وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : يكشنبه 1 تير 1393 ساعت 08:48   |   کد مطلب: 7890
حبیب میرزایی
روشنفکر کیست؟
روشنفکر کیست؟
یکی از مباحثی که در طول زندگی شهید والا مقام و بزرگوار مرتضی مطهری همواره ایشان با آن در گیر بوده اند، مبحث روشنفکری است.

روشنفکری که قطعا پرداختن به آن در دوران کنونی که جریان شبه روشنفکری بیمار ونه روشنفکری حقیقی و راستین در حال غالب کردن خود به عنوان روشنفکری اصیل است، بدون مناسبت نخواهد بود.

جریان شناسان گروههای فکری ایران، جریان روشنفکری را به دو گروه عمده التقاطی و غیر حقیقی و روشنفکری اجتهادی تقسیم میکنند.در این میان شهید علامه مطهری یکی از قله های جریان روشنفکری دینی و اجتهادی در این دوران است.

اما در اینجا ابتدا   باید به این سوال پاسخ دادکه روشنفکر کیست؟و روشنفکری چیست؟

قصد پرداختن به دوران سپری شده و تطورات و سیر تاریخی روشنفکری که محصول عصر روشنگری بعد از رنسانس است را ندارم زیرا نه من در اندازه گفتن هستم و نه مجال سخن وجود دارد.اما به تعریف بزرگان روشنفکر کسی است که جامعه را از دریچه ای جامع تر نسبت به افراد عامی و عادی بنگرد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی که در تقسیم بندی های اعلام شده ای نیز از قله های روشنفکری اجتهادی بشمار می آیند در تعریف روشنفکر می فرمایند:(مقوله ی روشنفکر اساسا ضد ارتجاع است.روشنفکری مقوله ای رو به جلو دارد و به آینده نگاه می کند.

روشنفکر کسی است که با مغز خودش کار می کند تا با بازویش با اعصاب خودش کار می کند تا با عضلاتش).در جایی دیگر می فرمایند: روشنفکر یعنی آن کسی که آن چیزهایی را میبیند که مردم نمیبینند کسی که از سطح بالاتری دارد نگاه می کند.مشرف بر مسائل است.)

اما آنچه که در تاریخ معاصر ایران و بعد از ولیعهدی عباس میرزا و فرستادن دانشجویان به فرنگ و ایجاد اولین طبقه روشنفکری در ایران ایجاد شده است آیا چه میزان توانسته تعاریف ایراد شده در بیانات را یدک بکشد؟قله و آغازگر رسمی روشنفکری سکولار و غیر دینی  در ایران قطعا میرزا ملکم خان ارمنی است.جزوات و و کتابهای او همچنان در دسترس است.

داستان زندگی ایشان هم از دلالی برای امتیاز ننگین رویترز تا سوزاندن جسدش به وصیت خودش در فرنگ متنی کاملا آشکار است.از رشوه گرفتنش در زمان سفیری ایران در بریتانیا تا تلاشهایش برای تغییر خط ایران که در همه ی این موارد بهانه خدمت به ایران لق لقه ی زبان ایشان و البته سایر همفکران ایشان بوده است.

از همان ابتدا از ابولحسن خان ایلچی نخستین سفیر ایران در بریتانیا تا به امروز همه ی شبه روشنفکران مسیری مشترک را پیموده اند.همه به آیینها و اصالتها به نام تلاش برای ایجاد جامعه آرمانی پشت کرده اند.

عبارتهای کتاب اهانت آمیز اسرار هزار ساله ابراهیم حکمی زاده

مثالی برایتان می آورم بسیاری  از عبارتهای کتاب اهانت آمیز اسرار هزار ساله ابراهیم حکمی زاده که برای تخریب نهاد روحانیت در اواخر دهه ی 10شمسی  نوشته شد و در آن روحانیت امری خودساخته و تشیع مذهبی جعلی عنوان گردید با سخنان سروش  شخصی که این روزها نام بزرگ و پرطمطراق پدر  روشنفکری به اصطلاح دینی و در اصل ضد دینی پس از انقلاب را یدک میکشد  یکی است.مانند سخنان او در جمع دانشجویان ایرانی در پاریس در سال 84 که روحانیت شیعی و شیعیان را به بزرگتر دانستن  امامان خود از پیامبر آخرالزمان حضرت محمد(ص) متهم کرد.

