وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : يكشنبه 11 خرداد 1393 ساعت 13:57   |   کد مطلب: 7572
لحظات عشقبازی یک جانباز تویسرکانی
دردی ۳۲ ساله اما شیرین
دردی ۳۲ ساله اما شیرین
در حدود 32 سال از آن لحظات در ظاهر تلخ و در باطن شیرین می گذرد و دردهای همان روزهای اول و بعد از اتاق عمل را با خود دارم و با دردهای شدیدم خو گرفتم.

 به گزارش نافع به نقل از رودآور؛ شهرستان تویسرکان در طول هشت سال دفاع مقدس در حدود ۴۵۰ جانباز تقدیم نظام جمهوری اسلامی ایران کرده و ۱۰ تن از این سرافرازان جانباز بالای ۷۰ درصد هستند و شهریور ماه سال گذشته علیرضا فلاحی جانباز تویسرکانی، ۲۹ پس از سال ها تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت به خیل شهدا پیوست. این جانبازان عزیز پس چنگ نیز در عرصه های فرهنگی، اقتصادی و علمی حضوری فعال داشته و برای شهر و دیار خود افتخارآفرینی کرده اند که نمونه بارز آن ۱۰ تن از جانبازان گرامی هستند که در مقطع دکترا تحصیل داشتند.

IMG_0541و امروز به بهانه چهارم شعبان میلاد سراسر نور پرچم دار سرزمین نینوا، حامی ولایت باب الحوائج حضرت عباس(ع) و برای تقدیم به اسوه های صبر و مقاومت فجر آفرینان همرزمان شهدا؛ راویان فتح؛ جانبازان این صابران زمان خبرنگار رودآور به گفت و گو با خلیل سوری جانباز تویسرکانی که در عرصه های فرهنگی شهرستان حضوری فعال دارد پرداخت.

آرامشش مرا نیز آرام کرد.اتاقش پر یادها و خاطره ها است.تصاویر و جمله هایی از مقام معظم رهبری در کنار تصاویر دوستان و همرزمان شهیدش خودنمایی می کند.اینجا همچنان بوی جبهه به مشام می رسد.بوی باروت، پایی جا مانده، دستانی زخمی، پلاکی گمشده، سربندها و چفیه های گره خورد با اسلام و انقلاب.

خون ریزی، گرما و تشنگی شدید در ظاهر تلخ و در باطن شیرین

رودآور: درباره لحظه جانباز شدن خود برای خوانندگان رودآور بگویید؟

در یک جمله نزدیک ترین لحظه به الله.هفتم تیرماه رمضان سال ۶۱ ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه ظهر بود.گرمای طاقت فرسای دشت ذهاب چقدر شیرین و شاید برایمان لذت بخش بود و ای کاش می ماند.

از نیروهای تحت امر سردار شهید حاج قاسم محمدی دوست، فرمانده محور بودم و من مسئولیت چند قبضه سلاح نیمه سنگین را عهده دار.

یک ماهی می شد بین ما و نیروی های رژیم بعث عراق تبادل آتش برقرار بود. آن روز چند گلوله به طرف دشمن شلیک کردیم جوابی داده نشد.

1 001فرمانده حساس شد که چه شده؟ آیا دشمن می خواهد با حمله ای غافلگیرانه ما را دور بزند؟ نگران نیروهایش بود، با دوربین مخصوصی به محل دیده بانی رفت و بعد از چند دقیقه دستور داد که شلیک نکند.

ما اطاعت کردیم.به یک بار صدا تکبیر و یا حسین رزمندگان در محور ما و سنگرهای مجاور فضا را عطرآگین کرد.به نظر می رسید دیگر نیروهای عراقی در آن محور حضور نداشتند و بعد از ماه ها در سنگرهای کمین از فرمانده مافوق دستور رسید که برای پاکسازی و تعقیب دشمن نیروها به طرف قصر شیرین حرکت کنیم.

اما به یکباره به میدان مین عراقی ها برخورد کردیم. با اطلاعاتی که از منطقه به دست آورده بودم، آنجا را به خوبی می شناختم، به آرامی آن هایی را که در میدان مین بودند به محل امنی هدایت کردم.

