به گزارش نافع به نقل از تسنیم، دباغ به همراه دخترش شکنجه میشود که خودش در این رابطه میگوید ساواکیها طوری دخترم را شکنجه میدادند که صدای فریادش در سلول من بپیچد. با توجه به اینکه خانم دباغ مسئله حقوق بشر! را قبل از انقلاب اسلامی به خوبی درک کرده بودند، به سراغ وی رفتیم تا در مورد حقوق بشر قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی بگویند. البته خانم دباغ در این گفتوگو از آموزشهایی که قبل از انقلاب در سوریه و لبنان میدیدند و خاطراتی که از بیت امام در نوفل لوشاتو داشتند نیز سخن گفتند.
دباغ در سال ۵۷ در پاریس در بیت امام خمینی (ره) بودند و کارهای مربوط به بیت حضرت امام را انجام میداد که به گفته وی، امام خمینی او را «خواهر طاهره» صدا میزد. وی در خارج با عناوین خواهر دباغ ، خواهر زینت احمدی نیلی و خواهر طاهره شناخته میشد.
ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه بود که به دفتر جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران رفتیم. منتظر خانم دباغ بودیم که دیدیم وی با پیکان وارد دفتر جمعیت شدند. با این همه جراحتی که خانم دباغ در دوران مبارزات در بدنشان بود توقع داشتیم ماشینی را به وی داده باشند که خانم دباغ در آن ماشین راحت باشند.
وقت خداحافظی که بود عکاس از خانم دباغ خواست پشت میزشان بنشیند که ایشان با اکراه قبول کرد و گفت: " این میز برای دختر حضر امام خمینی (ره) است و جای من نیست."
--------------------------------------------------------------------------------
خانم دباغ در ابتدای صحبتهای خود با بیان اینکه تا قبل از انقلاب اسلامی حقوق بشر ایران زیر نظر آمریکا و اسرائیل بود، تصریح کرد: ما اگر بخواهیم راجع به حقوق بشر صحبت کنیم، به نظر من، خود آنها هم وقتی به خودشان میگویند حقوق بشر، خندهشان میگیرد. علتش این است که از سالهای ۴۲ انقلاب حضرت امام (ره) که قیامشان علنی شد تا ۵۳ در ایران، حقوق بشر زیر نظر آمریکا و اسرائیل بود و همچنان این روزها هم در همه کشورها حقوق بشر با پستفطرتی که نسبت به آمریکا و انگلیس و اسرائیل دارد، ادامه دارد و شاید زیاد کرده باشد اما کم نشده است.
وی با مقایسه حقوق بشر بعد از انقلاب اسلامی نیز اظهار داشت: ممکن است که از افراد آنها برای بازرسی انتخاب شوند و برای بازدید بیایند، ممکن است با همانها هم پیاله باشند اما کسانی که ما خودمان از ایران و از بچههای خودمان میبینیم، الحمدلله سالماند ولی کاری از دستشان برنمیآید ولی حقوق بشری که میخواهد بیاید و بازدید کند دست نشانده منافقینی است که فعلا در آمریکا و فرانسه و آمریکا و در اسرائیل و در انگلیس کار میکنند. از مسعود رجوی گرفته تا زنش و دیگران که اینها با هم تشریک مساعی کرده و جمعبندیهای شیطانی را ارائه میدهند. آنها هم منتظر این چیزها بوده و آنها را با هر قیمتی میخرند، برای اینکه بتوانند بگویند که ایران اسلامی هم چنین و چنان است.
رئیس جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران ادامه داد: با این حال اگر هر کسی را بخواهند بیاورند که به زندانهای ما بروند و بازرسی کنند، چه اشکالی دارد؟ زندانهای مختلف را بروند ببینند ولی دروغ باب نکنند، دروغ ارائه ندهند. اگر اینچنین بازرسانی در صلیب سرخ جهانی پیدا شدند ما با استقبال باز از آنها پذیرایی میکنیم و همه چیز را در اختیارشان میگذاریم ولی میدانیم اینگونه نیست، اینها با علی کار نمیکنند با معاویه هستند؛ "بغض لعلی، حب المعاویه"حرکت میکنند و به همین خاطر من خودم به شخصه و بقیه دوستانی که میشناسمشان ارزشی برای حرفهای آنها قائل نیستیم ولی به دلیل اینکه بالاخره اینها روی ملتها کار میکنند خودمان را موظف میدانیم که یک سری اطلاعاتی را به عنوان مسئولین دستگاه قوه قضائیه و مردم شکنجه دیده زمان طاغوت بدهیم.
دباغ با تأکید بر اینکه دانشگاه شکنجه در آمریکا، انگلیس و اسرائیل بود تصریح کرد: به زبان خود ساواکیها، دانشگاه آنها در آمریکا و انگلیس و اسرائیل است. من این مطلب را از منوچهری و رسولی شنیدم که ما این جاها دوره دیدیم تا شمای کذا و کذا را چه کنیم. وقتی این جوان این آموزشها را در آمریکا یا انگلیس و اسرائیل میبیند بعد از یک سال یا یک سال و نیم - تعداد و مدتش را نمیدانم- به ایران میآید، طبیعی است که باید بازدهی داشه باشد. چه کسی این کار را کرد؟ چه زمانی؟ آمریکا در زمان شاه برای اینکه بتواند نوکرش را که سر کاری گذاشته، نگه دارد و متزلزل نشود. البته زمانی که متزلزل شده و دیگر نمیتواند کار کند آنها را جا میدهد و به سمت و سویی پروازشان میدهد که زیر چتر خودش قرار دهد.
وی افزود: آمریکا نمیتواند ممالکی را تحمل کند که مردم میخواهند خودکفا باشند و اگر نان دارند بخورند و اگر ندرند نخورند ولی آقا باشند و نوکری آمریکا و بقیه را نکنند، بنابراین هر روز به بهانهای میخواهد انقلاب ما را خدشهدار کند، سپاه و دستگاه قضایی ما را خدشهدار کند که امیدواریم انشالله همچنان که خداوند در زمانهای طولانی ما را کمک کرده، ما را برای ثبات انقلابمان پشتیبانی کند.
