سال 1366. ش بود و ستون گردان كنار «ارتفاع قامیش» و زیر پای عراقیها قرار داشت. باران بیامان میبارید و لباسها را خیس و سنگین كرده بود. گونیهایی هم كه عراقیها مثل پله زیر كوه چیده بودند؛ بهخاطر گل و لای، لیز شده بود و مایه مشكل و دردسر رزمندگان شده بود. بچهها سعی داشتند برای رهایی از باران، به داخل غار بزرگ زیر قله بروند؛ ولی با وجود سُر بودن گونیها، با مشكل مواجه شده بودند؛ اما یك گونی با بقیه فرق داشت و لیز و سُر نبود. بسیجیها كه پایشان را روی آن میگذاشتند، میپریدند آن طرف آب و داخل غار میشدند. البته گونی هر از چندگاهی تكان میخورد. شاید آن شب غیر از من و یكی دو نفر، هیچ بسیجیای نفهمید كه علی آقا پله شده بود برای بقیه. ما كه از این راز باخبر شدیم، اشكهامان با باران قاطی شده بود. شهید علي چيت سازيان
دیدگاه شما