به گزارش نافع، چه متأهل و چه مجرد. این سومین مصاحبه با کسی است که تجربه عقد موقت دارد؛ پیش از این یک بار یک آقا(+) و پس از آن یک خانم (+) از تجربیات خود در این زمینه گفتند و این بار، خانمی که خود پیشنهاد کرد تا زنانپرس با او گفتوگو کند موضوع این مصاحبه است. او در کنار خوبیهای متعه، کمی هم از آسیب و سختیهایش برای زنان میگوید. خانمی ۲۹ ساله، تهرانی، با یک بار سابقهی ازدواج و طلاق و ۴ بار تجربهی عقد موقت...
چطور با متعه آشنا شدید؟
خانمی از بستگان که از همسرش جدا شده بود، با آقای دکتری آشنا شده بود که من در جریانش بودم. در منزل که صحبتش میشد، یادم هست اوایل که مادرم راضی نبودند. ولی بعد کم کم که سر موضوع صحبت میکردیم، دلایل قانع کننده میآوردیم و یکی از کسانی که سعی میکرد با استدلال راضیشان کند، من بودم.
ـ آن موقع متأهل بودید؟
در دوران نامزدی بودیم.
ـ یعنی آن زمان نگاه خود شما مثبت بود به قضیه؟
بله. من میدانستم که با آن فرد رابطه خوبی دارند. از این طرف هم نگاه میکردم، میدیدم نیازهایی دارد. متعه یقیناً بهتر هست تا به سمت گناه برود. من بحث شرعی قضیه را نگاه میکردم.
ـ چی شد که خود شما متعه را تجربه کردید؟
بعد از جدایی من، اولین بار من جایی کار میکردم و آقایی به من پیشنهاد داد. من قبول نکردم.
ـ چرا قبول نکردید؟
ترسی بود...
ـ چه ترسی؟
من تازه جدا شده بودم و میترسیدم که باز در رابطهای بیفتم که رابطه مریضی باشد و از نظر روحی درگیرم کند. یکی هم نگاه خانواده.
ـ به این فکر نکردید که میشود به خانواده نگفت؟
چرا خب؛ ولی این احساس بد که میخواهم کاری را بیاطلاع خانواده انجام دهم، همیشه بود و مرا درگیر میکرد. بعدتر هم پیش آمد که این پنهانکاری بود؛ ولی فقط تا مدتی بود و بعدش ترجیح دادم با مادرم در میان بگذارم.
ـ وقتی به آن آقا نه گفتید، سعی نکرد شما را توجیه کند؟
آن آقا اول پیشنهاد یک رابطه دوستانه را داد. بعد پیشنهاد عقد موقت را داد. بعد خیلی جدی پیشنهاد که به صورت دائم، همسر دومش بشوم.
ـ تفاوت سنی شما چقدر بود؟
۸-۷سال و بچه هم داشت.
ـ چرا چنین احساس نیازی بود؟ یعنی کاستیهایی از طرف همسرش داشت یا به خاطر اینکه کسی را دیده که خیلی دوست دارد با او باشد و ...
هر دو با هم بود؛ یعنی اولی باعث شده بود که دومی به وجود بیاید و علاقهای را بیرون از فضای خانواده جستوجو کند. همین را هم دقیقاً به من گفت. بعد هم ماجرا به جایی رسید که من همهی اینها را به همسرش گفتم. من و همسرش با هم دوست بودیم. با اینکه من حق میدهم که ظرفیت نداشته باشد و سخت باشد برایش قبول این قضیه؛ رابطه ما به هم خورد.
ـ فکر نکردید که گفتن این قضیه و شرح دلایلش رابطه آنها را خراب کند؟
سعی کردم طوری بگویم که این اتفاق نیفتد. ابتدا هم خودش چون حدس زده بود و به من زنگ زد. اولش وقتی ماجرای ابراز علاقه همسرش را به من فهمید، خیلی ناراحت شد. مدام میگفت چرا باید اینطور شود! من دلایلش را گفتم. اول همه تقصیرات را گردن همسرش انداخت؛ اما بعد قبول کرد که کاستیهایی داشته؛ ولی باز نمیتوانست بپذیرد که این دلیلی شود که همسرش سراغ زن دیگری برود. آن موقع خیلی خوب و دوستانه با من برخورد کرد، ولی بعد به تحریک اطرافیانش رفتار خیلی بدی با من داشت. در حالی که من خودم اصلاً نمیخواستم در آن فضا بمانم، سعی کرد من را بیرون بیندازد!