عضو مؤسس جمعیت دفاع از مردم فلسطین با تأکید بر اینکه فلسطین یکی از مولدهای انقلاب اسلامی ایران است، گفت: آمریکاییها واسرائیلیها میدانند که قبل از پیروزی انقلاب، فلسطینیها جرات حرف زدن بر علیه اسرائیل را نداشتند. صهیونیستها در آن زمان فلسطینیها را سر میبریدند و جنازههایشان را با سر بریده، پشت درب خانههایشان میگذاشتند. اکنون اما میبینید که در جنگ ۲۳ روز همین فلسطینیان و حزبالله لبنان که فرزندانشان میکشند و زنهایشان را چه شکنجههایی داده اند، در مقابل صهیونیستها استقامت کردند و پیروزی شدند و دیگر برای حمله نکردن شرط میگذارد.
دباغ همچنین در مورد مسئله سوریه و اقداماتی که آمریکاییها در سوریه انجام میدهند نیز اظهار داشت: تحلیلم این است که اگر غربیها از جمهوری اسلامی نهراسند، کاری به سوریها ندارند، زیرا ما حکومت خودمان را داریم و اینها هم حکومت خودشان را میکنند ولی میخواهد این حکومتها زیر این میز نباشند.
وی همچنین در مورد کمکهای سوریه و لبنان در دوران مبارزات مردم ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی گفت: کمک کردن به ما مبارزین زمانی بود که هنوز انقلاب نشده بود و حافظ اسد همان زمان به سمت امام (ره) آمده بودند. خیلی از آدمهای داخل ایران که امام آنها را نمیشناختند را به اشکال مختلف کمک میدادند.
رئیس جمعیت زنان جمهوری اسلامی ادامه داد: ما در آنجا ۳ خانه گرفته بودیم و در اطراف حرم حضرت زینب (س) ۲ تا کمپ بود و در این خانهها بچههایی که از ایران میآمدند را آموزش میدادیم. خودمان آموزش سیاسی میدادیم و با آنها صحبت و بحث میکردیم تا ببینیم دینداریشان تا چه حد است و هر کسی مسائل و بمبگذاری را یاد نگیرد و خطری برای دیگران نداشته باشد. اینها یک بار نیامدند خانهها را از ما بگیرند یا بگویند چرا اینجا خانه گرفتهاید.
دباغ اضافه کرد: در جنوب لبنان هم همین طور بود. آنجا هم خانه اجارهای داشتیم و کسانی که از ایران میآمدند را آنجا میبردیم. لبنانیها واقعا همراه بودند و همکاری میکردند اگر امروز ما کاری برای آنها انجام میدهیم فکر نمیکنم کار بزرگی باشد برای اینکه آن زمان که برایشان خطر داشت به راحتی کمک میکردند و حالا که قدرتی دست ما آمده وظیفه ماست که به آنها کمک کنیم.
متن زیر مشروح گفتوگو با مرضیه دباغ است:
خانم دباغ هر وقت اسم شما میآید شکنجههایی که قبل از انقلاب داشتید، برای ما تداعی میشود. این شکنجهها در حالی بود که دخترتان نیز همراه شما بود و شما صدای فریادهای دخترتان را میشنیدید که برای هر مادری خیلی سخت است. در واقع شما مسئله حقوق بشر قبل انقلاب را درک کردید! حقوق بشری که با زندانهای ساواک همراه بود. همچنین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مسئله حقوق بشر را نیز در نظام جمهوری اسلامی مشاهده کردید...
- دباغ: حقوق بشری که امروز در آمریکا ما را تکذیب می کند...
بله! مسئله حقوق بشر را قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب و در نظام جمهوری اسلامی چگونه میبینید؟
- دباغ: بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام و تبریک به محضر مبارک همه ملت عزیز و بزرگوارمان و همین طور رهبر معظم انقلاب و اطرافیان ایشان و دولتی که چند ماهی است مسئولیت را تحویل گرفتهاند، انشاالله برای پاسداری و خدمات حقیقی و واقعی کار میکنند. عرض کنم که ما اگر بخواهیم راجع به حقوق بشر صحبت کنیم، به نظر من، خود آنها هم وقتی به خودشان میگویند حقوق بشر، خندهشان میگیرد. علتش این است که از سالهای ۴۲ انقلاب حضرت امام (ره) که قیامشان علنی شد تا ۵۳ در ایران، حقوق بشر زیر نظر آمریکا و اسرائیل بود و همچنان این روزها هم در همه کشورها حقوق بشر با پستفطرتی که نسبت به آمریکا و انگلیس و اسرائیل دارد، ادامه دارد و شاید زیاد کرده باشد اما کم نشده است.
ساواکیها مدعی هم هستند، متاسفانه آقای ثابتی که در آن زمان رئیس ساواک ایران بوده کتابی را نوشته که بسیار مسخره است و میگوید که ما در ساواک شکنجه نداشتیم! در ایران اصلاً شکنجه معنا و مفهومی نداشته، شاید کشیدهای به کسی میزدند ولی شکنجه معنا نداشته و اینها چیزهایی است که برای ساواک ساختهاند!
قبل از پیروزی انقلاب شاید یک ماهونیم قبل از پیروزی، آخر پاییز، ما یک سمیناری در رابطه با آیتالله منتظری و آیتالله طالقانی که در زندان اوین بسیار وضع وخیمی داشتند، در فرانسه در یکی از کلیساهایشان گذاشتیم، یک عده از برادرانی که به شدت شکنجه شده بودند و بعد آزادشان کرده بودند - شاید برای این که ساواک رابطه هایشان را پیدا کند و یا به خارج از کشور فرار کرده بودند یا مثل ما راهی را پیدا کرده بودند و از ایران فراری شده بودند - در آنجا جمع شده بودیم. آقای داعی، محمد منتظری، آقای غرضی و یک تعداد از جوانترها و دانشجوها هم بودند. خبرنگارها از طرف بیبیسی و سیمای آمریکا آمده بودند که با ما و کسانی که این سمینار را بر پا کرده بودند و مدعی هستند که شکنجه شدهاند، مصاحبه کنند.
