وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : سه شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 12:16   |   کد مطلب: 12812
وقتی ساواکی‌ها برادرم را بردند مادرم با تمام قوا فریاد می‌زد/ شهدا انتخابگر بودند نه انتخاب‌شونده
ساواکی‌ها نیمه شب برای دومین بار به منزل ما هجوم آورده و "حسین" را بردند؛ آن موقع تصور نمی‌کردم که دیگر هرگز نتوانم برادرم را ببینم.

به گزارش نافع، سید مرتضی دیباج، برادر شهیدان دیباج از شهدای برجسته همدان در انقلاب اسلامی است که دوران نوجوانی و جوانی‌اش با مبارزات انقلابی گره خورده است.

 

وی در گفتگو با خبرنگار ما از خاطراتش در سال‌های مقاومت و پایداری گفت و روزهای سخت مبارزه را بار دیگر مرور کرد.

 

دیباج افزود: الفبای مبارزه را از دوران نوجوانی و دوشادوش برادرانم "سید رضا" و "سید حسین"  آموختم؛ پدرم هم روحانی و اهل مبارزه بود و نهال زندگی‌ام در چنین محیطی ریشه دوانید.

 

وی ادامه داد: 21 ساله بودم که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید؛ آن روزها دانشجوی دانشجوی "برق" در انستیتو تکنولوژی "سپهبد زاهدی" که حالا "شهیدان دیباج" نام دارد بودم؛ زمانی که قرار شد امام خمینی(ره) به وطن بازگردد؛ به کمک دوستانم در انجمن اسلامی دانشکده، تلویزیون آورده و در سالن آمفی تئاتر گذاشته و از همه دانشجویان دعوت کردیم در سالن حاضر شوند.

 

دیباج اضافه کرد: امام(ره) نزدیک ساعت 10 صبح وارد ایران شد و به وسیله ماهواره اسدآباد تصاویر روی آنتن رفت، اما وسط برنامه یک دفعه پخش قطع شد که نشان‌دهنده ناراحتی رژیم بود.

 

وی با اشاره به فعالیت‌هایش پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بیان کرد: کتابخانه مسجد مهدیه برای سال‌های متمادی، محل دیدار ما و دوستانمان انقلابی‌مان بود؛ دوستانی چون سید اصغر حجازی، حجت‌الاسلام حصاری، حجت‌الاسلام جعفر برقعی و شهید حقگویان که با یکدیگر جلسات هفتگی داشتیم.

 

این مبارز انقلابی افزود: در جلسات مسجد مهدیه، اعلامیه‌های امام خوانده می‌شد و ما هم شبانه و مخفیانه اعلامیه‌ها را داخل منزل مردم می‌انداختیم.

 

دیباج اظهار داشت: همچنین با آقایان مشتاق، اکرمی و صالح که از مبارزان انقلابی بودند؛ ارتباط داشته و در جلسات دوره‌ای آن‌ها که در قالب برنامه‌های تفریحی برگزار می‌شد؛ شرکت می‌کردم.

 

وی بیان کرد: از طرف دیگر خانواده ما مذهبی بود و در تظاهرات و راهپیمایی‌های انقلاب شرکت می‌کرد؛ من نیز در این برنامه‌ها و مراسم‌های چهلم شهدای قم و تبریز و ... که زیر نظر مأموران امنیتی و با کنترل شدید در مسجد جامع همدان برگزار می‌شد؛ شرکت می‌کردم.

 

تغییر نام انستیتو به "شهیدان دیباج" پیش از سقوط رژیم شاه

 

این مبارز انقلابی در خصوص نامگذاری انستیتوی سپهبد زاهدی به نام "شهیدان دیباج" نیز گفت: از دی ماه 57 که رژیم در حال سقوط بود؛ فضا برای برنامه‌های انقلابی و مذهبی بازتر شد؛ با بچه‌های انجمن اسلامی دور هم جمع شده و تصمیم گرفتیم نام دانشگاه را عوض کنیم؛ چند گزینه مطرح شد که پس از بررسی، عنوان "شهیدان دیباج" با بیشترین آراء انتخاب شد.

 

دیباج با اشاره به خاطراتی از چگونگی دستگیری برادرانش "سیدرضا" و "سیدحسین" دیباج نیز اظهار داشت: برادر بزرگم "سیدرضا" متولد 1327 و دانشجوی سال چهارم روانشناسی بود که دستگیر شد.

 

وی اضافه کرد: او از دوران نوجوانی، فردی فعال در زمینه درسی، علمی، اخلاقی و تربیتی و نسبت به هم سن و سالانش بسیار بالاتر و جزء شاگردان مطرح دبیرستان بود.

