وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : شنبه 22 فروردين 1394 ساعت 12:22   |   کد مطلب: 13837
متصل هایی که رها می شوند
غروب بود و این موذن زاده اردبیلی بود که مردم را به شتاب برای رستگاری دعوت می کرد، مردم کمشان، گوششان بدهکار بود و زیادشان نه...

غروب  بود و این موذن زاده اردبیلی بود که مردم را به شتاب برای رستگاری دعوت می کرد، مردم کمشان، گوششان بدهکار بود و زیادشان نه ، وارد مسجد شدی چشم چرخاندی تا ورودی خانم ها را پیدا کنی ، گشتن نمی خواست در  ورودی مثل همه جا پشت ساختمان بود و با پرده ضخیم سبز رنگ پوشیده شده بود ، دنبال جای مناسبی برای کفش هایت می گشتی ، کفش هایت را در جا کفشی گذاشتی و رفتی، پرده را کنار زدی و داخل شدی، چند نفری نشسته در حال صحبت بودند، عده ای مشغول خواندن نماز، عده ای  مشغول دعا، از قفسه ی کنار در، مهری برداشتی و یک چادر رنگ و رو رفته و پشت سر بقیه  ایستادی، مشغول مرتب کردن چادرت بودی که زنی از ردیف جلو گفت: خانم بیا جلو بشین، اونجا نمازت وصل نیست، رفتی و ردیف جلو نشستی تا نمازت وصل بشود، دو نفر بغل دستت تلفظ ذال را با هم تمرین می کردند که باید درشت ادا می شد یا ریز و با کجای زبان. 

پیرزنی آمار دختر جوان صف اول را از زن بغل دستی اش می گرفت برای پسر مهندسش که نجیب بود و تا حالا لب به سیگار هم نزده بود و...

زن ها بعضی ایستاده، بعضی نشسته منتظر شنیدن قدقامت الصلوة مکبر بودند، قد قامت الصلوة که شنیده شد همه بلندشدند اما تو بلند شدنت نمی آمد، مثل دختر بچه های تخس نشسته بودی و زل زده بودی به زمین، زنی که پشت سرت ایستاده بود به شانه ات زد و گفت: خانم پاشو دیگه، تا تو شروع نکنی که ما نمی توانیم اقامه کنیم، بلند شدی  رو به زن ها ایستادی، همه شان را از نظر گذراندی، همه زن هایی که منتظر تو بودند تا نمازت را شروع کنی، تا نمازشان را شروع کنند، چادر را از سر برداشتی و همانجا رهایش کردی، با قدم های سریع از صف زن هایی که زل زده بودند به تو گذشتی، پرده سبز را کنار زدی و  به سمت جاکفشی رفتی، رفتی تا با کفش هایت در خیابان راه بروی...

      انتهای پیام/ح    

فرشته درهم فروش

دیدگاه شما