علیرغم میل باطنی من رابطه ما قبل از این اتفاقات، خانوادگی شده بود و چندبار هم منزل ما آمده بودند. همسرش پیگیر برخی کارهای من بود. من ناخواسته وارد این ماجرا شدم و این آقا خودش را وارد زندگی من کرده بود و سعی میکرد به هر نحوی شده من را در این رابطه نگه دارد.
ـ حالا از اولین باری بگویید که متعه را قبول کردید.
اولین بار، ۸-۷ ماه بعد این قضیه بود. همان احساس نیاز به بودن یک نفر که با خواهرم و یکی از دوستانم در موردش صحبت کردیم و هر دو در این فکر بودند که اگر مورد خوبی بود، ما را با هم آشنا کنند. یکی دو مورد حتی خواهرم معرفی کرد که صحبت کردیم و من به دلایلی نپذیرفتم. مثلاً یکیشان اصلاً از نظر اعتقادی به من نمیخورد؛ حتی اگر میگفتیم که الان بیمحرمیت با هم رابطه داشته باشیم، برای این فرد مهم نبود!
ـ شما گفته بودید که کسانی معرفی شوند؟
بله؛ من به خواهرم گفته بودم که نیاز دارم، هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ جسمی که کسی کنارم باشد. بعدتر دوستم هم کسی را معرفی کرد. بعد از مدتی که از آشنایی ما گذشت، من خودم پیشنهاد دادم که محرم بشویم. آدم بسیار با اخلاقی بود؛ تمایل و موقعیت این رابطه را هم داشت. این اولین بار بود.
ـ یعنی موقعیت این فرد چطور بود؟
نزدیک سی سال داشت و تا آن زمان همیشه تنها بود. نیاز متقابل به این ارتباط را داشت.
ـ چطور شد از مخالفت بار اول به این موافقت رسیدید که خود شما پیشنهاد دهنده بودید؟
شاید آن نگاه ترسآلود، دلیل چندم باشد و من دلایل دیگری داشتم که گفتم نه. آن زمان من تازه جدا شده بودم و اصلاً نمی خواستم وارد یک رابطه جدید عاطفی بشوم. آن رابطه هم دقیقاً داشت عاطفی شروع میشد. آن آقا قبل از هر چیز به من ابراز علاقه میکرد.
ـ از سختی جدایی در صورت شروع عاطفی قضیه میترسیدید؟
بله. در چنین حالتی معمولاً دلایل شروع یک رابطه منطقی نیست؛ احساس نیاز واقعی نیست. همه چیز درگیر احساسات لحظهای هست که میآید و میرود و زود هم تمام میشود. تعهدی بر پایبندی نیست؛ چون دوست داشتن تعهدی نمیآورد برای فرد؛ اینکه میگوید من تو را دوست دارم، تعهد نمیآورد! و تنها زن را وابسته به یک محبت غیر واقعی میکند.
ـ طرف مقابل چرا داشت به این رابطه موقت تن میداد؟ مجرد بود یا متأهل؟
مجرد بود. نسبت به اطرافیان و دوستانش خیلی کم درگیر رابطه با جنس مخالف شده بود. همین باعث شده بود که محجوب باشد. یک نگاه اخلاقی به موضوع داشت؛ میگفت من عذاب وجدان میگیرم که با دختری ارتباط داشته باشم و نخواهم که با او ازدواج کنم. ولی چنین مشکلی را با شرایط من نداشت و میگفت تو شرایط محرمیت موقت را داری و من و تو میتوانیم محرم شویم.
ـ این آقا شرایط ازدواج دائم را نداشت؟
خودش این طور میگفت که ندارد.
ـ نگران قضاوت بقیه نبودید؟
اوایل به خانواده نگفتم؛ ولی بعد از مدتی گفتم. برخوردها بد بود. هنوز هم این موضوع حل نشده. مادرم بعد از مدتی که موضوع را گفتم، خیلی راحت و منطقی به من حق داد و کنار من بود. ولی اعضای دیگر خانواده این طور نبودند.
