید. مثلاً بهتر است که ابتدا برخی از نانوایی ها قیمت نان را افزایش دهند و کم کم با رعایت شیب ملایم مابقی نانوایی ها هم نان خود را گران کنند. پس حواستان باشد که حرفهایمان یکی باشد. اینجوری نباشد که موقع مصاحبه کردن هرکسی یه چیزی بگوید و ناهماهنگی پیش بیاید.»

جلسه با یک پذیرایی مختصر ولی مفصل! خاتمه یافت و قرار شد به همه ی واحدها ابلاغ شود. آقای آسیب پذیر هم دست از پا دراز تر به منزل برگشت و در راه یادش آمد که والده بچه ها گفته بود برای ظهر مامانم اینا را دعوت کردم و آبگوشت گذاشتم و 5 تا سنگک بگیر و در ضمن میدانی که معده من و بچه ها فقط با سنگک جفت و جور میشه و نان دیگری نمیتوانیم بخوریم.

آسیب پذیر هم به سنگکی مراجعه کرد. موقع حساب کردن با اکراه 3000 تومان از جیبش بیرون آورد و گفت: «حیف این پول که بابت همچین نان بی کیفیتی بدهیم». نانوا به او گفت: «آقا میشود 10000 تومان». آسیب پذیر با شوک و تعجب و گفت: «مگر سر گردنه است؟» و نانوا گفت: «روی دیوار را بخوان. این قیمت مصوب شورا است. سنگک نیمه تنوری دو رو خشخاشی پنیری بر طبق تعرفه دانه ای دو هزار تومان است». آسیب پذیر گفت: «برای من ساده بزنید». نانوا از نانهای ساده به او داد و گفت: «میشود 7500 تومان». آسیب پذیر گفت: «حتما اشتباه شده. من ساده خواستم در ضمن این نانها نصفش سوخته و نصفش خمیر مانده» و هنگامیکه به نرخنامه نگاه کرد فهمید قیمتها افزایش پیدا کرده و با خود محاسبه کرد که با این حساب باید ماهیانه یک سوم حقوقش را تنها برای نان کنار بگذارد. به هر حال به خانه بازگشت. بچه ها دورش را گرفتند که از نان تازه بخورند اما او ممانعت کرد و گفت:« کسی حق نداره از این نان بخوره مگر با اجازه من.» سنگک را به دیوار آویخت و گفت اول یکی یکی باید به آقا سنگک سلام بدهید و به او احترام بگذارید و بعد باید با رعایت صرفه جویی بخورید.

از آن به بعد هر روز صبح بچه ها قبل از خروج از منزل به آقا سنگک ادای احترام میکردند. تا اینکه یک روز از دفتر کدخدا تماس گرفتند و گفتند شما به علت استفاده از نان لوکس و تزئینی ، یک خانواده ی اشرافی محسوب شده اید و یارانه ی شما قطع گردیده است...  اینگونه بود که آقای آسیب پذیر همانطور که گوشی تلفن در دستش بود افتاد و در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 یادداشتی از ستاره سهیل

انتهای پیام/ح

دیدگاه‌ها

اگر همه یاد بگیریم با هر کس و هر چیزی که خودش را خیلی میگیره مثل خودش رفتار کنیم مشکل حل میشه. آقای سنگگ از وقتی که شما خودت را به اشراف چسبوندی!!! و خودتو برا ما بیچاره فقیر ها گرفتی دیگه به سمتت نمیاییم. سلام کدومه آقا نگاهت هم نمی کنیم. کاش مردم یه کم غرور داشتند و دیگه به این اشراف و متعلقاتشون نگاه نمیکردند! آقا عزت نفس داشته باش!!!!
بله چششششششششششششمممممم
ستاره سهیل عزیز طنز زیبای شما با زبانی شیرین درد تلخی را بازگو کرد که حرف دل اکثریت آسیب پذیر جامعه است. ممنونم که این اکثریت مظلوم و فراموش شده را با این مطلب نشان دادی. خوشحالم که یکی درد دل ما را گفت. قلمت همیشه چون امروز شیوا و بر حق باد!
با سپاس از لطف و محبت شما دوست عزیز. نوشتن برای مردم و درباره دغدغه های مردم را از وظایف خودم میدونم. امیدوارم پیشنهادهای سازنده شما همواره چراغ راه امثال حقیر باشه.
پدرم میگفت برای ما پیرمردها نان سنگک خوبه ،زود هضم میشه ولی الان دیگه قیمتش قابل هضم نیست ستاره سهیل جان ممنون از قلم زیبات که درد دل ما قشر ضعیف جامعه رو عنوان کردی اما کو گوش شنوا .....
امیدوارم با نظرات دوستان مطالب بهتری را در راه رسیدن به یک جامعه آرمانی ارائه دهیم. سپاس از لطف شما
دست مریزاد! ابن داستان خیلی تکان دهنده و واقعی بود فقط پایانش زیادی خوب تموم شد! اگه به همین آسونی پایانش مرگ باشه که خیلی خوبه. بابا جان در واقعیت داستان به همین راحتی تموم نمیشه که باید صد بار بمیری و آرزوی مرگ کنی به قول شاعر « آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد»......
آره پسر گلم. پایانش را خوب تموم کردم که زیاد غمگین نباشه........!!!!!!!!!!
آقا سهیل یا ستاره خانم مدتها بود حرف حساب نشنیده بودم. قربون دهنت. که حرفت حسابی بود یا حق
ممنونم
ستاره سهیل عزیز، از اینکه با زبانی شیرین و زیرکانه به یکی از مشکلات جامعه پرداخته اید ممنونم امیدوارم قلمتان همواره در حمایت از مردم به نقد و بررسی مشکلات بپردازد با تشکر امیر
سپاسگزارم امیر جان.
سلام .زیبا نوشتی و با افتخار لینک شدید
ای خدا یکی پیدا شد به قیمت نون اعتراض کنه. از روزی که نون گرون شده مردم به جای اعتراض کردن، اشتیاق بیشتری به خریدنش نشون میدن. نمیدونم چرا مردم اینقدر راحت با این قیمت ها کنار میان.
به شما افتخار میکنیم استاد همیشه به یادتونیم
من هم دلم به حمایت های شماها گرمه. سپاس
استادعالي بود واقعافوق العاده ;-)
سپاسگزار ستاره سهیل به خاطر اینکه توی دنیایی که هر کسی به فکر خودش شما به فکر مشکلات مردمی.

دیدگاه شما