چند نفر مرد بودند که کارهای فنی را انجام میدادند و یک خانم هم بود که سوال میکرد و من توسط مترجم به او گفتم که این آقایان بیرون بروند تا من مقداری از اعضای بدنم که مورد شکنجه قرار گرفته و با سیگار سوزانده شده و با باتومهای برقی شکل خاص خود را عوض کرده را به شما نشان دهم. ما در مذهبمان اجانب را نامحرم میدانیم اما من برای این که ثابت کنم چه وضعی در زندانهای ایران است و حقوق بشر ایران که تحت لوای فرماندهی سردمداران آمریکا و انگلیس و اسرائیل است را به شما نشان بدهم که حتی به خودشان جرأت نمیدهند به زندانها بیایند و بازرسی کنند، حداقل برای شما ثابت شود و شما مسئولیت پیدا میکنید، زیرا من نمیتوانم بدنم را به نامحرم نشان بدهم.
مقداری جاهای بدنم را به او نشان دادم، آنقدر گیج شده بود و برای او غیر مترقبه بود که دیگر نتوانست از من سؤال کند و رفته بود بیرون به مترجم ما گفته بود که با این اوضاعی که آنجا دست ساواک هستند، اینها چطور زنده میمانند. خود ساواکیها افتخار میکردند، میدیدند که ما فریاد میزدیم، میگفتند که ما این ادعا را داریم که پولی که برایمان خرج شده و به اسرائیل و آمریکا رفتهایم و دوره شکنجه دیدیم داریم به شاهنشاه آریامهر نشان میدهیم و ما اندوخته و زحمات شما را داریم جبران میکنیم و پولهایی که برای ما خرج کردید را جبران میکنیم و شما بدانید ما ننشستهایم و نگاه کنیم.
لذا میخواهم عرض کنم که اگر امروز حقوق بشریها به فرمایش رئیس قوه قضائیه میآیند علیه اسلام و ما نامه مینویسند و اعلامیه میدهند این را ما و زندانی شدههای تاریخی مصر و فلسطین و سوریه و ... میتوانند صحتش را بیان کنند، زیرا آنها هم در زندانهایشان توسط همین دست پروردههای اسرائیلی، چه در زندان خاصی که آمریکاییها درست کردهاند و با سگ و بند و بساطشان و چه در زندانهای خود اسرائیل، میتوانند اعلام کنند که چه اوضاعی در این زندانها است.
آقای ثابتی خودش سردمدار شکنجهگران ایران بوده و حالا این ادعا را دارد. بعضیهایشان هم نیستند و بعضی فرار کردند و در لباسهای دیگری دارند به کارهای خائنانه خود ادامه میدهند ولی خدمت ملت و مردم عزیزمان بالاخص نسل سوم و چهارم انقلاب عرض کنم که شاید چنین چیزهایی را در خانواده خود ندیدهاند و آنهایی که مثل ماها بودند دارند روزهای آخر زندگیشان را طی میکنند، مثل مرحوم آقای عسگر اولادی و کسانی که به سوی حق شتافتند.
چقدر با بعضی از دوستانی که مال موزه عبرت هستند صحبت کردم که بیایید برای رضای خدا و نه برای اینکه گروه ما بوده صحبت کنند. متأسفانه در جامعه مُد شده که باید اسم من باشد، بیایید واقعا یک تشکیلات خیلی بسته و کوچکی درست کنیم و این افراد شکنجه شده را بیاورید و مردها اعضای بدنشان را نشان دهند و عکس بگیرید و پخش کنید و کتاب بنویسید و جزوه درست کنید و به عناوین مختلف برای دنیا بفرستید تا مردم آگاه شوند، اینها که آگاه هستند و از روی آگاهی دارند این جنایات را انجام میدهند ولی مردم آگاه شوند که گول اینها را نخورند و زیر بار فریبهای خائنانه و خودفرخته اینها نروند.
اینها به حسب ظاهر انسانند ولی وقتی وارد اتاق شکنجه میشوند تبدیل به یک حیوان واقعی میشوند. زندانیها برای فرح نامهای نوشته بودند که پیرزنی در سلول ما هست که از بوی عفونت بدنش خواب و آرامش نداریم، حداقل شما یک دکتری بیاورید او را ببنید، شاید قابل معالجه باشد یا از ما جدایش کنند و او را در سلول انفرادی بگذارند تا ما آرامش زندگی شبانه و استراحت را داشته باشم.
بعد از این همه تلاش رفتند دختر دوم بنده را که ۱۳-۱۴ ساله بود را آوردند و شبها دخترم را از سلول من میبردند که بدانم او کجاست و او را به اتاق شکنجه میبردند و صدای او در سلول من پخش میکردند، وقتی به این بچه نزدیک میشدند فریاد و جیغ میزد و با باتومهای برقی آنقدر این بچه را آزار میدادند تا بالاخره بیهوش میشد و بعد در سلول تا فردا شب میگذاشتند و دوباره روز از نو روزی از نو و دوباره و دوباره و دوباره...
چرا این کارها را میکردند؟! چه دزدی کرده یا از دیوار کسی بالا رفته یا پول بانکی را خورده، این بچه چه کار کرده است؟ گناهش این است که سرودی که رادیو عراق پخش کرده را از روی جوانی خودش از صدای عراق گوش داده و در رختخواب داخل دفترچهاش یادداشت کرده است. علیهذا این نمونه را میگویم، حالا خبرگزاری که تحمل نوشتن همه مسائل و مصائب را ندارد.