ـ بار اول زمان محرمیت چه مدتی بود؟
حدود یک سال و نیم با هم بودیم. حالا قطع میشد و مدتی فاصله میافتاد و باز صیغه میخواندیم. بعد از آن یک سال و نیم هم این طور نبود که مرا رها کند؛ هنوز هم خبر میگیرد و گاهی مشکلی داشتم، می آید کمک من.
ـ چرا قطع شد؟
وابستگی ایجاد شده بود و ترس از اتفاقاتی که این وابستگی ایجاد میکرد. مادر آن شخص متوجه ارتباط پسرش با یک زن مطلقه شده بود و ترس و نگرانی خود را دائما به ما منتقل میکرد. بیشتر من به خاطر حرفی که مادرش زده بود خودم را کنار کشیدم. گفته بود از زنهای بیوه باید بترسی و این نگاه خیلی آزاردهنده بود.
ـ در این مدت یک سال و نیم، خواستگار نداشتید برای ازدواج دائم؟
داشتم.
ـ احساس عذاب وجدان نمیکردید؟
چرا خب؛ خواستگاری داشتم که جدی هم شد. در مراحل اولیه که داشتیم آشنا میشدیم، من در دوران عدهی محرمیت موقتم بودم. یعنی خواستگار که آمد و قرار شد من فکر کنم، صیغه را باطل کردیم. من در این دوران که از طرفی دوره عده عقد موقتم با آن آقا بود و از طرفی با این خواستگارم به طور جدی حرف میزدم، دائماً با خودم درگیر بودم.
ـ به خواستگار قضیهی این محرمیت موقت را نگفته بودید؟
نه؛ ظرفیت پذیرش این موضوع نیست. زمانی رسید که من مجبور شدم قضیه را بیان کنم. رفت و آمد خانوادگی بود و همه گفتند که با هم محرم شوید و از طرفی من شرعاً نمیتوانستم! من مجبور شدم که قضیه را با خواستگارم مطرح کنم و همین امر، آغازی بود بر اینکه یک بی اعتمادی و بی محبتی پیش بیاید. از محبت آن آقا به من کاسته شد. این موضوع به هم خورد و یکی از دلایل اصلیاش هم همین قضیه بود.
وقتی من موضوع را گفتم، مثالی زد که هر وقت من به آن فکر میکنم، برایم خیلی تلخ است. روایتی از پیامبر نقل کرد با این مضمون که اگر مرد مسلمانی با یک زن فاحشه ازدواج کند و باعث اصلاح او شود... این مثال را درباره من زد! وحشتناک بود. این باعث شد که اولین برخورد منفی بین ما پیش بیاید. من گفتم اگر شما دارید یک شرایط کاملاً حلال را با همچین شرایطی قیاس میکنید، سکوت میکنم و شما را به همان دین و پیامبری که از آن حرف میزنید، وا میگذارم. سعی کرد توجیه کند؛ ولی این توجیهها هیچوقت فایده نداشت. هنوز هم سعی میکنم به آن مثال که به شدت آزار دهنده بود فکر نکنم.
این یکی از آسیبهای بزرگ عقد موقت هست. ممکن هست گاهی از یک دختر باکره پرسیده شود که تا به حال کسی را دوست داشتی؛ ولی وقتی خانم مطلقه یا بیوهای قرار هست ازدواج کند و از او میپرسند آیا با کسی بودی یا نه، منظورشان این هست که آیا تا به حال محرم موقت کسی بودی! این طور وقتها دروغ گفتن خیلی سخت است و گفتن حقیقت سختتر از آن! چون شما وقتی حقیقت را میگویی باید یک عمر برای خودت نگاهها و حرفهای تلخ و آزاردهنده را بخری در حالی که کار اشتباهی انجام ندادی!
فقط همین بیوه یا مطلقه بودن یک سری سختیها دارد؛ چه رسد به اینکه بگویی من در این مدت با کسی دیگر بودم! حتی اگر این رابطه حلال باشد. همان خواستگاری که گفتم، نگاهش یک نگاه کاملاً منفی بود. با اینکه فرد کاملا مذهبیای هم بود.
ـ این نگاه، نگاه شرعی نیست؛ نگاه عرفیست...
