قصه دل
درد دل مادر شهید با فرزندش
مادری خسته دل و رنجیده / داغ فرزند شهیدش دیده / آمده کنار قبر پسرش / عقده وا کرده برای جگرش / پسرم! تا که شهیدان بودند / آسمان آبی بود / مهربانی و صفا بود و امید / همه چون آینه باهم یکرنگ / سینه ها بوی محبت می داد / خاک هم بوی شهادت می داد /چشم ها پایین بود /حرف یکرنگی بود /
ظاهرو باطن افراد به هم فرق نداشت / همه خانم ها زیر چادر بودند / صحبت از تقوا بود / همه جا زیبا بود / خسته ام زین همه تزویر و ریا / خسته ام از همه مردم شهر / تو دعاکن که بمیرم پسرم / همه بر
زخم من انگار نمک می پاشند / نام های شهدا را زاماکن همه برمی دارند / چه بگویم دل خونی دارم / گله دارم، گله از بعضی ها / به خدا سخت زمینی شده اند / فکر کارند و پی پست و مقام اند همه / فکر
اندوختن ثروت و مالند همه / فکر باغی در شهر، فکر ویلا و زمین ، وقتشان پرکرده / خط کج گشته هنر / بی هنرها همگی خوب و هنرمند شدند / کج روی محبوب است / در مجالس و سخرانی ها ، تکیه و
هیئت ها / جای زیبای شهیدان خالیست / یا اگر هست از آن بوی ریا می آید / پسرم کو دعاهای کمیل در همه جا / کو دعاهای توسل که به عکس شهدا تزیین بود / آه ای مردم شهر که چنین در دل خود غوطه ورید
/ نکند پا بگذارید به خون شهدا / دل فرزند شهیدی نکند تنگ شود / جان زهرا نپسندید که این فاصله فرسنگ شود / خواب غفلت به خدا گوشمان پر کرده / چشممان را بسته همه در خواب خوشیم / همه در فکر تجمل هستیم / فکر روز و شبمان نان شب است/ باز هم کوفه پر از آه شده /کوچه های تنها، همه پرچاه شده / وعلیّ دوران رهبر تنهایی / برسر چاه زمان با دل تنهایش، درد دلها دارد / بر سر هر چاهی، اشک ها می بارد / آه ای مردم شهر / آه ای هیئتیان / آه ای سینه زنان / آه ای گریه کنان / آه ای مسئولان/ نکند پا بگذاریم به خون شهدا نکند محو شود ارزشها /
نکند مادر وفرزند شهید بوی غربت گیرد / به خدا یک یکمان مسئولیم
شعر از :حسین مسرور
دیدگاه شما