یک روزی که این بچه بیهوش شده بود و هر چه کردند هوش نیامد او را لای پتوی سربازی گذاشتند و بردنش. من فکر کردم الحمدلله به شهادت رسیده و خدا را شکر کردم، رفت و از دست این حیوانهای آدمنما راحت شد ولی متاسفانه بعد از ۱۶ روز دیگر دیدم او را آوردند و شب در سلول انداختند و در سلول را بستند. من این بچه را سریع در بغل گرفتم و پتو را روی سرش انداختم تا اگر میخواهد بلندبلند حرف بزند شنودهای اینها نتوانند صدای این بچه را متوجه شوند. گفتم که مادر کجا بودی؟ گفت که بیمارستان بودم. دیدم دستهایش زخم است و به حدی خون آمده که پوست روی دست رفته و خیلی وضع عجیبی داشت.
گفت که دستهایم را به تخت بسته بودند و روزی یکبار باز میکردند و دستشویی میبردند و برمیگرداندند. مملکت شاه با آن همه تجهیزاتش از یک دختر بچه ۱۳ ساله به حدی میترسد که وقتی شکنجه کرده و به این روز درآمده، او را ۱۶ روز در بیمارستان سجاد میبرند ( آن زمان بیمارستان ساواک بود که شکنجه شدههایشان، چه از شهرستان ها چه از تهران به آن جا میفرستادند).
ولی نکته بسیار قشنگی که یک کمی به انسان آرامش میداد این بود که این بچه میگفت که وقتی دستانم بسته بود نمی توانستم وضو بگیرم و نمازم را با وضو بخوانم. آنها همیشه به دستم بود و همینطور که طاق باز خوابیده بودم، نیت میکردم و نمازهایم را میخواندم، نمازهایم درست است یا باید همه را قضا کنم؟! نمیدانم کسانی که این مطلب را میخوانند مخصوصا نسل سوم و چهارم انقلاب چطور میتوانند این مسائل را نادیده بگیرند و از اینترنت و چه و چه استفاده کنند و خدای ناخواسته علیه انقلاب و شهدا و خانوادههای شهدا تکلیف و وظایفی که در حفظ و حراستشان داریم را انجام ندهند.
این وقایع قبل از انقلاب بود که روایتی را از زندانهای ساواک و حقوق بشر دستگاه پهلوی تحت سلطه آمریکا، انگلیس و اسرائیل گفتید، مسئله حقوق بشر در نظام جمهوری اسلامی چگونه است؟ و اینکه به نظر شما چرا مدعیان حقوق بشر در مقابل شکنجههای ساواک سکوت میکردند و حتی به حمایت از دستگاه پهلوی میپرداختند؟
- دباغ: به نظر نمیرسد که این حقوق بشری که در ایران فعلی است که خدای نکرده جیرهخوار آنها باشند. ممکن است که از افراد آنها برای بازرسی انتخاب شوند و برای بازدید بیایند، ممکن است با همانها هم پیاله باشند اما کسانی که ما خودمان از ایران و از بچههای خودمان میبینیم، الحمدلله سالماند ولی کاری از دستشان برنمیآید ولی حقوق بشری که میخواهد بیاید و بازدید کند دست نشانده منافقینی است که فعلا در آمریکا و فرانسه و آمریکا و در اسرائیل و در انگلیس کار میکنند. از مسعود رجوی گرفته تا زنش و دیگران که اینها با هم تشریک مساعی کرده و جمعبندیهای شیطانی را ارائه میدهند. آنها هم منتظر این چیزها بوده و آنها را با هر قیمتی میخرند، برای اینکه بتوانند بگویند که ایران اسلامی هم چنین و چنان است.
با این حال اگر هر کسی را بخواهند بیاورند که به زندانهای ما بروند و بازرسی کنند، چه اشکالی دارد؟ زندانهای مختلف را بروند ببینند ولی دروغ باب نکنند، دروغ ارائه ندهند. اگر اینچنین بازرسانی در صلیب سرخ جهانی پیدا شدند ما با استقبال باز از آنها پذیرایی میکنیم و همه چیز را در اختیارشان میگذاریم ولی میدانیم اینگونه نیست، اینها با علی کار نمیکنند با معاویه هستند؛ "بغض لعلی، حب المعاویه"حرکت میکنند و به همین خاطر من خودم به شخصه و بقیه دوستانی که میشناسمشان ارزشی برای حرفهای آنها قائل نیستیم ولی به دلیل اینکه بالاخره اینها روی ملتها کار میکنند خودمان را موظف میدانیم که یک سری اطلاعاتی را به عنوان مسئولین دستگاه قوه قضائیه و مردم شکنجه دیده زمان طاغوت بدهیم.
تعدادی از مردم ممکن است نبینند و تعدادی بالاخره قبول نکنند ولی ما به وظیفه خود عمل میکنیم. بنده هر وقت به کشورهای خارجی مسافرت داشتم دو- سه مصاحبه در این رابطه کردم و اعلام کردیم هر جای دنیا خواستند حاضریم بیاییم و به محرمها نشان دهیم که چه اتفاقاتی افتاده و خالصا و مخلصا دعوت کنیم که اگر آدمهای سالمی پیدا شدند به ایران آمده و بازدید کنند.
گفتید که ساواک در فضایی آمریکای - انگلیسی اداره می شد و مأموران ساواک در آمریکا، انگلیس و اسرائیل آموزشهای شکنجه را میدیدند، پس این کشورها از حقوق بشر در ایران اطلاع داشتند ولی سکوت میکردند و حتی به نیروهای دستگاه پهلوی آموزش میدادند. آن زمان شکنجهها با آن وضع اجرا میشد ولی نه امریکا و نه انگلیس و نه هیچ کشور غربی ایران را تحریم نمیکردند و علیه ایران در رسانههایشان صحبت نمیکردند ولی الان میبینیم با وجود اینکه هیچ مسالهای در ضدیت حقوق بشر در ایران وجود ندارد ایران را تحریم میکنند. به نظر شما دلیل موضع دوگانه کشورهای غربی و مدعیان حقوق بشر چیست؟
- دباغ: من فکر میکنم که اگر مقداری عمیق نگاه کنیم و هر کس در هر حدی از سواد و تقوا باشد و در تاریخ مملکتمان اطلاعاتی داشته باشد خیلی راحت میتواند این را تشخیص دهد. اسلام مثل قوانین تورات و انجیل، یک سری قوانین الهی درباره دستگاههای قدرتیاش دارد، همین طور که شما هم میبینید خانومی که صدر اسلام در زمان پیغمبر اکرم از منافقین بود که دور پیغمبر جمع شده بودند و میخواست گزارش ببرد که پیامبر دو-سه روز دیگر میخواهد به مکه معظمه حمله کند و تکلیف مسلمانها را غیرمسلمانها مشخص کند. این خانم حامل نامهای برای دشمنان اسلام و قرآن میشود.
