به گزارش نافع به راه دانا، در حالی که از حدود چهار سال پیش و از همان آغاز شکل گیری بحران سوریه، ایالات متحده به همراه دیگر کشورهای غربی، بر ضرورت کنار رفتن بشار اسد به هر قیمت ممکن تأکید داشتند، به نظر میرسد تحولات میدانی، غرب را به بازنگری جدی در مواضع خود واداشته است. وعده آتشافروزان جهانی و منطقهای برای تصرف 3 ماهه دمشق و سرنگونی حکومت قانونی بشار اسد یکی از طرحهای مهم آنان بود که هیچگاه عملی نشد.
تحولاتی نظیر انتخابات ریاست جمهوری سوریه در سال 2014، مشارکت 77 درصدی مردم سوریه و رای 88 درصد آنان به رئیس جمهور فعلی، پیشرفتهای پی در پی میدانی در مناطق مختلف، شکلگیری گروههای تکفیری مورد حمایت غرب در منطقه شامات که حامیان خود را تهدید و دست به انجام عملیات علیه آنان زدند، توطئهگران را اساساً به این نتیجهگیری دیرهنگام رساند که در عرصه نظامی و میدانی امیدی به پیروزی وجود ندارد و چارهای جز روی آوردن به گزینههای دیگر از جمله گزینه دیپلماتیک، متصور نیست.
این روش معهود آنان – استفاده از تهدید، فشار و قدرت نظامی، سپس نشستن پای میز مذاکره از سر ناچاری- همان سبکی است که در قبال ایران در پیش گرفته شد. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا پس از صدور بیانیه لوزان طی نطق زنده تلویزیونی اعلام کرد در برابر جمهوری اسلامی ایران سه گزینه بیشتر وجود ندارد: گزینه تحریم، گزینه نظامی و گزینه گفتگو. وی افزود تجربه نشان داده است دو گزینه اول ناکارآمد هستند و چارهای جز گفتگو نیست. با عنایت به رویکرد آمریکا در مقابل ایران به عنوان هادی و حامی اصلی جبهه مقاومت، طبیعی است که این روش را برای سایر ارکان جبهه مقاومت نیز به کار برند و با عنایت به تحولات میدانی، عملاً در روند سیاسی شاهد تغییرات دیپلماتیک قابل توجهی باشیم.
حدود 3 ماه پیش در اجلاس وزرای خارجه اروپا در بروکسل برای اولین بار، بیانیهای با لحاظ نمودن گزارش «استفان دی میستورا» نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه درباره راه حل بحران سوریه، صادر گردید و به این نکته اشاره شد که گروههای مخالف سوریه، جزیی از معارضین داخلی هستند و لازم است در آینده سیاسی این کشور مشارکت داده شوند. این بیانیه تلویحاً به حاکمیت و نظام سوریه اذعان میکند و حتی فراتر از آن بر ریاست جمهوری شخص بشار است تاکید مینماید.
مهمتر از موضع اروپا، موضع ایالات متحده و وزیر امور خارجه این کشور است، به نحوی که «جان کری» در اسفند ماه سال گذشته تصریح کرد: «چارهای جز مذاکره با بشار اسد نداریم.» وی بدین طریق طی سخنانی ادعای پیشین خود مبنی بر اینکه اسد مشروعیت خود را از دست داده و باید از قدرت کنار برود را نقض کرد و گفت: «در نهایت، ما باید مذاکره کنیم. ما همواره مایل به مذاکره در چهارچوب توافق ژنو یک بودهایم.» تحولات اخیر نشان میدهد ایالات متحده و متحدین منطقهای این کشور، مشغول یافتن راههایی برای احیای روند دیپلماتیک در موضوع سوریه هستند. این حقایق، واقعیتها و درسهای عبرتی است که آمریکا، غرب و کشورهای حامی براندازی نظام سوریه از آن گرفتهاند و براساس آن تجربیاتی کسب کردهاند.
با توجه به «برنامه جامع اقدام مشترک» و جمعبندی مذاکرات هستهای، غرب به این نتیجه رسیده است که نه تنها در خصوص سوریه بلکه درباره تمامی پروندههای منطقهای برای مقابله با جریانهای تکفیری نیازمند گفتگو با ایران است. این نتیجهگیری اما، به این معنا نیست که الزاماً چنین تصمیمی را اجرا کنند. این خواسته قلبی آنان است تا قادر باشند درباره هر موضوع مخاطرهآمیز برای امنیت رژیم صهیونیستی، گفتگو کنند. حامیان غربی جریان تکفیری به خوبی واقفند این جریان، خطری بالقوه برای غرب و کشورهای مرتجع عرب است و از دیدگاه آنان، جبهه مقاومت اعم از حزبالله، حماس، جهاد اسلامی و جمهوری اسلامی، خطری بالفعل. سیاست آنان همواره بر استفاده از خطر بالقوه(جریانات سلفی تکفیری) به عنوان ابزاری موقت و گذرا برای دفع ضرر خطر بالفعل(جبهه مقاومت) استوار بود اما تحولات اخیر آنان را به این نتیجه رهنمون کرد که جریانات تکفیری به هیچ وجه حاضر به ایفای نقش ابزاری در جهت گذار از خطر جبهه مقاومت نیستند؛ بلکه با تشکیل خلافتهای اسلامی در رقّه سوریه و موصل عراق بنای استقرار دارند و این، مسئلهای نیست که مورد پذیرش و موافقت حامیان آنان باشد.
در خبرها برخی گمانهها در ارتباط با واگذاری حل و فصل پرونده سوریه از سوی آمریکا به روسیه منتشر شده بود. در این باره باید گفت واگذاری تمام و کمال این پرونده به روسیه از سوی ایالات متحده امری بعید به نظر میرسد.
روسیه تاکنون 4 بار رأی شورای امنیت علیه سوریه را وتو کرده است که در تاریخ این کشور بیسابقه است. این بدان معنا است که روسیه سیاست خارجی خود را با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین به طور کامل تغییر داده و از سیاست مماشات و همکاری با غرب به سیاست رویارویی در ارتباط با مسائل روسیه و سایر موضوعات راهبردی رو آورده است. بنابراین در معادلات بینالمللی، آنچه که امروز از اقبال ایالات متحده به روسیه در موضوع سوریه شاهدیم در چارچوب یاری گرفتن از این کشور برای جبران ناکارامدی دیپلماسی زور و تهدید ارزیابی میشود و درخواست آنان، استمداد برای حل و فصل پرونده سوریه به نحوی آبرومندانه به شمار میآید.
بنابراین، تمایل بازیگران منطقهای به حل دیپلماتیک پرونده سوریه با کمک ایران نشانهای از موعد وزنکشی سیاسی منطق گفتگو در برابر جنگ است. جمهوری اسلامی ایران از ابتدای این جنگ خونبار بر راه حل دیپلماتیک تاکید داشت و اکنون همان کشورهای جنگافروز به نتیجه منطقی ایران اعتراف دارند. این نتیجهگیری دیرهنگام اگرچه به قیمت هزاران کشته و مجروح و ویران شدن سوریه تمام شده است اما پرده دیگری از قدرت منطقهای ایران نیز برداشته است. قدرت مقاومت هیچگاه تحت تاثیر هیاهو، تبلیغات و فشار نظامی قرار نگرفته و همواره ثابت نموده است منطقی که مقاومت از ابتدا بر آن تاکید میکرد همان است که دشمنان و معاندان در انتها پس از جنایتهای فراوان به آن اذعان میکنند.
غضنفر رکن آبادی
*سفیر سابق ایران در لبنان
دیدگاه شما