وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : دوشنبه 18 آبان 1394 ساعت 12:13   |   کد مطلب: 17140
دستانش پینه بسته و دلش از بی توجهی مسئولان، در کار سیاست و این چیزها نیست و تمایلی هم ندارد طرفش برود، از تحریم ها و برجام که می گوید :"والله برای ما تفاوتی ندارد بد شود یا خوب، فشارآن بر روی ما طبقه سومی ها همچنان است".

به گزارش نافع به نقل از رودآور، نون خشکی، پلاستیک، کارتن، وسایل اضافه خونه خریداریم؛ نون خشکی، پلاستیک، کارتن، وسایل اضافه خونه خریداریم و تکرار می کند و تکرار، این صدای مردی است که برای زن و بچه خود می خواهد با ریختن عرق جبینش نانی تهیه کند در آتش گرمای سوزان تابستان، سوز و سرمای پاییز و زمستان، صورتش در زیر آفتاب تیره شده و دستانش پینه بسته و دلش از بی توجهی مسئولان.

نزدیکتر می شوم، سلام و احوالپرسی و ... آقا کارتان همینه خرید و فروش کارتن و پلاستیک؟

 

 

خود را مجید مالمیر معرفی می کند و می گوید: پلاستیک و کارتن از این طرف و آن طرف شب و روز  و بیشتر شب ها جمع می کنم، گاهی دستانم لابه لای آهن پاره ها آسیب می بیند و گاهی کمر درد می گیرم و از راه رفتن که نگو پاهایم تاول زده است، با این همه زمانی که می خواهم این وسایل را بفروشم خریدار از ما 100 تومان می خرد و در عوض خودش 500 تومان می فروشد و من باید بسوزیم و بسازم، زحمتش را ما می کشیم و سود ناچیزش به جیب دیگری.

مالمیر می افزاید: اوضاع و احوال پریشان مرا ببینید، از ساعت 12 شب که بیرون آمدم هنوز که هنوز است ساعت 9 صبح است خانه نرفته ام، می خواهم این وسایل را بفروشم و لقمه نانی تهیه کنم تا به خانه ببرم، سابق بر این وسایل را به صاحب گاراجی می فروختم اما خریدار بعد از گذشت یکسال با هر بهانه ای که شد پول را نداد و من هم دستم به جایی نمی رسید و یکسال زحمت بیهوده کشیدم.

وی می گوید که در یک خانه استیجاری زندگی می کند و ماهی 200 هزار تومان اجاره می دهد و هزینه تحصیل دخترش هم که بالغ بر 300 هزار تومان می شود و بماند از خرج و مخارج کمر شکن زندگی و اتفاقات پیشی بینی نشده که یک باره زندگیشان را از آنی که هست بدتر می کند.

این فروشنده کارتن و پلاستیک می افزاید: خوشحال بودیم شاید یارانه ای دریافت کنیم و آن را هم از ما دریغ کرده اند و من تاکنون ریالی یارانه دریافت نکرده ام، مرحله اول که ما جاماندیم، گفتند بروید و بعدا اعلام می کنند که جا مانده ها ثبت نام کنند و آن زمانی نیز که جامانده ها ثبت نام کردند من تهران بودم  و آن موقع به خاطر در دسترس نبودن شناسنامه و کارت ملی باز جاماندم، حداقل اگر یارانه ای به دستمان می رسید شاید مشکل کوچکی از این همه مشکلاتی که بر سر ما آوار شده است حل می شد.

مالمیر آهی می کشد و گرد وخاک دستانش را پاک می کند و ادامه می دهد: دستمان از کار پینه بسته است، غمی نیست، به دنبال لقمه نانی حلال برای زن و بچه ام هستم، این دل من است که از روزگار و بی توجهی مسئوالان پینه بسته، با این دلم چه کنم؟

مالمیر می افزاید: وامی هم نمی دهند تا با آن مغازه ای کوچک خریداری کنم و لاقل پس اندازی باشد برای خود و خانواده ام، اگر می توانید صدای مرا به مسئولان برسانید کمی به فکر ما طبقه سومی ها باشند، دستمان را بگیرند تا دیگر این همه هر کسی از راه نیاید و ما را سرکوب نکند و به اصطلاح توسری خور نباشیم.

از سیاست که از او پرسیدم، با بی اعتنایی گفت: در کار سیاست و این چیزها نیستم و تمایل هم  ندارم طرفش بروم، از  تحریم ها و برجام چه بگویم،  والله برای ما تفاوتی ندارد بد شود یا خوب، فشارآن بر روی ما طبقه سومی ها همچنان است.

و او آهی می کشد  و به راه خود ادامه می دهد.

نان خشکی فروش ها و این گونه اقشار که صدا صدایشان تنها برای دست آوردن نان حلالی است با این صدا فریاد می زنند، نان خشکی، پلاستیک، کارتن، وسایل اضافه خونه خریداریم؛ و ما که از کنارشان را رد می شویم تنها از خود می پرسیم، چرا صدای همه نان خشکی ها یک جور است!

انتهای پیام/م

دیدگاه شما