به گزارش نافع به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه، آیت الله طالقانی، یکی از این بزرگانی است که همچنان شعاع وجودش بر جامعه ما پرتوافکن و نسیم اندیشه هایش، روح بخش و گره گشاست. توجه به شخصیت آن اندیشمند وارسته، از دو نظر درخور توجه است: نخست آنکه او از پیش آهنگان نهضت اصلاح دینی و از پیش گامان روشن فکری معنوی بود و دوم اینکه او از زمینه سازان و پیشوایان انقلاب اسلامی ایران شمرده می شد و از این رهگذر، حق بزرگی بر جامعه اسلامی ایران دارد. در این مقاله بر آنیم به گوشه ای از خدمت های فراوان آن عزیز اشاره کنیم و بدین گونه، نام و یاد مانای او را گرامی بداریم.
سید محمود طالقانی در خانه ای بالید که از بوی خوش دانش و زهد و تقوا عطرآگین بوده است. «پدرش، آیت الله سیدابوالحسن طالقانی، نه تنها دین پژوه، که سیاست پرداز هم بود، اما از راه دین و سیاست نان نمی خورد، بلکه از طریق ساعت سازی تأمین معاش می کرد. در زهد و قناعت او همین بس که هرگاه معاش روز را به دست می آورد، از کار دست می کشید و می گفت: خداوند روزی فردا را فردا خواهد داد».
یکی از علما ضمن نقل خاطره ای از پدر آیت الله طالقانی می گوید: «آقا سیدابوالحسن طالقانی مقید بود که از وجوهات شرعیه برای مصارف شخصی استفاده نکند. وی که در شمار علمای برجسته تهران محسوب می شد، از راه ساعت سازی امرار معاش می کرد. شاید تعجب کنید که در یک طرف اتاقش، مشتی کتاب درسی و علمی، مثل عروة الوثقی قرار داشت که در هنگام پاسخ گویی به مراجعات مذهبی مردم مورد استفاده قرار می داد و در سوی دیگر، تعدادی انبر و چند پیاله محتوی پیچ و لوازم ساعت سازی. در گوشه ای از این خانه، پستویی بود که همواره پول فراوانی در آن یافت می شد، پولی که مردم از بابت خمس و زکات می پرداختند، اما وی هرگز از این پول ها استفاده نمی کرد و دیگر اعضای خانواده نیز بدان دست دراز نمی کردند. آیت الله به خانواده اش گفته بود که این پول ها امانت است و حق فقیران. قوت آنان، نان و پنیر و نان و ماست بود.» بی سبب نبود که امام راحل رحمه الله از او با تعبیر «در رأس پرهیزکاران» یاد کرده است.
هیچ آیینی به اندازه اسلام پیروانش را به دانش اندوزی سفارش نکرده است. از نگاه اسلام، دانش، ابزار اقتدار و توانایی است. همان گونه که در حدیثی بسیار زیبا از حضرت علی علیه السلام در این باره می خوانیم: دانش، اقتدار است. هر کس بدان دست یافت بر دیگران چیره می شود و هر که آن را به دست نیاورد، مغلوب دیگران خواهد شد.» به تعبیر زیبای نظامی:
هر که در او جوهر دانایی است | بر همه کاریش، توانایی است |
یکی از عوامل عزت مندی و نفوذ آیت الله طالقانی در قلب دیگران، دانش فراوان ایشان بود. «وی در محضر بزرگانی چون: آیت الله شیخ عبدالکریم حائری، آیت الله سیدمحمد حجت کوه کمری، آیت الله محمدتقی خوانساری، آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله شیخ محمدحسین غروی کمپانی و آیت الله آقاضیاء عراقی علم آموخت» و روح تشنه خود را از جام دانش این بزرگان سیراب کرد.
