وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 05:12   |   کد مطلب: 2715
نقدی بر فیلم پل چوبی
وقتی عشق با هوس تفاوتی ندارد
وقتی عشق با هوس تفاوتی ندارد
  شعار تبلیغاتی فیلم این است: «عشق یعنی حالت خوب باشه». و این همان تعریفی از عشق است که نازلی خانم (هدیه تهرانی) به دست می‌دهد و فیلم نیز همدلانه آن را تکرار می‌کند. و همینجا است که دم خروس بیرون می‌زند.

فیلم پل چوبی عشق را با هوس یکی کرده است و کارگردان همه چیز را آنقدر سهل پنداشته که حتی شخصیت‌های فیلمش باورپذیر نمی‌شوند.به گزارش پایگاه خبری تحلیلی نافع، - فیلم پل چوبی (1390) چهارمین ساخته مهدی کرم‌پور، با یک سال تأخیر از روز چهارشنبه 6 شهریور در تهران اکران شد و در مدت 35 روز به فروش هشتصد میلیون تومانی در کشور رسید. پل چوبی، ششمین و آخرین فیلمی بود که حوزه هنری در شهریور سال گذشته با اکران آنها در سینماهای تحت مدیریت خود مخالفت کرد. فیلم پل چوبی ماجرای امیر و شیرین را در سال 1388 روایت می‌کند، از لحظه تحویل سال تا اواخر زمستان. فیلمی که زندگی خانوادگی این زوج را با ملقمه‌ای از سیاست روایت می‌کند.

 
خلاصه داستان
زنده شدن عشق دوران جوانی امیر لطفی (بهرام رادان) با رجعت معشوقه سابق نازلی خانم (هدیه تهرانی) از خارجه به محلۀ قدیمی پل چوبی، آمیخته با برخی حواشی انتخابات سال 88، شک و تردید از خیانت زوجه یعنی شیرین خانم (مهناز افشار) و رابطۀ او با استاد دانشگاهشان دکتر کامران صبوحی (مهران مدیری)، معلق ماندن زندگی کنونی، رفتن همسر، و دوباره یافتن او در یک مکان غیرمترقبه و باقی قضایا.
 
مختصری درباره کارگردان
مهدی کرم‌پور متولد بهمن 1355 در تهران است. از حدود بیست سالگی به ساخت فیلم‌های مستند و کوتاه روی آورد و دو نمایش در انتظار گودو (1377) و مرگ دانتون (1379) را به صحنه برد. در دانشگاه هنر در رشته سینما با گرایش کارگردانی تحصیل کرد و در شش سال اخیر، پنج فیلم تلویزیونی و یک سریال هفده قسمتی به نام یه تیکه زمین (1391) ساخت. کرم‌پور تاکنون کارگردان چهار فیلم سینمایی بوده است که فیلمنامۀ سه مورد اخیر را با همراهی دوست منتقدش خسرو نقیبی پرداخته است: جایی دیگر (1381)، چه کسی امیر را کشت؟ (1384)، طهران تهران (1387) (اپیزود دوم؛ تهران: سیم آخر)، و پل چوبی (1390). او همچنین در این سال‌ها گاهگاهی در برخی روزنامه‌های اصلاح طلب یادداشتی نوشته و در مورد سینمای ایران و جهان اظهار نظرهایی کرده است.

 
جوایز از جشنواره فیلم فجر
فیلم پل چوبی نامزد چهار جایزه از سی‌امین جشنواره فیلم فجر شد: بهترین فیلم (علی سرتیپی، مهدی داوری)، بهترین بازیگر زن (مهناز افشار)، بهترین فیلمبرداری (تورج منصوری) و نهایتاً بهترین طراحی صحنه و لباس (پروین صفری). اما هیچکدام از این سیمرغ‌ها به پل چوبی نرسید و این جوایز به ترتیب نصیب فیلم‌های ذیل شدند: روزهای زندگی (سعید سعدی)، تلفن همراه رئیس جمهور (بهناز جعفری)، روزهای زندگی (امیر کریمی)،  ملکه (عباس بلوندی).