نگاه عرفی هست؛ ولی این آقا و کسان دیگر آن را با شرع مخلوط میکنند. خیلی وقتها میگویند تقوا داشته باشید و تنهایی و عواقبش را تحمل کنید؛ متعه برای شرایط خیلی خاص است. من این را قبول دارم که برای شرایط خیلی خاص است، مثلاً دختر باکره تا وقتی از سن ازدواج نگذشته، شرایطش با مطلقه یا بیوه متفاوت است. اما اینکه بگوییم تقوا داشته باشید و این هم یک جور امتحان است و تحمل کنید، درست نیست. گاهی پیامدهای این تنها ماندن برای یک زن جبران ناپذیر است. اما متاسفانه این نگاههای بسته که با استدلالهای اخلاقی توجیهاش میکنند وجود دارد.
ـ فرد مطلقه یا بیوه این امکان را ندارد که گزینههایی مثل خود را بیابد و با واسطه پیشنهاد ازدواج دائم بدهد که نخواهد سراغ متعه و آسیبهایش برود؟
این هم می شود، ولی باز ریسک هست. به خاطر نگاهی که در جامعه ما نسبت به بحث خواستگاری خانم از آقا وجود دارد. وقتی خانم پیشنهاد میدهد، آقا پایش را عقب میکشد. خانمهایی که شرایط خاص دارند، حتی گاهی یک ابراز علاقهی ساده هم نمیتوانند بکنند. برای دخترها هم سخت هست، اما برای خانم بیوه یا مطلقه قضیه ناممکن هست تقریباً؛ انگار محکوم هستند به یک سری چیزها. نگاه عرفی جامعه محکومشان کرده، اصلاً نگاه شرعی اینگونه نیست.
ـ آسیبهایی که مد نظرتان هست، چیست؟
یکی از آسیبهای متعه، این هست که چون دائم نیست و تحت شرایطی اتفاق میافتد، بعد از یک مدتی گاهی کوتاه، گاهی طولانی آن آقا میرود؛ و هیچ تضمینی وجود ندارد که آن خانم بعد از آن رابطه ازدواج دائم کند و چون یک مدت رابطهای را تجربه کرده، تحمل این تنهایی دوباره خیلی سختتر است. بعد برای جبرانش مجدداً با کسی دیگر وارد یک رابطهای میشوند، بعد آن تمام میشود و یکی دیگر و ... عملاً این قضیه تبدیل میشود به یک خودکشی تدریجی. در حالی که این موضوع برای مرد اینگونه نیست؛ مرد میتواند در آن ِ واحد با چند نفر باشد و حتی در تمام طول زندگیاش اینگونه باشد. مردها کمتر خسارت روحی بهشان وارد میشود. بعد هم آقایی که تجربه متعه دارد، اگر هنگام ازدواج دائم آن را مطرح کند، چندان منفی تلقی نمیشود؛ حتی برخی نگاه مثبت دارند که چه جوان خوبی بوده که نیازش را از راه شرعی بر طرف کرده و سراغ گناه نرفته است. اما یک خانم نمیتواند اینگونه باشد؛ خانم در چنین روابطی محکوم است و در جامعهی ما عرف نیست که خانمها از این نیازشان حرف بزنند. عرف نیست که بماند؛ اصلاً نگاه منفی هست.
ـ این آسیبها برای زمانی هست که فرد موضوع را به خواستگارش بگوید؛ اگر نگوید، چطور؟
وقتی سؤال میشود، چارهای جز گفتن نیست. از طرفی وقتی گفته نمیشود، یک ترسی همیشه با آدم هست که اگر رابطه یا رابطههایی را که من در آن بودم، یکیاش را این آقا متوجه شود، چه میشود!
ـ راست گفتن هم باعث از دست دادن یک زندگی میشود که!
از دست دادن یک زندگی خیلی بهتر است از اینکه تو وارد یک زندگی بشوی که همیشه به تو یک نگاه تحقیرآمیز میشود. بیشتر هم مذهبیها چنین نگاهی دارند؛ چون اساساً این حرفی که ما میزنیم در مورد افراد مذهبی هست دیگر؛ غیرمذهبیها که برایشان فرقی نمیکند! مذهبیها انگار بیشتر این نگاه را دارند که خانم یک مدت تنهایی و پیامدهایش را تحمل کند، بالاخره یک مورد مناسب برای ازدواج دائم پیش میآید!