وقتی خبر به حضرت رسول میرسد، میفرمایند که چه کسی میرود این خانم را پیدا کند و برگرداند. شاید بعضیها خیلی مشتاق بودند برای اینکه بروند و بگویند ما ندیدیم، همین طور که چنین کارهایی انجام شده و ما در تاریخمان داریم. وقتی میآیند عرض میکنند که یا رسول الله یک زن و مرد غریبه وارد خرابه شدند و حضرت میفرمایند یکی از همان افراد بلند میشود و میگوید من میروم. حضرت میفرمایند: بفرمایید بنشینید. به حضرت علی می فرمایند: شما بروید.چرا؟ برای اینکه این کار نباید حرمتش در جامعه فاش شود. کار خلاف شرع را هر چه امکان دارد باید پوشانده شود تا خدای نکرده برای دیگران میدان عملکرد پیدا نشود.
حضرت علی(ع) تشریف بردند و این خانم را در بیابانی دستگیر کردند و هنوز حرکتش ندادند تا به رسول خدا نشان دهند، زیرا ممکن است راه طولانی شود و مشکلاتی پیش بیاید. جالب است که حضرت علی خانومی همراهشان برده بودند که به او میگویند که این خانم را بازدید بدنی کنید. زن میگوید: یا علی من چیزی پیدا نکردم. حضرت میفرماید که او را پشت پرده ببرید و لای موهایش را نگاه کنید. وقتی میخواهند این کار را کنند حضرت به او میگوید باید خودت پیدا کنی و آن را تحویل دهی، زیرا برایمان یقین است. بنابراین با تو است مگرنه گردنت را با شمشیر میزنم.
اگر این خانم این را پیدا نمیکرد و نمیداد حضرت این کار را میکرد؟ مطمئنا این کار میکرد زیرا یک حکومتی در خطر است و آنها یک سری احکامی است که در قانون اسلام ناب محمدی هست و ما هم ممکن است خیلی وقتها از آن استفاده کنیم. شاید برایمان اتفاق نیفتاده باشد ولی اگر اتفاق بیفتد و ببینیم که خائنی دارد مسائل جنگی ما را لو میدهد و مسائل امنیتی ما را به دشمن میرساند با او مبارزه میکنیم و شاید هم گاهی اوقات لازم باشد او را به قتل برسانیم اما اینکه ما بیاییم برای این آموزشگاه درست کنیم که تعدادی از آدمها را آموزش دهیم که چطور ناخن بکشید یا سیگار را کجاهای بدن خاموش کنید یا چهجور شلاق بزنید و بعد از شلاق چند ساعت نگذشته طرف شلاق خوره را با شلاق دوباره بزنید و دور هشتی بچرخانید که کف پا آب بر ندارد که بتوانید دوباره شلاق بزنید، اینها آموزش میخواهد. این طور نیست که من و شما همین جوری این تکنیکها را یاد بگیریم.
*** دانشگاه شنکجه ساواکیها در آمریکا و انگلیس بود
به زبان خود ساواکیها، دانشگاه آنها در آمریکا و انگلیس و اسرائیل است. من این مطلب را از منوچهری و رسولی شنیدم که ما این جاها دوره دیدیم تا شمای کذا و کذا را چه کنیم. وقتی این جوان این آموزشها را در آمریکا یا انگلیس و اسرائیل میبیند بعد از یک سال یا یک سال و نیم - تعداد و مدتش را نمیدانم- به ایران میآید، طبیعی است که باید بازدهی داشه باشد. چه کسی این کار را کرد؟ چه زمانی؟ آمریکا در زمان شاه برای اینکه بتواند نوکرش را که سر کاری گذاشته، نگه دارد و متزلزل نشود. البته زمانی که متزلزل شده و دیگر نمیتواند کار کند آنها را جا میدهد و به سمت و سویی پروازشان میدهد که زیر چتر خودش قرار دهد.
شاه را با عنوان مریضی و سرطان خون و زهرمار به خارج از کشور ببرند و آنقدر تنهایش بگذارند تا دیوانه شود و بمیرد و از دستش راحت شوند و دوباره دنبال یک نوکر دیگر بگردند. بنابراین اگر ما امروز میبینیم که آمریکاییها این حقوق بشر را بلانسبت میدان میدهند و پرورش و رشد میدهند، برای این است که خودشان را تبرئه کنند.
*** آمریکا نمیتواند ممالکی را ببنید که مردم میخواهند خودکفا باشند
آمریکا نمیتواند ممالکی را تحمل کند که مردم میخواهند خودکفا باشند و اگر نان دارند بخورند و اگر ندرند نخورند ولی آقا باشند و نوکری آمریکا و بقیه را نکنند، بنابراین هر روز به بهانهای میخواهد انقلاب ما را خدشهدار کند، سپاه و دستگاه قضایی ما را خدشهدار کند که امیدواریم انشالله همچنان که خداوند در زمانهای طولانی ما را کمک کرده، ما را برای ثبات انقلابمان پشتیبانی کند.