 
نقد و نظر
فیلمنامۀ پل چوبی را آقایان مهدی کرم‌پور و خسرو نقیبی (منتقد سینما)، در معیت یکدیگر نوشته‌اند؛ فیلمی که نمونۀ ایرانی و خارجی‌اش را زیاد دیده‌ایم. مردی که یک عشق نافرجام قبلی داشته و بالاخره با فرد دیگری ازدواج کرده است. حالا بعد از چند سال، به‌ناگهان معشوقه سابق هویدا می‌شود و احتمالاً از او کمک نیز می‌خواهد. عاشق بیچاره که داغش تازه شده، به بهانه خیرخواهی و انسان دوستی به مدد او می‌شتابد.
یک قصۀ جبرگرای کامل که ظاهراً از آن گریزی نیست. یکی از نمونه‌های مشابهش در ایران، فیلم عشق+2/ رضا کریمی (1377) است با بازی امین تارخ و فاطمه معتمد‌آریا، که زندگی‌شان با آمدن یاسمن (ویشکا آسایش) مختل می‌شود. در پل چوبی رابطۀ این عاشق و معشوقه قدیم، با محلۀ قدیمی پل چوبی و کافۀ دایی ناصر (آتیلا پسیانی) پیوند خورده است و در عشق+2 با آن کارگاه سفالگری و نوستالژی هنرهای سنتی ایرانی؛ چیزهایی که مینا (معتمدآریا) درک نمی‌کند و اصلاً در آن فضاها نیست.

آنچه در پل چوبی بر آن قصه اضافه دارد دو چیز است. اول برخی مسائل سیاسی یعنی انتخابات 22 خرداد 1388، که کارگردان به فیلمش وارد کرده و آن را در حواشی قصه پرداخته است. او مسئلۀ مهاجرت دسته‌جمعی دوستان امیر را به سبب انتخابات قلمداد می‌کند. در حالیکه از آغاز بهار 1388 این روشنفکران وطنی عملاً بوی کباب به دماغشان خورده بود و نه تنها در پی فرار نبودند بلکه گریختگان از وطن نیز به ایران می‌آمدند. نمونه‌اش در همین فیلم، نازلی خانم است که با همکار عکاسش آمده‌اند تا از حوادث انتخابات گزارش تهیه کنند، که آن عکاس مطابق آنچه اظهار می‌شد دستگیر شد و نازلی بدان سبب ناچاراً به سراغ امیر آمد.

مسئلۀ دوم از افزوده‌های این فیلم، شک امیر به همسرش شیرین است (با توجه به خبر تلفنی مجید از دوبی، که دکتر صبوحی به همسرت نظر دارد). این خبر، قصه را از یک مثلث عشقی به یک مربع عشقولانه بدل کرد. و اگر چنانچه میشل (همکار عکاس نازلی) را نیز اضافه کنیم قصه به یک مخمّس عشقی تبدیل می‌شود، عشق‌هایی عقیم که حلال آن نیز به فرزند نرسیده است چه برسد به حرامش. نازلی هم نشان می‌دهد که خُلقش غربی شده و در نهایت با همان خبرنگار هلندی از ایران می‌رود و امیر و شیرین را به حال خود وا می‌گذارد.  

همان مثلث عشقی ابتدای فیلم، کافی بود تا مرا به حال تهوّع برساند حالا که قصه فیلم به مخمّس کشکی رسیده چه باید کرد؟ واضح است که خیانت زن ازدواج‌کرده به شوهرش جزو خطوط قرمز سینمای ایران محسوب می‌شود و ما تا به حالا واضحاً چنین چیزی در فیلم‌های ایرانی ندیده‌ایم، بجز نوبت عاشقی/ محسن مخملباف (1369) که به همین سبب توقیف شد. و نیز البته لحظاتی از فیلم هامون/ مهرجویی (1368) و برف روی کاج‌ها/ پیمان معادی (1390) و پله آخر/ علی مصفّا (1390) و احتمالاً به خاطر پونه/ هاتف علیمردانی (1391) که با ایهام تمام می‌شود. فیلم پل چوبی نیز از این قالب تبعیت کرده و فقط ظن شوهر را از خیانت شیرین برمی‌انگیزد و لذا وقتی در انتهای فیلم، شیرین از این اتهامات تبرئه می‌شود مخاطب تعجب نمی‌کند.