«سیدتقی طالقانی، برادر مرحوم طالقانی که مدتی نیز با او هم حجره بوده است، می گوید: آقا سیدمحمود هنگامی که خیلی جوان بود، دوره سطح را تمام کرده بود. او در آن ایام، همه اش در حال مطالعه و غرق در درس بود. گاهی نیمه های شب از خواب بیدار می شدم و می دیدم که ایشان یا مشغول مطالعه یا در حال نماز خواندن است. بعضی اوقات که متوجه بیداری من می شد، می گفت: سیدتقی! بیداری؟ می گفتم: بله. می گفت: الآن زمان خوبی برای مطالعه است. اگر می خواهی، بلند شو و وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و بعد مطالعه کن».
رسول گرامی اسلام در مقام تکریم و بزرگ داشت شخصیت جوان فرمود: «شما را به رفتار خوب و نیکو با جوانان سفارش می کنم؛ چرا که قلب آنان، رقیق تر و خالص تر است.» طالقانی با بهره گیری از این حدیث شریف نبوی، توجه ویژه ای به جوانان داشت و بر همین اساس، انبوهی از جوانان به دور ایشان گرد آمده بودند و از پرتو وجودش، روشنایی می جستند. یکی از نویسندگان معاصر می گوید: «مدرسه شهید مطهری، یکی از نادرترین مراکز برخورد و تلاقی دو دسته از جوانان دانشجوی رشته های علوم قدیم و جدید در تهران به شمار می رفت. آیت الله طالقانی، صبح ها که به این مدرسه می آمدند، غالبا روی یکی از سکوها، نزدیک کتاب خانه مدرسه و دانشکده معقول و منقول می نشستند. چون درست محل تراکم رفت وآمد دانشجویان و اهل علم بود. این حسن انتخاب، دقیقا از روی فکر و برنامه مخصوص بود. جوان ها، پروانه وار، درست مثل آنکه دور شمعی آیند، دور آیت الله طالقانی حلقه می زدند و از او سؤال می کردند و به سخنانش گوش می دادند. صحبت هایی که ایشان می کردند، با تکیه بر آیات قرآن بود و تفسیر محسوب می شد. آیاتی مناسب با مسائل روز انتخاب می کردند و درباره آنها صحبت می نمودند».
طالقانی رابطه خویش را با جوانان بر اساس صمیمیت، عشق و فروتنی بنا نهاده بود. او فقط آموزگار جوانان نبود، بلکه سنگ صبور و لنگرگاه روحشان نیز بود. او به راحتی و بدون تکلف با جوانان هم نشین می شد و هر کس می توانست راحت و آسوده با او صحبت کند و صمیمی شود. او به کسی نگاه عاقل اندر سفیه نمی کرد و در پی جمع آوری مرید و قطب سازی از خویش نبود.
دکتر مصطفی چمران که پرورده او بود، درباره اش می گفت: «او برای ما منبع جوشانی از ایمان و ابر پرباری از رحمت و محبت بود، به خصوص که ما از او وحشت نداشتیم؛ زیرا به محبت بی پایانش ایمان داشتیم و از او خجالت نمی کشیدیم و هر حرفی و مشکلی را با او مطرح می کردیم و او ستّارالعیوب بود».
