هرچی مامانم می گفت هنوز کوچیکی لازم نیست چادر بپوشی گوشم بدهکار نبود.
حتی از همون کلاس اول یه چادر گل دار داشتم که با اون می رفتم مدرسه ...
دقیق یادم نیست ولی فکرکنم تقریبا 7 یا 8 سالم بود که خیلی به مامانم اصرار کردم چادر مشکی برام بگیره ... مامانم مدام می گفت همین چادر گلدار هم خوبه مهم اینه که چادر بپوشی ولی من می خواستم مثل بزرگتر ها باشم با چادر مشکی ... بالاخره برام تهیه کرد ...
خودم که احساس غرور می کردم باهاش ... ولی بشتر تاثیرش رو اطرافیان بود که دیگه به چشم یه بچه 7-8 ساله بهم نگاه نمی کردن ... بیشتر برام شخصیت قائل می شدن!!!
عاشق اون روزها هستم.
خلاصه خداروشکر از وقتی که یادم میاد به چادر علاقه داشتم. هیچ وقت هم نشده که با خودم یا به دیگری بگم کاش نباید چادر سرم می کردم. چون چادرم رو مثل یکی از اعضای بدنم می دونم. هیچ وقت شده بگید کاش چشم نداشتم؟!!!!!
یه چیز رو که خودم تجربه اش رو دیده ام اینکه دختر بچه ها تو سن 3-4 سالگی خیلی به حجاب علاقه دارن، حتی شده یه پارچه ساده میندازن رو سرشون و یه عروسک بغلشون می گیرن ... این پدر و مادر ها هستن که با رفتارشون این علاقه رو جهت می دهند، تثبیتش می کنند یا با خندیدن و مسخره کردن یا استفاده از یک سری الفاظ که برای خودشون معنی شوخی داره اما برای بچه ها معنی نفی کردن میده اونو ضد ارزش جلوه می دهند! بعد وقتی دخترشون به سن تکلیف رسید، اگر همون ها بخوان به زور محجبه ش کنن و چادری اش کنند ممکنه در سن های بالاتر دلزده بشه.
برای من اینطور نبود، یادمه تو بچگی اگه مامانم برام عروسک می ساخت براش چادر هم می دوخت! نوع نگاه مادرها و رفتارشون و سبک زندگی شون می تونه خیلی موثر باشه بر علاقه دخترها به حجاب و حجاب برتر . حالا اگر مادری خودش علاقه نداشته باشه...
دیدگاه شما