لحظاتی گذشت، برای آنکه مطمئن شوم نیروهایمان در میدان مین جا نمانده اند، کمی جلوتر رفتم که ناگهان چندین صدای انفجار از اطرافم به گوش رسید.این انفجارها سبب شد مینی در کنار پایم منفجر شود.صدای انفجار شدیدی آمد و موج مرا به سمتی پرتاب کرد، درد شدیدی در پای چپم احساس کردم.

حالا دیگر بقیه نیروها از سمت دیگری رفته بودند و به گمانشان من نیز همراهشان رفته ام.خون زیادی از دست داده بودم.کشان کشان با پایی که به شدت مجروح شده بود به هر سختی خود را به جاده آسفالته قصر شیرین ـ سرپل ذهاب رساندم.

خون ریخته شده از پایم بخشی از جاده را آغشته کرده بود، به یادم ندارم از هوش رفتم یا نه.هوا بسیار گرم بود و من بسیار تشنه. ولی تنها با راز و نیاز و با یاد شهدای دشت کربلا و لبان تشنه سید الشهدا(ع) آرام شدم.

پای قطع شده ام را در بهشت زهرا دفن کردند/ دردی ۳۲ ساله اما شیرین

رودآور: کسی برای نجات شما نیامد؟

5 001بی حال و نیمه جان بودم.ساعتی بعد صدای خودرویی به گوشم رسید. صدای مسئول بیمارستان صحرائی؛ دکتر شکری موحد از سپاه انصارالحسین(ع) همدان بود که ایشان چند سال بعد شهید شدند.

اقدامات درمانی اولیه انجام شد و به بیمارستان سر پل ذهاب رفتیم. برای ادامه درمان مرا به بیمارستان پادگان ابوذر بردند و عملی برای روی پایم انجام دادند. تا ۱۰ شب بیهوش بودم، فردای آن روز از طریق فرودگاه کرمانشاه مرا به بیمارستان شهداء تجریش اعزام کردند.در آنجا هشت مرتبه بر روی پای من عمل جراحی انجام شد، اما دکترها مجبور به قطع پای چپم شدند و آن را در بهشت زهراء دفن کردند. سه ماه بستری بودم.

پس از این ماجرا نیز با پای مصنوعی باز در جبهه حضور داشتم و در یک عملیات دیگر از ناحیه دست مجروح شدم.

و امروز بار بسیار سنگین جانبازی بر دوشم است به دور از همرزمان شهیدم. تنها از خدا می خوام مرا برای حفظ نام جانبازی لایق بداند.

در حدود ۳۲ سال از آن لحظات در ظاهر تلخ و در باطن شیرین می گذرد و دردهای همان روزهای اول و بعد از اتاق عمل را با خود دارم و با دردهای شدیدم خو گرفتم.

این حقیقت را یک امتحان الهی می دانم.امیدوارم که در پیشگاه شهدا رو سفید باشم

در جبهه نرم جنگیدن سختتر از جبهه جنگ سخت است

رودآور: و آیا امروز جنگ تمام شده است؟

IMG_0544استکبار جهانی با پیروزی انقلاب منافع خود را در خطر دید و هر روز با بهانه ای جدید، ترفند و حیله ای برای به زانو درآوردن این ملت از هر نقشه شومی فروگذار نبوده است.هشت سال جنگ تمام شد و اما کینه استکبار نسبت به غیرت مردم غیور ایران زمین ادامه دارد.امروز دشمنان، میدان نبرد را مه آلود کرده اند و از طریق ماهواره ها، فیلم های اسلام هراسی و ایران هراسی، جنگ نرم و استحاله فرهنگی به دنبال ضربه زدن به اسلام و انقلاب هستند.

و من برای ادای دین به خون به ناحق ریخته شهدا احساس مسئولیت دارم.گاهی با همراهی کاروان راهیان نور و گاهی در مدارس و دانشگاه ها به عنوان راویتگر فتح حضور دارم و در این میدان نیز با آمادگی تمام به یاری خدا هیچ گونه کوتاهی نمی کنم.

جانباز سرافراز جلیل سوری در کنار پیکر مطهر شهید عینعلی

3 001

سردار فضلی در منزل جانباز سرافراز جلیل سوری

0 001IMG_0531 IMG_0541 IMG_0544 1 001 IMG_0529 8 001 6 001 5 001 1 2 001 4 001

 

دیدگاه شما

آخرین عناوین سایت