نگاه به خانمی که چنین تجربههایی دارد، نگاه به عنوان یک زن هرزه است! (سخت بود گفتن این لفظ، ولی دقیقاً این عین نگاهیست که به چنین زنی دارند، در حالی که اصلاً گناهی نکرده است) توقع دارند زن در هر شرایطی که هست، با سختی تحمل کند و منتظر بماند تا کسی با اسب سپید بیاید! این توقع بیجایی است و نگاه شرعی هم نیست. چرا زن باید از راه میانبری که خدا برای او گذاشته، استفاده نکند؟! یکی دیگر از آسیبهای متعه، همین نوع نگاه است؛ موردی که در مصاحبههای قبلی زنانپرس اصلاً به آن اشاره نشده است.
آیا می شود شرط کرد که طرف مقابل تا زمان فراهم شدن شرایط ازدواج دائم، بماند؟ طبیعتاً نمیشود. از طرفی گاهی هم خانم میخواهد عقد باطل شود که آقا این کار را نمیکند. از مواردی هم که باید مراقب بود، پیشگیری از بچهدار شدن است.
ـ اینها که گفتید، همگی تابعی از نگاه بیرون است، اما نگاه خودت چطور؟ در درون خودت چه احساسی داری؟
من همیشه نه اینکه رضایت کامل داشته باشم و بگویم که از این شرایط راضی هستم، ولی چون شرایطی هست که خدا برای من خواسته، رضایت میدهم. منظورم از شرایطی که خدا خواسته، روابطم نیست؛ مطلقه بودن است و اینکه شرایط و گزینه مناسب برای ازدواج دائم برای من تاکنون پیش نیامده، و از طرفی نیازهایی که وجود دارد و من به خاطرش وارد یک رابطه میشوم. همیشه به خاطر این خواست الهی پیش خدا گله میکنم اما وقتی سختیها و قضاوت کردنهای دیگران و نوع نگاهشان هست، در این موضع قرار میگیرم که به خودم حق میدهم. همیشه یک جور خودم را قربانی نگاههای جامعه احساس کردم.
ـ تا حالا با چند نفر چنین ارتباطی داشتید؟
۴نفر
ـ چرا هیچ کدام از این ۳ نفر اینگونه نبود که اگر هم موقت هست، ثابت باشد؟
همیشه این موضوع را خودم مطرح می کردم. در ابتدای همان رابطه. من همیشه وقتی میخواهم وارد رابطهای بشوم، دوست دارم طرف مقابل صادق باشد و من بدانم چرا وارد این رابطه میشود؛ فقط نیاز جنسیست یا روحی یا قرار است چقدر وقت بگذارد و ...؛ یعنی آگاهانه وارد رابطه بشوم. خیلی وقتها ولی این صداقت وجود ندارد؛ با یک اسم دیگری شروع میکنند؛ عاقلانه جلو نمیآیند و صادق نیستند. من یک چیزی را راحت بگویم، خیلی از آقایانی که سراغ این رابطه میآیند، قسمتی از روحشان میلنگد؛ مریض هستند! خیلی وقتها خودشان نپذیرفتهاند تنها نیاز جنسی آنها را به یک رابطه کشانده. و همین گول زدن خودشان باعث میشود با طرف مقابل هم صادق نباشند و در نهایت در طول رابطه به آن خانم صدمات زیادی وارد میشود.
ـ حتی اگر مجرد باشند؟
نه؛ در مجردها خیلی کم هست. من بهترین رابطهای که داشتم، با همان آقا بود که مجرد بود. باقی هم مجرد بودند، اما تجربه ازدواج و طلاق داشتند. او که اصلاً ازدواج نکرده بود، خیلی بهتر از دو نفر دیگر بود.
ـ حالا هر کدام اینها در ذهن تو یک خاطرهی تلخ هستند؟
نه؛ اولی این طور نیست. باقی اما تلخ هستند. چون هر کدام قسمتی از وجود مرا با خود بردند در قبال چیزی که به دست نیاوردم. یک زن وقتی وارد رابطهای با یک مرد میشود، فقط جسمش را در اختیار آن مرد قرار نمیدهد، روحش را هم میگذارد. در صورتی که مردها این طور نیستند. بعد وقتی آدم در ازای دادن روحش چیزی به دست نیاورده است، دقیقاً مثل این هست که قسمتی از خودش را داده و رفته! برای چه چیزی؟ هیچ وقت جواب این سوال را پیدا نمیکنید.