خانم دباغ! برخی از کارشناسان مسائل سیاسی معتقدند انتفاضه فلسطین مولود انقلاب اسلامی است، با توجه به اینکه شما از شما از مؤسسین جمعیت دفاع از مردم فلسطین بودید و در موضوعات مربوط به تحولات فلسطین هم تخصص دارید، به نظر شما قدرت و دیپلماسی جمهوری اسلامی چقدر در منطقه موفق بود که بتواند مولودهایی مثل فلسطین را داشته باشد؟
- دباغ: بعد پیروزی انقلاب دو، سه اتفاق افتاد. یکی از اینها، مبارزات جنگی علیه فلسطین بود که فلسطینیان با پشتوانه ایران اسلامی و همچنین یکی از همسایههایشان با اینکه هیچچیز نداشتند و دستشان مانند ما که در انقلابمان با دست خالی در مقابل دنیا ایستادیم و بحمدلله هم موفق شدیم، چه در جنگ ۴ روزه یا در جنگ ۲۳ روزه و امثالهم استقامت کردند و خداوند به آنها توفیق داد؛ امروز آنها با ایثارگری، گذشت و استقامت حتی برای متوقف کردن جنگ، برای صهیونیستها شرط هم میگذارند. دشمنان نمیتوانند این مساله را نادیده بگیرند.
*** فلسطین تا قبل از انقلاب اسلامی جرأت حرف زدن علیه اسرائیل را نداشت
آمریکاییها واسرائیلیها میدانند که قبل از پیروزی انقلاب، فلسطینیها جرات حرف زدن بر علیه اسرائیل را نداشتند. صهیونیستها در آن زمان فلسطینیها را سر میبریدند و جنازههایشان را با سر بریده، پشت درب خانههایشان میگذاشتند. اکنون اما میبینید که در جنگ ۲۳ روز همین فلسطینیان و حزبالله لبنان که فرزندانشان میکشند و زنهایشان را چه شکنجههایی داده اند، در مقابل صهیونیستها استقامت کردند و پیروزی شدند و دیگر برای حمله نکردن شرط میگذارد.
چرا الان غرب و صهیونیستها برای سقوط سوریه تلاش میکنند؟ دلیلش این است که نمیخواهند یکی دیگر از وابستگان و تابعین جمهوری اسلامی ایران، استقلالش را حفظ کند. والا سقوط سوریه چه نفعی برای آنها دارد؟ سوریه نفت زیاد و این چیزها که ندارد ولی چرا اینجور با آن مبارزه میکنند؟ برای اینکه احساس میکنند سوریه یک قدرت دیگر است و با جمهوری اسلامی ایران و فلسطینیها و حزبالله سه پایه میشوند، البته تکیه فلسطینیها و سوریه بر جمهوری اسلامی ایران است و ممکن است آرام آرام منطقه در اختیارشان قرار بگیرد.
من خودم در یکی از کشورهای اروپایی بودم و دیدم که عبدالعزیز با چه فضاحتی آمد و در آن کشور چه کارهایی میکرد. مشروبخوری و آوردن زن برایشان از مصر و در اختیار داشتن هتل درسبت و....؛ خدا میداند با بندهها چه کند. ولی این که این فرد بیاید یک مشت آدم را تجهیز کند و پول بدهد و جان انسان را بخرد و سرپرستی خانوادههایشان را برای این که مردم سوریه را بکشند، بپذیرد، نشان میدهد که اینها چه کارهاند و چه چیزی را میخواهند؟ چرا از جمهوری اسلامی وحشت دارند؟ ایران هزار بار گفته ما نمیخواهیم بمب اتم داشته باشیم ولی اینها نمیخواهند باور کنند.
*** آمریکاییها اگر از ایران نهراسند کاری به سوریه ندارند
برخی از کارشناسان مسائل سیاسی میگویند که اقدامات آمریکاییها در سوریه به دلیل وحشتی است که آنها نسبت به ایران دارند. شما این نظر را قبول دارید؟
- دباغ: من اینطور احساس میکنم، یعنی صدی-نود تحلیلم این است که اگر اینها از جمهوری اسلامی نهراسند، کاری به سوریها ندارند زیرا ما حکومت خودمان را داریم و اینها هم حکومت خودشان را میکنند ولی میخواهد این حکومتها زیر این میز نباشند. چرا این بلا را سر مصر آوردند؟ مصری که آن همه شهید داده، ظرف مدت یک سال و نیم که این آقا (مرسی) میآید و رای میآورد؛ این کار را کردند تا حکومت، حکومت اسلامی واقعی شود. چندی بعد هم خبرش را از سردمداران بیصفت آمریکا میشنویم که یکی از خودشان قاضی میشود و یکی رئیسجمهور موقت و ...امروز هم دیگر اعلام میکنند که یکی از فرماندهان نظامی درجه بالا رئیسجمهور شود و مردم بیایند و به او رای دهند. اینها برنامهریزی امریکاییها و بالاخص اسرائیلیهاست زیرا واقعا خائنین درجه یک اسلام و قرآن، اسرائیلیهای صهیونیست هستند.
اشتباه نکنیم ما در مملکت خودمان یهودیهایی داریم که حتی علیه صهیونیسم کمک و یاری میکنند تا نشان دهند صهیونیستها تیپ خاصی مثل وهابیهای ما در کشورهای اسلامی هستند. انشالله که خداوند نابودشان کند.
*** در دوران انقلاب سوریه و لبنان به ما کمک میکردند/اگر الان کاری برای آنها میکنیم، کار بزرگی نیست
خانم دباغ شما در پایگاههای نظامی لبنان و سوریه آموزشهای رزمی و چریکی میدیدید. سردار اسماعیل کوثری نیز میگوید در دوران جنگ تحمیلی سوریه به ایران کمک میکرد و آموزش ساخت موشک را به ایران میداد و الان ایران به سوریه کمک میکند. به نظر شما چه اتفاقی افتاد که حافظ اسد به انقلاب امام خمینی پیوست و در فرآیند انقلاب نیز به ایران کمک میکرد؟
- دباغ: اولا کمک کردن به ما مبارزین قبل انقلاب زمانی بود که هنوز انقلاب نشده بود و حافظ اسد همان زمان به سمت امام (ره) آمده بودند. خیلی از آدمهای داخل ایران که امام آنها را نمیشناختند را به اشکال مختلف کمک میدادند. کما اینکه ما در آنجا ۳ خانه گرفته بودیم و در اطراف حرم حضرت زینب (س) ۲ تا کمپ بود و در این خانهها بچههایی که از ایران میآمدند را آموزش میدادیم. خودمان آموزش سیاسی میدادیم و با آنها صحبت و بحث میکردیم تا ببینیم دینداریشان تا چه حد است و هر کسی مسائل و بمبگذاری را یاد نگیرد و خطری برای دیگران نداشته باشد. اینها یک بار نیامدند خانهها را از ما بگیرند یا بگویند چرا اینجا خانه گرفتهاید.