 

این برادر شهید گفت: در دانشگاه شیراز تحصیل می‌کرد و همان‌جا فعالیت‌های انقلابی و مذهبی داشت. پیش از دستگیری همسر و دختر 9 ماهه‌اش را به همدان آورد و به ما گفت که می‌خواهد دوباره به شیراز برگردد، اما همان شب ساواکی‌ها به منزل ما آمده و شروع به گشتن وسایلش کردند، اما چیزی پیدا نکردند و "سید رضا" را به بهانه سئوال پرسیدن بردند.

 

ساواکی‌ها گفتند: شناسنامه‌اش را باطل کنید

 

دیباج اضافه کرد: ما تا مدت‌ها از وضعیت او بی‌خبر بوده و زندان‌های مختلف را جستجو می‌کردیم، اما چیزی به ما نمی‌گفتند؛ درحالیکه برادرم را 17 تیر 51 دستگیر کرده و به زندان عادل‌آباد شیراز فرستاده بودند زیرا پیش از او، دوستانش را که یک گروه چهل نفره می‌شد؛ دستگیر کرده بودند.

 

برادر شهیدان دیباج اظهار داشت: سید رضا 4 مرداد همان سال زیر شکنجه به شهادت رسیده و پیکرش را به صورت ناشناس در تهران دفن کرده بودند.

 

پس از یک و سال نیم جستجو سرانجام به ما گفتند شناسنامه‌اش را باطل کنید، اما از محل دفن چیزی نگفته و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اسناد ساواک لو رفت و اسامی شهدای انقلاب که همگی به صورت ناشناس در بهشت زهرا(س) تهران دفن کرده بودند در روزنامه به چاپ رسید و بیش از هزار نفر بودند.

 

اگر جلو بیایی می‌زنم

 

سید مرتضی دیباج درباره چگونگی دستگیری و شهادت برادر دیگرش " سید حسین" نیز گفت: او متولد  متولد 1330 در کربلا و دانشجوی سال سوم راه و ساختمان در دانشگاه امیر کبیر بود. 20 اردیبهشت 53 به همدان برگشت و همان شب، ساواکی‌ها به منزل ما ریخته و با خشونت شروع به جستجو کردند و چیزی به دست نیاوردند. وقتی می‌خواستند" حسین" را ببرند؛ مادرم که خاطره دستگیری "رضا" برایش تداعی شده بود؛ مقاومت می‌کرد و نمی‌گذاشت او را ببرند، اما مأموران به زور، حسین را از مادرم جدا کردند.

 

وی ادامه داد: مادرم پشت سر آن‌ها می‌دوید و با تمام قوا فریاد می‌زد تا همسایه‌ها متوجه شوند؛ من و خواهرم هم به دنبال او. کوچه در محاصره مأموران بود، ناگهان یکی از آن‌ها تفنگش را روی سینه مادرم گذاشت و گفت: " اگر جلو بیایی می‌زنم"؛ من که وخامت اوضاع را دیدم مادرم را آرام کرده و به خانه بردم.

 

دیباج افزود: آن موقع 17 سال بیشتر نداشته و تصور نمی‌کردم که دیگر هرگز نتوانم برادرم را ببینم. حسین 8 روز بعد از دستگیری بر اثر شکنجه شدید به اغما رفته و در بیمارستان تهران به شهادت رسیده بود. ما تا پس از پیروزی انقلاب خبری از او نداشتیم تا اینکه متوجه شدیم؛ او هم در قطعه 33  بهشت زهرا به صورت ناشناس دفن شده است.

 

شهدا اول راه خود را مشخص کردند

 

این مبارز انقلابی در پایان به جوانان توصیه کرد با الگو گرفتن از شهدا مسیر زندگی خود را تعریف کرده و در هر مقطع و شرایطی، انتخابگر باشند نه اینکه بگذارند برایشان انتخاب کنند.

 

دیباج افزود: راه زندگی ما باید بر اثر تحقیق باشد نه تقلید زیرا شهدا ابتدا هدف خود را مشخص کرده و با آگاهی از عاقبت کار خود در این مسیر گام گذاشته و با انتخاب خود سعی کردند رضایت خدا را جلب کنند.

 

وی تصریح کرد: امروز جوانان ما باید جهاد اکبر که خودسازی در همه ابعاد علمی، سیاسی و معنوی است داشته و در جهاد اصغر نیز که مبارزه با طاغوتیان و مستکبران زمان است؛ شرکت کنند.

 

سمیه مظاهری

دیدگاه شما

آخرین عناوین سایت