شعار تبلیغاتی فیلم این است: «عشق یعنی حالت خوب باشه». و این همان تعریفی است که نازلی خانم (هدیه تهرانی) از عشق به دست می‌دهد و فیلم نیز همدلانه آن را تکرار می‌کند. و همینجا است که دم خروس بیرون می‌زند. فیلم پل چوبی، عشق را با هوس یکی کرده است و کارگردان همه چیز را آنقدر سهل پنداشته که حتی شخصیت‌های فیلمش باورپذیر نمی‌شوند.

فیلمساز برای آنکه ملاقات تصادفی انتهای فیلم را باورپذیر کند از همان سکانس ابتدایی برای آن زمینه‌چینی کرده است و لذا کل ماجرا را به صورت یک فلاش‌بک حکایت می‌کند. حتی اگر این واقعۀ تصادفی را جزو ضعف‌های فیلمنامه تلقی نکرده و آن را بپذیریم، باز هم این واقعه مشکلی را حل نخواهد کرد. اینکه امیر و شیرین در فرار از یکدیگر هر دو به شمال رفته و در یک پلاژ تصادفاً یکدیگر را می‌بینند چه کمکی به رفع مشکلات فکری آنها می‌کند؟ اصطلاح «طلاق عاطفی» که اخیراً مرسوم شده را شنیده‌اید؟ زن و شوهرهایی که در یک خانه زندگی می‌کنند ولی گویا فرسنگ‌ها از هم فاصله دارند. از سوی دیگر، همسرانی هستند که به عللی از هم دور هستند ولی قلبشان به هم نزدیک است.
از همه اینها که بگذریم از فیلمبرداری خوب تورج منصوری و کارگردانی فکرشدۀ مهدی کرم‌پور و طراحی صحنۀ تماشایی فیلم نمی‌توان گذشت. و اینها از قضا مواردی است که فیلم به خاطرش در جشنواره فیلم فجر، نامزد دریافت جایزه شد، جوایزی که نصیب این فیلم نشد.
 
سخنی در حواشی عشق
آیا کسی هست که «عشق» صحیح را برای ما تعریف کند یا نمونه‌ای از آن را به ما نشان بدهد؟ اینجانب در آذر 1390 یک فیلم کاملاً اخلاقی از سیدنی لومت به دستم رسید به نام بیگانه‌ای میان ما (1992) A Stranger Among Us که بسیار تعجب برانگیز بود. یک پلیس زن برای تحقیقات یک قتل، به جامعۀ یهودیان نیویورک وارد شده، از نزدیک با عقاید آنها آشنا می‌شود. زن کم‌کم به پسر رئیس کاهنان که درس کهانت می‌خواند علاقمند می‌شود، ولی آن جوان حاضر نیست حتی به این زن دست بزند! کاهن جوان به او می‌آموزد که خداوند برای هر یک از ما، همسری خلق کرده که ما فقط در کنار او آسایش خواهیم داشت. لذا منتظر است تا خداوند آنچه را روزی اوست نصیبش کند. در نهایت آن پلیس زن، همکار پلیس خود را ترک کرد و لباس‌های محجوبانه پوشید و همان روش را برای همسریابی و ازدواج برگزید.

اینجانب سه سال قبل از تماشای این فیلم، مقاله‌ای نوشته بودم به نام «پایداری خانواده در چیست؟» که در روزنامه جام‌جم 12 دی 1387 منتشر شد. در آنجا معجزه عشق و محبتی که خداوند طبق آیه 21 از سوره روم با عقد ازدواج، میان زوجین ایجاد می‌کند را به فهم ناچیز خودم شرح کرده بودم. عجیب اینجا بود که مشابه همان نتایج را سه سال بعد، در این فیلم یهودی می‌دیدم. بنده که محقق در ادیان ابراهیمی هستم داشتم از تماشای این فیلم شاخ درمی‌آوردم. اولاً دانستم که خداوند این حقیقت را به توسط انبیاء خود به اقوام دیگر نیز آموخته است. ثانیاً چرا ما برای مرتبۀ نخست در سینما باید این حقایق دین خدا را از یهودیان بشنویم؟ ثالثاً آنها که این حقایق را می‌دانند پس چرا در سینما مقولۀ «عشق» را تا این حد وافر تحریف کرده و می‌کنند؟