جالبتر آنکه هم ایشان چند سال بعدش اصولا نبوت پیامبر را زیر سوال برد و از آن به عنوان تجربه نبوی یاد کرد، قرآن را شعر خواند و به صراحت بر شاعر بودن پیامبر و غیر الهی بودن کتاب مقدس  حکم راند.و چه جالب که استاد مطهری  به گواه شاگردان صدیقش در ابتدای انفلاب بر انحراف سروش  مهر تایید زده بود.

روشنفکری در ایران بیمار متولد شده است

اینچنین می شود که رهبر فرزانه انقلاب در تحلیلی زیبا از جریان روشنفکری در ایران می فرمایند:روشنفکری در ایران بیمار متولد شده است.منظور ایشان که در ادامه نیز توضیح می دهند همان میرزاملکم خان است که با ایجاد اولین لژ فراماسونری با نام فراموشخانه پایه های چندین دهه این جریان بیمار را  بنا می کند.

دوستان، سروران، اساتید و دانشجویان که آینده سازان ایران فردا هستید دقت کنید مگر نه این است که شبه روشنفکران همواره از حقوق بشر ،آزادی ،و دموکراسی دم میزنند؟ آیا غیر از این است که شخصیتی چون محمدعلی فروغی از بزرگان تفکر  غربگرا  و به اصطلاح آزادی خواه است که هنوز هم هم قطاران او در نشریات و نوشته هایش به او فخر می فروشند؟و مگر نه این است که پایه های دیکتاتوری خفقان آور رضاخانی به دست همین فرد و دوستانش چون تیمورتاش محکم میگردد؟چگونه قابل توجیه است این همه تناقض؟

بخشی از این جریان دور افتاده از مردم در اواخر دهه ی 40 به پرچمداری مرحوم جلال آل احمد توبه ی روشنفکری میکنند.

حضور و بروز اندیشه های روشنگرانه و برآمده از اسلام راستین شهید مطهری و دیگر روشنفکران که یا دینی بودند یا درد دین داشتند همچون شهید مظلوم بهشتی،طالقانی،باهنر، شریعتی و...  در دهه ی 40 و50 از طرفی مجامع دانشگاهی و تحصیل کرده را با چهره ی اسلام ناب محمدی که در آن عقلانیت همراه و متصل به وحی و کتاب مقدسمان قرآن وجود داشت آشنا می کند و از طرفی دیگر آنان را متوجه حقایقی از جلوه واقعی اسلام انقلابی در بر آورده کردن نیازهای  سیاسی و اجتماعی و در نهایت تشکیل حکومت اسلامی می نماید.

 

اما در پایان چند نکته:همین امروز جریان شبه روشنفکری غیر دینی و در واقع روشنفکری قلابی شریانها و منابع اصلی فرهنگی و فکری جامعه ما را در دست دارد.این یک واقعیت آشکار و مستند است.نظام رسانه ای و فرهنگی کشور ما همچون سینما ،تئاتر،مطبوعات و کتاب در سایه ی کم کاری ها و غفلت نابخشودنی انقلابیون  در اختیار چه گروههایی قرار دارند؟

چرا خروجی سینمای ایران هر روز نسبت به دیروز بیشتر از مسیر آرمانهای رهایی بخش دور می شود؟ چرا سالهاست تلاش برای تغییر سرفصلهای مباحث علوم انسانی در مجامع دانشگاهی با سد محکمی به نام دیکتاتوری محض گروهی اندک اما پر سر و صدا رو به رو می شود؟

 مثلا در رشته مدیریت که خود در آن در حال تحصیل هستم در دروس اصلی و مهمی مانند مدیریت منابع انسانی همچنان در حال ترجمه کردن مفاهیم سالهای آغازین قرن نوزدهم یا بیستم میلادی اساتید ارو پایی هستیم در حالی که در کشور خود آن دانشمند، نظریه او دیگر محلی از اهمیت و اعراب ندارد اما ما باید پیامبر وار همچنان  هر آنچه ایشان فرموده اند را بدون آنکه قدرت نقد آن مطلب را داشته باشیم حفظ کنیم گویی قرآن جدیدی است که برما نازل شده و ما نیز موظف به فرا گیری آن هستیم بدون کوچکترین تحلیلی و سؤالی.