در جنوب لبنان هم همین طور بود. آنجا هم خانه اجارهای داشتیم و کسانی که از ایران میآمدند را آنجا میبردیم. لبنانیها واقعا همره بودند و همکاری میکردند اگر امروز ما کاری برای آنها انجام میدهیم فکر نمیکنم کار بزرگی باشد برای اینکه آن زمان که برایشان خطر داشت به راحتی کمک میکردند و حالا که قدرتی دست ما آمده وظیفه ماست که به آنها کمک کنیم.
خانم دباغ شما در سال ۵۷ در پاریس به همراه امام خمینی (ره) بودید و وظابف اندرونی بیت امام (ره) را شما انجام میدادید...
- دباغ: بله.
در مورد امام بگویید. شما از زندگی خصوصی امام (ره) اطلاع بیشتری داشته باشید و اینکه دیدگاه امام نسبت به استکبار و استعمار و امریکا و انگلیس چه صورت بود؟
- دباغ: اگر فرصت برایتان پیش آمد، کتبی که در رابطه با انقلاب حضرت امام در ۲۲ جلد چاپ شده را نگاه سطحی کنید، میبینید که از روز اولی که امام در قم بعد از جنایت شاه در رابطه با طلبهها، در حیاط قم سخنرانی کردند. ایشان در کنار یاری دادن ملت و مردم برای پیروزی انقلاب و برخورد با شاه، بحثشان اسرائیل و فلسطین بود. میخواهم عرض کنم که امام از روز اولی که اینها آمدند و خاک فلسطین را به اشکال مختلف، اشغال کردند، با اینها در ستیز بودند.
گاهی اوقات مباحث حضرت امام، تند بود و به خارج کشور سرایت میکرد. در نوفل لوشاتو هم همینطور بود و هر روزی که برای امام مثلاً ۲۰ دقیقه سخنرانی بعد از نماز میگذاشتند، به جرات میگویم که ۵ دقیقه راجع به فلسطین سخن میگفتند. این بیانات در زمانی بود که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود.
حضرت امام دو چیز را برای ملت به ارمغان آوردند و بقیه مردم با ملتمان از این دو نشانه تصمیم گرفتند که همه با هم به میدان بیایند؛ یکی از این دو دشمنشناسی بود و نکته بعدی آن هم در کنار دشمن شناسی، جمع کردن حواس به اسلام ناب محمدی (ص) بود. شما ببنید که خود حضرت امام (ره) در زندگیشان چه در رابطه با تربیت فرزندان و نوهها و چه در رابطه با برخورد با خانه و خانواده و بالاخص همسرشان و چه با افراد جانبی اطراف منزلشان، آنان را در شان و موقعیت خودشان به سمت و سوی اسلام ناب هدایت میکنند.
میخواهم عرض کنم که حواسمان جمع باشد و بعد امام هم باید این دو حرکت فراموشمان نشود. اگر خدای ناخواسته یکی از این دو فراموش شود، مسلما از همان جا صدمه خواهیم خورد؛ یکی آنکه دشمنشناسی که امام (ره) راجع به اسرائیل و خیانتهای او نسبت به فلسطین مطرح میکردند و در لابهلای حرفهایشان به این مسئله توجه میدادند که ما نیز کمتر از فلسطین در خطر نیستیم، کما اینکه بچههایمان در مساجد و مدارس بخواهند نماز بخوانند و اگر چادر بگذارند، منعشان میکنند.
دخترهایم که به مدرسه میرفتند، خانم مدیر مدرسه زن بسیار مومنی بود و خودش هم چادر نداشت ولی حجاب داشت. او سعی کرده بود به مستخدم مدرسه بگوید که اگر روزی برای بازرسی آمدند، وقتی که بچهها سر صف بودند، یک جوری به فلان خانم که مسائل افکاریاش مثل مدیر بود، بگو که بچههای دباغ را به کلاس بفرستم.
کسانی که امروز میگویند اینترنت آمده و علنی شده و بشقاب -ماهواره- در خانهها از هر پنجرهای آویزان است و همگانی شده، نمیتوان جلوی جوانها را گرفت. آنها خودشان مشکل دارند نه بچهها. من در همان زمان شاه ۸ تا بچه بزرگ کردم؛ ۷ دختر و یک پسر. امروز هم بعد از گذشت ۳۵ سال از پیروزی انقلاب که هر کدام ۴۰ یا ۵۰ سال دارند، یک ذره کج و از خط خارج نشدند.
زمان شاه وقتی منزل فامیلی که در خانه آنها تلویزیون بود، میرفتیم، آنها از اتاقی که من نشسته بودم، بیرون نمیآمدند که تلویزیون نگاه کنند. من از خیلی از فامیل و دوست و آشنا میپرسم که ما چه کار کردیم که بچههایمان این طوری شدهاند؟! مگر زمان شاه آزاد نبود؟ دیگر بشقاب هم نمیخواست و فیلمهایی که در تلویزیون میگذاشتند مفتضحترین چیزهایی بود که جوانها را میشد با آن منحرف کرد. ولی جوانهای ما هیچکدام سراغ آن نمیرفتند.
بعد از پیروزی انقلاب هم یکی شد راست و یکی چپ و یکی کمونیست ولی بچههای ما همان خط امام را که گرفته و تحصیل کرده بودند و در آموزش و پرورش، در فرهنگ جامعه اسلامیمان قرار گرفتند و الان هم یواشیواش بدتر از خودم پیر میشوند. اینها باز شرط نیست، همان چیزی است که امام فرمود که بچههایمان را باید در خانواده با اسلام ناب آشنا کنیم.