اگر به شکل خوبی تمام شده باشد، این حس نیست. مثلاً در مورد اول برای من این طور نشد. حتی بعد آن هم به من زنگ میزد و جویای احوالم بود. حتی اگر مشکلی داشتم، برایم حل میکرد. این یعنی من تنها جسمم را با این فرد به اشتراک نگذاشته بودم؛ همانطور که خودش. یعنی آن شخص این نگاه را نداشت. در کنار داشتن جسم من به روح من هم اهمیت میداد.
ـ چرا جدا شدید؟
داشت وابستگی عاطفی پیش میآمد؛ بیشتر هم از طرف من...
ـ شما به خاطر این مسئله یک موقعیت ازدواج را از دست دادید؛ ناراحت نیستید؟
به خاطر او نبود؛ فقط یکی از دلایلش او بود. نه؛ من از او ناراحت نیستم. از نگاهها و برخوردهای دیگران ناراحت هستم. خود این قضیه یک امر شرعی است؛ اما به این قضیه شرعی خیلی بد نگاه میشود. نگاه این هست که من باید منتظر میماندم و با همه سختیهای تنهایی میساختم تا یک نفر با اسب سپید بیاید دنبال من! وقتی خدا یک راه میانبر برای من قرار داده است، چرا استفاده نکنم؟
ـ تا به حال شده که این قضیه را به کسی پیشنهاد کنید؟
نه، مستقیم به کسی پیشنهاد ندادم...
ـ فکر میکنید به چه کسانی میشود پیشنهاد داد که از متعه استفاده کنند؟
خود پیشنهاد، پیشنهاد بدی نیست؛ خصوصاً به کسی که نیاز روحی و جسمی دارد و یا احتیاج به یک حمایتی دارد. ولی مهم است که با چه کسی! این «با چه کسی» خیلی سخت هست برای زنان که خودشان نمیتوانند پیشنهاددهنده باشند. باید منتظر باشد که برایش پیش بیاید.
ـ فرد چه شرایطی باید داشته باشد که سراغ متعه رفتن برای او مجاز باشد؟
(سکوت طولانی) دارم فکر میکنم؛ خیلی سخت هست به کلمه گفتن. تمام احساس نیازی که تنهایی برای یک آدم میآورد؛ هم روحی، هم جسمی. گاهی شرایط اجباری زندگی اجتماعی و اقتصادی هم موجب میشود یک زن نیاز به یک حامی داشته باشد و همیشه شرایط ازدواج دائم فراهم نمیشود. وقتی هم شرایط ازدواج دائم فراهم نباشد، متعه راه حل خوبی است.
ـ بین مرد و زن تفاوت هست در این شرایط؟
به نظر من مردهایی که می خواهند ازدواج موقت داشته باشند و همسر هم دارند، بهتر هست که همسر دوم (دائم) بگیرند یا حداقل مدت عقد موقتشان خیلی طولانی باشد، شبیه یک ازدواج دائم.
ـ چرا؟!
چون این طور بیشتر از خودشان به زن دوم توجه میکنند. زمان و تعهد بیشتری نسبت به او دارند. ولی مرد متأهلی که فقط به خاطر خودش دنبال عقد موقت میرود، نرود بهتر است! چون زنها حتی در یک رابطهی موقت خیلی خوب هم احساس رضایت کامل ندارند، چون موقت است. همین موقت بودن خیلی آزاردهنده است. حتی وقتی با کسی که مجرد است، ارتباط برقرار میشود، این واقعیت که این آدم یک روز تمام میشود و من هم برای او تمام میشوم و و اینکه شاید تو تنها بمانی ولی آن شخص یک ازدواج دائم داشته باشد. اینها خیلی آزاردهنده است.
شاید در مورد مردی که متأهل است، این احساس کمتر باشد و خانم دوم حتی یک احساس پیروزی هم داشته باشد. این یک واقعیت زنانه است. اگر آن آقا برای خانم دوم وقت بگذارد؛ محبت کند، آن خانم این تعلق و تعهد را به عینه میبیند.
ـ خانمی که با عقد موقت به همسری مردی درآمده، کجا و چطور میتواند همسرش را ببیند؟ چون پنهان هم هست اغلب.