خداوند قلب مادران را هدایت می‌کند تا برای پسر خود همسری انتخاب کنند و همچنین قلب پدران را تا شوهر دختر خود را بشناسند. به همین جهت، خداوند حکیم اذن ازدواج دختران را به پدرانشان سپرده است. اما ببینید چقدر فیلم ساخته شده تا بخواهند بگویند پدران در ازدواج دخترانشان اشتباه می‌کنند و نتیجه بگیرند که اسلام در این خصوص اشتباه کرده است. حکمت خدا را جهالت پنداشته‌اند و قی کرده‌های خود را به قیمت طلا عرضه می‌کنند!
امروزه دیگر ازدواج از شکل سنتی خود خارج شده است. جوان‌ها همۀ قول و قرارها را می‌گذارند و دیگر کسی به بزرگان وقعی نمی‌نهد. در این روزگار والدین عروس و داماد، فقط برای لبخند زدن و هدیه دادن در مراسم حاضر می‌شوند، و فی‌الواقع تبدیل به سیاهی‌ لشکر شده‌اند. آیا آمارهای حیرت‌انگیز طلاق کافی نیست تا جوانان عبرت بگیرند، چشم‌هایشان را ببندند و مثل قدیمی‌ها کار را به کاردان بسپارند؟

همه می‌دانیم که چشم‌ها خطا می‌کنند خصوصاً آنجا که بایست اندرون را تشخیص کرد. و باز همه می‌دانیم که باطن انسان از ظاهر او مهم‌تر است. در اینجا است که باید چشم سر را بست و چشم‌ عقل را گشود، و عقل نیز متاعی است که خداوند بیش از همه آن را به پیران داده است. احتمالاً خواننده می‌گوید ما وقتی چشمانمان را باز می‌کنیم اینطور خطا می‌کنیم آن وقت چه خواهد شد اگر چشمانمان را ببندیم؟ پاسخ راقم آن است که اگر وکیل خوبی مثل خداوند تعالی پیدا کردید حتماً کارتان را بدو بسپارید که همچون بنده ضرر نخواهید کرد (وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُه ـ طلاق/ 3).
آیا شما یک عشق زودگذر را ترجیح می‌دهید یا یک عشق ماندنی و پایدار که معجزه‌ای از خدا باشد؟ خداوند حکیم در آیه 21 از سوره مبارکۀ روم، خبر داده که چنین عشق و محبتی را بعد از عقد به زوجین می‌دهد. لکن باید تعیین همسر را به خداوند بسپاریم و قصدمان سنت حسنۀ ازدواج باشد و نه کسب مال و جمال و مقام و اشتهار و تفاخر. چشمانمان را ببندیم و با توکل و اعتماد به خداوند به آن درگاه عرض کنیم که «به همسری که برای ما آفریده‌ای راضی هستیم، هر که باشد». آن وقت بهترین هدایای آسمانی برایمان می‌رسد، کسی که خداوند او را برای ما آفریده و ما فقط در کنار او آرامش خواهیم یافت. آنها که این حقیقت را انکار می‌کنند یا به خداوند اعتماد ندارند و یا گمان می‌برند که می‌توانند تقدیر خود را عوض ‌کنند. در حالیکه اینطور نیست. خوب است نگاهی به این همه عشق‌های شکست‌خورده در اطرافمان بیاندازیم. این موضوع می‌تواند حتی دستمایه خوبی برای یک فیلم مستند باشد، که چرا دوران عشق‌های قبل از ازدواج اینقدر کوتاه است.

قصۀ عشّاق و این خون جگر / این زمان بگذار تا وقت دگر
 

منبع:مشرق 

دیدگاه شما

آخرین عناوین سایت