آیت الله موسوی همدانی از مراجع عزیز گفتند که کنار دست آقای طباطبایی نویسنده المیزان داشتم وضو میگرفتم. من هم کنار حوض با ایشان ایستاده بودم که یکی از بچههای کوچه داخل آمد و گفت که «آقا، آقازاده شما من را زده» و گریه میکرد. آقا گفت تند بگویید فرزندم بیاید تا او را ببینم. آقا وضویشان به مسح رسید و به فرزندشان گفتند بایست تا من وضو را تمام کنم.
بعد از آن دستشان را بردند بالا و گفتند «بسم الله الرحمن الرحیم و دستشان را پشت گردن بچه زدند و گفتند آدم با پسر همسایه دعوا نمیکند.» وقتی که اینگونه پدری برخورد میکند آیا فرزند بر علیه قرآن یا اسلام حرکت میکند؟ محبتی که از پدر یا مادر میگیرد، همهاش لطف و عاطفه است؛ حتی جایی که خطا کرده، با اینکه پدر دستش را بالا برده و بچه، خودش را جمع کرده که دست بابا به این سنگینی پایین میآید و قرار است به کجای سرش بخورد، ناگهان دست با بسمالله الرحمن الرحیم در پشت گردن او قرار میگیرد. طبیعی است اگر ما این چنین برنامهای را برای تربیت بچه خود گذاشتیم او خراب و منحرف نخواهد شد، پیش غریبه نخواهد رفت، هر وقت بخواهد از من مادر یا پدر درخواست میکند نه اینکه سراغ رفیقی برود که او را به انحراف بکشاند. این بحث راهگشایی اسلام ناب است.
به هر حال، امام هر وقت صحبت میکنند میبینیم که همه جا دارند راجع به ظلمی که فلسطینیها دارند متحمل میشوند و جنایتی که اسرائیلیها مرتکب میشوند صحبت میکنند.
*** امام فرمودند: اسرائیلیها فرمان میدهند و آمریکاییها انجام میدهند
امام خمینی (ره) درباره رابطه با امریکا چه میگفتند؟
- دباغ: فرق نمیکند امام میفرمودند که یا اسرائیل زائیده آمریکاست یا آمریکا زائیده اسرائیل است اما بیشتر میگفتند که اسرائیلیها فرمان میدهند و آمریکاییها انجام میدهند ولی اگر این دو چیز را از فرمایشات امام (ره) بگیریم و در زندگیهایمان اجرا کنیم مطمئن باشیم که توفیق خواهیم داشت و به آنجایی که می خواهیم میرسیم.
*** خاطراتی از بیت امام (ره) در نوفللوشاتو
در دورهای که در بیت امام خمینی (ره) بودید، خاطراتی را به یاد دارید که بتواند در این دوره الگویی برای مردم و مسئولان باشد؟
- دباغ: خاطره از امام خیلی زیاد است. به عزیزان جوانمان هم نکتهای را عرض میکنم و امیدوارم انشالله از آن بهرهمندی داشته باشند. حسین، پسر حاجآقا مصطفی بود که این آخرها یک مقدار شیطانی کرد و در نوفل لوشاتو با ما بود. آنجا هم برف و باران و خیلی گل و لای بود. من میرفتم آشپزخانه را نظافت میکردم و میآمدم روی نامههای حضرت امام (ره) کار میکردم تا از نظر امنیتی باز کنم که خدای نکرده خطر نداشته باشد و بعد مرتبشان کنم و خدمت امام (ره) ببرم تا مطالعه کنند.
حسین با کفش گلی از بیرون آمده بود و به دستشویی رفته بود و آنجا را گلی کرده بود. امام نزدیک ظهر برای تجدید وضو میرفتند، من دیدم که دارند از آنجا صدا میزنند - وقت وضوی ایشان است اما دارند حسین را صدا می کنند- حسین دَمِ در بود و داشت میرفت که خدمت امام آمد. امام فرمودند:" «تی» را بردار و اینجا را تمیز کن، چون جای کفش توست. من میدانم اینجا را خواهر طاهره چند دقیقه پیش برای گرفتن وضو تمیز کرد، اینجا را تمیز کن و بعد بیرون بروید"، یعنی حتی برای کسی که آنجا خودش احساس میکند که باید خدمت کند، امام (ره) نمیگذارد کار را دوباره انجام دهد و کسی که کار را خراب کرده باید بیاید اصلاح کند.
یک روزی داشتم نامهها را باز میکردم، دفعه اولی که امام به آشپزخانه آمدند و دیدند دارم این کار را میکنم فرمودند که من راضی نیستم. عرض کردم به جدتان من اصلاً داخل نامه را نگاه نمیکنم. بعد از اینکه اطمینان پیدا میکنم خطر ندارد، آنها را دسته میکنم تا خدمت شما بیاورم. فرمودند اگر خطر دارد چرا برای شما؟ برای خودم باشد. عرض کردم آقا یک ملت در ایران خودشان را برای دیدن شما میکشند و شب و روز در سرما و گرما فریاد میزنند، منتظر شمایند. امام هم فرمودند ۸ بچه هم در ایران منتظر شما هستند، اگر خطر دارد.
گفتم نه برای بنده خطر ندارد، به دلیل اینکه من آموزشش را دیدهام. خیلی برایم عجیب بود و فکر میکنم برای شماها هم عجیب باشد. فرمودند که وقتی من کار ندارم به من یاد دهید که چگونه در این نامهها را باز کنم و اگر خطر دارد خطری برای من ایجاد نشود.
حالا واقعا کسی اگر شاگردی داشته باشد، چنین کاری را میکند و یا اینکه به آن شاگرد بگویید که این کار را من بلد نیستم و به من یاد بده. آن هم چه کسی؟ امام خمینی. نه یک آدم معمولی یا استاد و معلم، نه یک مربی. میخواهم عرض کنم اگر در زندگی از سخنان حضرت امام (ره) بهرهمند باشیم و استفاده کنیم زحمتش زیاد است ولی بازدهی آن بسیار زیبا و ارزشمند است.
دیدگاه شما