نظام هنر و رسانه و فرهنگ و دانشگاه ما در سطوحی محدود اما تاثیر گذار در اختیار گروهی قرار دارد که بدون محابا از عدم نقد پذیری خود می گویند و خود را بالاتر از مردم و هر نقدی  می دانند.به خود لقب دانای کل می دهند در شبهای شعر خود به مردمی که پشت رهبرشان ایستاده اند لقب نادان میدهند . هیچ کس جز خود را روشنفکر نمی دانند در حالی که در واقع خود بویی از روشنفکری حقیقی نبرده اند.

لشکر قابلمه به دست

کوچکترین نقدی را به تندترین شکل ممکن جواب می دهند در حالی که خود بر طبل آزادی می کوبند. مقدس ترین مقدسات مردم را به بهانه نقد و آزادی بیان زیر سؤال می برند و در موقع بروز مخالفت به آنها لقب لشکر قابلمه به دست میدهند یا هنگامی که در انتخاب راهی از آنها تبعیت نمی کنند و یا کسی را به هر دلیلی دوست می دارند که آنها دوست نمی دارند به دلفینهای گرسنه شباهت داده میشوند که گشنه ی گونی های سیب زمینیند.موقع سخن گفتن از وطن داد سخنشان فردوسی را بی خواب می کند اما هنگام عمل همه  ی خاک آبا و اجدادیش را به پول سلطان عیاش و آدمکش سعودی  می فروشند چنان که تو گویی از شیر مادر برایشان حلاتر است.این داستان غم انگیز شبه روشنفکری بیماری است. که اغلب دیکتاتورها ی جهان از اندیشه ی آنها ارتزاق می کنند.

اوضاع جهان در یک سال گذشته گویاترست.مگر غیر از این است که دموکراسی برآمده از عصر روشنگری پشت به پشت آل سعود و آل خلیفه  و اسلام اردوغانی در بحرین و عربستان و سوریه در حال انسان سوزی و آدمکشی است؟مگر  در تاریخ نمی خوانیم که دیکتاتوری  فاشیسم ،کمونیسم و نازیسم و حال  دیکتاتوری لیبرالیسم  بر آمده از همین روشنفکری غیر واقعی است.پس اطمینان به این شبه روشنفکری دروغگو و متقلب قفطعا ره به جایی نخواهد برد.و تا عرصه ی رسانه و دانش کشور در دستان اینهاست اوضاع از لباس پوشیدن تا کتاب خواندن و فیلم دیدن من و شمای دانشجو و ایرانی نیز انقلابی و تکامل یافته نخواهد بود و هرگز نمی توان ادعای پیروزی و حرکت در مسیر آرمانهای مقدس را کرد.راه چاره نیز آشکار است همان که استاد رحیم پور ازغدی یکی از رهروان واقعی شهید مطهری فرمودند: مطالعه، مطالعه و باز هم مطالعه نیاز امروز جامعه دانشگاهی و دانشجویی کشور است.یاد شهید مطهری را به پاس خونی که از او ریخت تا شمع وار روشنی بخش جهانمان باشد با صمیمانه ترین درودها گرامی میداریم. جهانی  که در سایه ی هواپرستی ها اگر شهدا نبودند زندگی در آن مشکلتر و تاریکتر  هم  بود.چه زیباست آن هنگام که حقیقی ترین روشنفکر و   روشنفکرترین انسان  مهدی موعود دست دردست علما و روشنفکران خواهد آمد تا این همه تاریکی وجود نداشته باشد.

دیدگاه شما

آخرین عناوین سایت