به گزارش نافع، خاطره:دكتر چمران را كه از اتاق عمل مىآوردند، مىخندید. فكر مىكردم كه به تهران منتقل و تا مدتى راحت مىشویم. به او گفتم: مىرویم؟ با خنده گفت: نمىروم. اگر بروم تهران، روحیه بچهها ضعیف مىشود. هنوز كار از دستم بر مىآید، نمىتوانم بچهها را رها كنم، در تهران كارى ندارم. حتى حاضر نبود در آن شرایط كه پایش در گچ بود، كولر روشن كند. خون ریزى داشت؛ اما در عین حال مىگفت: چطور كولر روشن كنم، وقتى بچهها در جبهه زیرگرما مىجنگند؟ شهید مصطفي چمران
دیدگاه شما