ما برای داشته هایمان دل نمیسوزانیم.اگر نمیتوانیم برای بزرگانمان بزرگداشت بگیریم برای این است که نسبت به این موضوع بی تفاوتیم.به همین سادگی،اجازه میدهیم مشاهیرمان مصادره شوند.
به بالیدن به خون پاک آریایی و سینه سپر کردن برای افتخارات این آب وخاک شده جوک!
این واقعیت این روزهای ماست...
اسم خلیج فارس را کرده ایم بزرگراه و لیگ فوتبال به نامش میکنیم.اما خودمان هم میدانیم اصل کار خراب است.
در روز روشن مجسمه مشاهیر به غارت میرود و کسی دردش نمیگیرد!
ما ملتی هستیم که دریاچه هایمان خشک میشود و جنگلهایمان آتش میگیرد اقدامی نمیکنیم،آنوقت چطـــور دلمان برای رودکی و مولوی بسوزد؟
ما برای آیندگان احترامی قائل نیستیم چه برسد برای گذشتگان!
...
قصه سیدجمال قصه غریبیست که در یک یادداشت نمیتوان به آن پرداخت.
افغانستان برای به چنگ آوردن این شخص چه کارها که نکرده است.انتقال جسد این شخصیت از استانبول به کابل،ساخت یک آرامگاه پرزرق و برق در دانشگاه کابل،اهدای نشان سیدجمال افغان!از طرف رییس جمهور افغانستان به سفیر آمریکا همه و همه اقداماتی است که برای بدست آوردن این شخص شده است.
ما برای حفظ سیدجمال چه کارهایی انجام داده ایم؟
برگزاری همایش؟
چاپ بروشور؟
نامگذاری میدان به اسم سیدجمال(سیامکی؟)
یا خیابان سیدجمال(سیدان؟)
این قصه از ریشه خــــــــراب است.چهره افغانی ها تا چند مدت دیگر و پس از ثبت سیدجمال به اسم افغانستان در یونسکو دیدنی خواهد بود و چهره ما دیدنی تر!
زمانی که در روز روشن مشاهیر ما به غارت میرود و ما هیچ اقدامی از سوی کسی نمیبینیم.
وقتی خودمان برای حفظ مشاهیرمان کاری نمیکنیم انتظار نداشته باشیم افغانی ها برای ما دل بسوزانند.
دیدگاه شما