اول باید دید دلیل عقد موقت چیست. یک زمانی یک دختر و پسر مذهبی کم سن و سال میخواهند با هم باشند، با هم بیرون بروند، دست هم را بگیرند و نمیخواهند به گناه بیفتند؛ اینها با هم عقد موقت داشته باشند، نیاز به جایی هم ندارند! چون میخواهند رابطهشان در همان حد باقی بماند. ولی وقتی قرار است رابطه فراتر از این برود، آقا یا خانم باید یکی شان شرایطش را داشته باشند.
ـ خود شما چطور؟ کجا هم را میدیدید؟
خب بیرون با هم بودیم. سینما و پارک و همین فضاهای عمومی. در مورد اول اگر نیاز بود با هم باشیم، طبقهی دوم منزلشان میرفتیم که با برادرش بودند و هر وقت ما میخواستیم برویم، برادرش یا میرفت پایین یا کلاً میرفت بیرون.
ـ خانواده این آقا در جریان بودند؟
خیر؛ فقط برادرش قضیه را میدانست و بعد مدتی هم قضیه را به پدرش گفت.
ـ موارد بعدی چطور؟
یکی از آنها که قرار بر ازدواج بود و طبیعتاً یا منزل ما بودیم یا منزل ایشان. بعدی هم آن آقا منزل مجردی داشت و تنها زندگی میکرد. آخری هم منزل یکی از دوستانش که مجرد بود، میرفتیم.
ـ در دوره عقد موقت وظایف همسری چگونه ایفا میشود؟
بیشتر آقایان تصورشان این هست که دلیل متعه نیاز جسمیست. برایشان مسئولیت نمیآورد که بخواهند وظیفهای برای خودشان قائل شوند. هر کاری هم انجام دهند به نظر خودشان لطف است! مگر اینکه قبلش شرط شده باشد؛ حالا چه به لحاظ مالی و چه زمانی که باید بگذرانند و ... البته این در همه موارد صدق نمیکند.
ـ مهریه چه در نظر میگرفتید؟
از یک شاخه گل تا یک مبلغی پول.
ـ با تمام شدن زمان متعه، احساس خلاء عاطفی پیش نمیآید؟
طبیعتاً پیش میآید. در همان دوران هم با فکر کردن به اینکه «یک روزی تمام می شود»، این احساس پیش میآید. این حس موقت بودن، آزاردهنده است؛ خصوصاً اگر رابطه خوبی باشد.
اینکه آدم همسر موقت مردی شود که همسر دارد، اصلاً جالب نیست؛ مگر اینکه آن آقا واقعاً دلیل قانع کنندهای داشته باشد یا اینکه شرایط مالیاش را داشته باشد و شرایط دیگر را؛ طوری که وقت گذراندن با همسر دوم به زندگی اول آسیبی وارد نکند. در غیر این صورت جالب نیست کسی که همسر دارد، سراغ متعه برود.
ـ شاید بعد مدتی همسر دوم هم مثل همسر اول، دلش را زد و رفت سراغ بعدی!
اگر بنا بر دل زدن باشد که باید حق بدهیم به نگاه منفیای که وجود دارد! چنین آدمی یقیناً بیمار هست. الان جالب است که خیلی از کسانی که واقعاَ شرایط متعه را دارند، ساکت هستند و خودشان را سانسور میکنند. نیازشان را نمیگویند؛ حتی فکر کردن به چنین نیازی را موجب شرمندگی پیش خودشان میدانند. کسانی خیلی به خودشان جسارت این کار را میدهند که چندان نیاز و دلیلی هم نداشته است. تنوعطلبی چیز خوبی نیست؛ خیلی اساتید اخلاق این تنوع طلبی را سرزنش میکنند. گاهی ایراد از کم گذاشتن همسر اول هست که این طور مواقع مرد حق دارد.
ـ برخی هم متعه را خلاف حقوق زن میدانند که فقط منفعت مرد را تأمین می کند...
واقعاً این طور نیست؛ چون نیاز دو طرفه هست. مگر زن نیاز جنسی یا روحی و عاطفی ندارد؟! تنهایی هم برای آقایان و هم برای خانمها آزاردهنده است. خدا در قرآن میگوید ما زن و مرد را برای آرامش همدیگر قرار دادیم؛ نمیگوید زن برای آرامش مرد!
ـ الان منتظر ازدواج دائم هستید؟
بله
ـ و اگر موردی برای موقت پیش بیاید...