زندان، تنها تن انسان های بزرگ را اسیر می کند، ولی روح بلند ایشان هرگز در محدوده قفس ها نمی گنجد. انسان های بزرگ، حتی از مکانی چون زندان نیز نردبانی برای تعالی و کمال می سازند. شاعری عرب می گوید: «مرا ملامت کردند که تو زندانی شدی. گفتم: اینکه عیب نیست. کدام شمشیرکاری هست که آن را غلاف نکنند. مگر نمی بینی شیر را که به بیشه خود خو می گیرد و از آن خارج نمی گردد، اما درندگان پست و ضعیف، آزادند و همواره در تردد و رفت وآمدند. زندان مادامی که به علت زشت کاری نباشد، مکان خوبی است برای مردان. آنها که به موجب شرافت و حق گویی زندانی می شوند، در آن جا صاف تر، خالص تر و مصمم نر می شوند و شرفی بر شرف هایشان افزوده می شود.» به تعبیر زیبای مولوی:
عار نَبود شیر را از سلسله | ما نداریم از قضای حق گله |
شیر را بر گردن از زنجیر بود | بر همه زنجیرسازان میر بود |
مرحوم آیت الله طالقانی، مصداق روشن این سخنان بود. وی که «روحیه ستم ستیزی اش موجب شده بود مدتی طولانی به زندان افتد، از فضای زندان بهترین بهره ها را برد و پس از آزادی، با نشاط و شور بیشتری به راه خود ادامه داد. در همین سال هاست که به تفسیر قرآن در کانون اسلام و بعدها مسجد هدایت می پردازد.» اشعار زیر که بازتاب مثبت حبس وی در زندان اوین است، از اوست:
هر چند که یک روز خوش از عمر ندیدم | هر روز دگر حسرت آن روز کشیدم |
آزادی ما دام گرفتاری ما بود | از بهر قفس بود گر از دام پریدم |
آیت الله طالقانی به دنبال سخنرانی اش پس از اقامه نماز عید فطر در سال 1350 که در آن از مظلومیت ملت فلسطین و تجاوز صهیونیسم سخن گفت و فطریه های مردم را برای آوارگان فلسطینی جمع آوری کرد، دستگیر و سپس تبعید شد. «وی در تبعید هم با وجود ابتلا به چندین بیماری، قدمی عقب نشینی نکرد و سخت به فعالیت و آگاهی بخشی می پرداخت و ذره ای از تهدیدهای ساواک هراسی به خود راه نمی داد. در برابر برخوردهای مأموران رژیم می گفت: من بیدی نیستم که از این بادها بلرزم و حساب همه را خواهم رسید».
در حقیقت، منش طالقانی، شباهت های فراوانی به ابوذر غفاری داشت. صداقت و صلابت طالقانی، تنهایی و نستوهی او و شجاعتش، یادآور شخصیت ابوذر بود. طرفه این جاست که هر دو نیز روزگاری را در تبعید سپری کردند. نخستین فردی که این نکته را یاد آورد، امام خمینی رحمه الله بود که پس از مرگ طالقانی نوشت: «او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود.» گفتنی است شماری از خانواده هایی که در سال 1358 صاحب فرزند پسر شدند، نام ابوذر را بر فرزند خویش نهادند و بدین گونه هم به طالقانی ادای احترام کردند و هم آرزو داشتند فرزندشان رهرو راه او باشد.
قرآن کریم از میان عالمان دین، مجاهدان از آنها را برترین ها می داند و می فرماید: «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجْرا عَظیما؛ خداوند، اهل جهاد را بر آنان که بر جای نشسته اند، به پاداش بزرگ برتری داده است.» (نساء: 95) طالقانی نیز یکی از این مجاهدان بود که «پیش گام مبارزه با رژیم پهلوی و نخستین زندانی سیاسی از میان روحانیان و مبارزان اسلامی معاصر بود.» طالقانی بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط حکومت ملی، در سازمان نهضت مقاومت ملی شرکت کرد و به حمایت های مالی و جانی از مبارزان آن زمان پرداخت. او در این سال ها، برای همراه کردن افکار علما و روحانیان شهرهای کشور، مسافرت هایی نیز انجام داد و با تماس با مراجع و علمای وقت، ماهیت حکومت کودتا و کودتاچیان را که ایرانیان شرافت مند و آزاده را دسته دسته به پای چوبه اعدام می بردند، افشا کرد.
دکتر شریعتی با اشاره به این سال های پردرد و رنج، در ستایش از طالقانی می گوید: «در سال های خفقان و ظلمانی پس از کودتای 28 مرداد 1332، تنها طالقانی و مسجد هدایت، همچون مناره ای در کویر، قامت بلند آزادی و قامت فریاد بود».
از نگاه اسلام، اهل ایمان همانند اعضای یک پیکرند که گاه دردمندی یکی از آنها، با همدیگر هم درد می شوند. از این رو، مسلمان حقیقی کسی است که شعارش این باشد:
مرا بستگی هاست با نوع خویش | که از رنج نوعم، بوَد رنج بیش |
به خود زان پسندیده ام رنج تن | که از رنج، راحت بوَد نوع من |
طالقانی نیز با الهام از این آموزه های درخشان اسلامی، همواره هم درد مردمان فلسطین بود و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد. «وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سخنرانی مفصلی که درباره فلسطین در دانشگاه تهران ایراد کرد، آن را درس بزرگ تاریخی قرن ما خواند و انقلاب ایران را حامی فلسطین شمرد».
مجله فلسطین الثوره، ارگان سازمان مقاومت فلسطین در این باره می نویسد: «آیت الله طالقانی به فلسطین و مبارزه ملت قهرمان فلسطین عشق می ورزد. او برای اطلاع نزدیک از مصیبت هایی که دشمن بر سر مردم فلسطین آورده، چندین بار به بیت المقدس سفر کرد. وقتی انقلاب فلسطین آغاز شد، آیت الله طالقانی، اولین کسی بود که به حمایت از آن برخاست و برای جمع کردن کمک به این انقلاب، به رغم ضدیت نظام شاه با این انقلاب، دامن همت به کمر زد».
طالقانی، از پیش گامان وحدت میان حوزه و دانشگاه و از نقش آفرینان بزرگ این عرصه بود. وی خود دراین باره چنین می گوید: «ما سال هاست که با دانشگاه ارتباط داریم. اگر خودستایی نباشد، شاید از سال 1320 به بعد، ما به فکر ارتباط جامعه روحانیت و دانشگاه برآمدیم. یکی از مسائلی که استعمار و استبداد سعی و کوشش کرده بود، این بود که بین طبقه دانشگاهیان با روحانیت فاصله بیندازد و نه تنها فاصله، بلکه تضاد و دشمنی ایجاد کند و یکی از عوامل کتک هایی که من خورده ام، برای همین و به خاطر از بین بردن این فاصله بود».
یکی از استادان دانشگاه نیز در این باره می گوید: «آیت الله طالقانی، حق بزرگی بر ما دانشگاهیان دارد؛ برای اینکه از نخستین کسانی بود که می خواست بین روحانیت و دانشگاه، پلی ایجاد کند و این دو مرکز علمی را به هم مربوط سازد».
آیت الله طالقانی، پناه بی پناهان بود. هر جا مبارز و مظلومی بود و به طالقانی دست رسی داشت، دست طالقانی در دستش بود و یاری اش می داد. برای نمونه، در روزگاری که نواب صفوی و هم رزمانش تحت تعقیب بودند، یکی از کسانی که به آنان پناه داد، طالقانی بود.
همچنین طالقانی پس از شهادت آیت الله غفاری، وارد خانه ایشان شد و در حالی که خانه آن شهید در محاصره مأموران ساواک بود، اعضای خانواده شهید غفاری را در اتاقی دور خود جمع کرد. سپس پیش از هر سخنی، روضه امام موسی بن جعفر علیه السلام را بس سوزناک خواند و دردهای آن حضرت و شهادتش را در زندان به حکایت کشید. آن گاه رو به همسر شهید کرد و گفت: «خانم! من سید محمود طالقانی هستم. شهید غفاری، برادر من بود. من هم برادر شما هستم. مواظب باشید این غصه شما را نشکند. ان شاءالله که مشکل مالی نداشته باشید. در منزل را باز بگذارید تا رفت و آمد صورت بگیرد.» آن گاه طالقانی با پرداخت مبلغی پول به خانواده شهید، آن جا را ترک کرد.
قرآن، معجزه جاوید رسول خاتم صلی الله علیه و آله وسلم و حلقه ارتباط میان بنده و پروردگار است. انسان بدون قرآن هرگز به اوج روحی نخواهد رسید و به آسانی در پرتگاه ها سقوط خواهد کرد. از ویژگی های برجسته آیت الله طالقانی، اهتمام فراوان او به قرآن بود. او خود در این باره می گوید: «این کتاب هدایت که چون نیم قرن اول اسلام باید بر همه شئون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت، حاکم باشد، یک سره از زندگی برکنار شده است. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب، روزی پیشرو و رهبر بود، امروز دنباله رو شده، کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بوده، مانند آثار عتیقه و کتاب ورد، تنها جنبه تقدس و تبرک یافته و در سرحد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته است و آهنگ آن اعلام مرگ است».