قبول نمیکنم. مواردی هم بوده اخیراً که رد کردم. خسته شدم. به نظرم آن زندگی یک جور خودکشی تدریجی بود. الان ترجیح میدهم سختیها را بیشتر تحمل کنم. موقت بودن، خیلی سخت است. حتی اگر خودت با این موضوع کنار آمده باشی نگاههای جامعه و اطرافیان همیشه بخشی از ذهنت را درگیر میکند و مثل خوره روحت را میخورد.
ـ نظر شما در ترویج و تبلیغ متعه چیست؟
ترویجش را مشکلی ندارم؛ چه متعه، چه تعدد زوجات. چون واقعاً آقایانی هستند که توانایی داشتن همسر دوم را دارند و خانمهایی هم هستند که به یک همسر دائم نیاز دارند و از طرفی شرایط ازدواج را ندارند.
ـ همسر اول چه میشود؟
نگاهی که الان در جامعه نسبت به همسر دوم وجود دارد، چیزی هست که به جامعهی ما تزریق شده است و تا یک زمانی اصلاً در ایران نبوده است. خیلی از آقایان دو همسر داشتند و حتی در یک خانه زندگی میکردند. همین الان هم من سراغ دارم دو خانمی را که همسر یک آقا هستند و در آپارتمان کنار هم زندگی میکنند. مردی که توانایی روحی و عاطفی و مادی برای تأمین دو زن را داشته باشد، چرا چنین کاری نکند؟! یقیناً جلوی خیلی از فسادها گرفته میشود.
ـ همسر اول چی؟ او که از نظر روحی این قضیه را نمیپذیرد.
باید این مورد برای زن اول جا بیفتد. باید اول دنبال این بگردیم که چرا تا یک زمانی هیچ مشکلی نبوده و بعد مشکلدار شده! این تفکر از کجا آمده؟! این تفکر در همین ایران ۵۰ یا ۶۰ سال پیش نبوده یا خیلی کم بوده است.
ـ شما اگر همسر مردی باشد و او قصد ازدواج مجدد داشته باشد، مشکلی ندارید؟
اگر توان ادارهی دو همسر را داشته باشد، مشکلی ندارم. من خیلی به این قضیه فکر کردم و واقعاً با آن مشکلی ندارم. من نمیگویم حالا برود با کسی که خیلی زندگی مناسب و نرمالی دارد، ازدواج کند؛ یک زنی را تحت حمایت خودش بگیرد که نیاز به یک مرد دارد و موقعیت ازدواج برایش پیش نیامده و اگر آن زن (همسر اول) واقعاً یک زن مؤمن خودساختهای باشد، این قضیه را قبول میکند. چون یک زن از بسیاری احساسات آزاردهنده مثل تنهایی، عدم امنیت و نیاز نجات پیدا میکند. زنهایی که تن به متعه میدهند، خیلی وقتها دنبال یک پناهگاه هستند؛ بیشتر دنبال یک حامی و یک سرپناه امن هستند. چرا یک زنی که خدا را میشناسد، فقط خودش را ببیند و با این قضیه مخالفت کند؟
ـ فکر نمیکنید شما حسب شرایط خودتان دارید این را میگویید؟
بله؛ من چون این شرایط را دارم، این حرفها را میزنم؛ اما خیلی خوب است که آدمها بتوانند خودشان را جای کسی بگذارند که شرایط این چنینی دارد. پس تکلیف این زنها و تکلیف فسادی که در جامعه ایجاد میشود، چه میشود؟! فکر میکنید همهی زنهای مطلقه یا بیوه سراغ متعه میروند؟ نه؛ بسیاری هم به حرام میافتند. گرچه اعتقادات خودشان را هم دارند. ولی مجبور میشوند؛ نیاز مالی، بچهدار بودن، حالا هر چی! اینها همه زنجیروار به هم ربط دارد.
ـ با همهی آسیبهایی که گفتید و اذیتهایی که شدید، باز در آخر میگویید درست است؟
کار مثبتی است؛ ولی در شرایط خودش. دو طرف باید شرایطش را داشته باشند. نوع نگاه جامعه هم به متعه باید تغییر کند. اصل همین نوع نگاه است که میشود از طریق سینما و صدا و سیما و داستاننویسی و رسانهها و آوردن مثالهای خوب و موفق در کنار دلایل منطقی و بررسی شده این نگاه اشتباه را تغییر داد.
دیدگاه شما