یکی از یاران امام در خاطره ای می گوید: «در نجف اشرف، تفسیر پرتویی از قرآن آیت الله طالقانی را به حضور امام تقدیم کرده بودم تا مطالعه فرمایند. بعد از مدتی، از فرزند شهیدشان، مرحوم حاج آقامصطفی شنیدم که امام تأکید و سفارش کرده اند ایشان حتما آن تفسیر را مطالعه کنند. تأکید امام درباره مطالعه پرتویی از قرآن به حدی بود که مرحوم حاج آقا مصطفی، با توجه به شیوه محتاطانه حضرت امام در مورد افراد و نوشته هایشان، تعجب کرده بود».
اسلام، دین توصیه به گسترش پیوندهای اجتماعی و پرهیز از تفرقه و جدایی است. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید: «دو تن، از یکی بهتر، و سه تن از دو تن برتر و چهار نفر از سه نفر نیکوتر است؛ همیشه با جماعت باشید» و نیز فرمود: «جماعت، مایه رحمت و جدایی موجب عذاب است».
آیت الله طالقانی با الهام از این آموزه های وحیانی، همواره در متن جامعه و در میان مردم حضور داشت و این شیوه پسندیده را تا آخر عمر رها نکرد. او بر این باور بود که: «در زندگی فردی و گوشه گیری، نه راه سلوک به سوی خدا باز می شود و نه اخلاق، مفهوم درستی دارد؛ زیرا این گونه به خودگرایی، سلوک به سوی خود است، نه به سوی خدا.» وی همچنین می گفت: «آن مسلمانی که خیال می کند نمازش را خوانده و روزه اش را گرفته و دعایش را خوانده و تکلیفش ساقط شده و منظور، همین بوده، دین را نفهمیده است. چنان سرهایمان را پایین انداخته ایم و شانه از زیر بار مسئولیت ها خالی کرده ایم که فقط دین را در چند جمله طهارت، نماز و روزه خلاصه کرده ایم و بس. در صورتی که مسلمانی و دین داشتن؛ یعنی تعیین سرنوشت، استقرار محیط امن، دخالت در امور زندگی، دخالت در اقتصاد و دخالت در بیت المال مملکت».
دست یابی به بزرگی و والایی جز سختی دیدن و خطر پذیرفتن میسر نمی شود.
به گفته اسدی:
بزرگی یکی گوهر پر بهاست | ورا جای در کام نَر اژدهاست |
در کلیله و دمنه نیز آمده است: «هر که از خطر بپرهیزد، خطیر نگردد.» همچنین تاریخ گواه این مدعاست که بزرگی در خطر کردن است. بزرگان تاریخ همواره خطر کرده اند و کمتر کسی را می توان یافت که بدون سختی، مرارت، دشواری و خطر کردن، به بزرگی رسیده باشد. همان گونه که مروارید، از دل دریای پرتلاطم و از میان امواج ترس آور به دست می آید، بزرگی را نیز باید از دریای حوادث روزگار و تلاطم اجتماع فراچنگ آورد. «طالقانی، یکی از چنان مردان روزگار بود. بزرگ بود، نه بزرگ شده و نه به حسب تصادف بزرگ شده. با خطر کردن و دست از آسایش شستن، بزرگ و قهرمان شده بود. زندگی پر تب و تاب و حادثه خیزی داشت و همواره درگیر و در کام خطر بود. هیچ گاه به دشمن پشت نکرد. در مقابل زورمندان زانو نزد. در برابر تاج ها سر فرو نیاورد. کنج عافیت نگزید و سکوت و تغافل ننمود. هنگامی که از تبعید برگشته بود و از وی خواستند قدری سکوت و کناره گیری کند، گفت: انسان می تواند در زندگی، خیلی از چیزها را نبیند یا نشنود، اما نمی تواند نفهمد. گناه ما این است که از آنچه می فهمیم، نمی توانیم لب فرو بندیم. شاید دیگران از مقام و موقعیتشان بترسند، من که جز این عبا و عصا چیزی ندارم، از چه بترسم».
پایان پیام/م
دیدگاه شما