وضعیت آب و هوای همدان

خبرگزاری علم و فناوری

**

تاریخ : پنجشنبه 29 آبان 1393 ساعت 13:22   |   کد مطلب: 11049
خاطره نخستین اعزام رهبر انقلاب به جبهه
«به امام گفتم، خواهش می‌کنم اجازه بدهید به اهواز یا دزفول بروم؛ شاید کاری بتوانم بکنم. بلافاصله گفتند شما بروید. من به قدری خوشحال شدم که گویی بال درآوردم.

به گزارش نافع وبلاگ لبخندهای خاکی نوشت:با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق که با تشویق و ترغیب استکبار جهانی و حمایت همه‌ جانبه آنان در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ صورت گرفت، فرصت مناسبی برای بارور شدن استعدادهای جوانان و رشد معنویت و ایمان و باورهای عمیق دینی در آنان فراهم آمد. جبهه‌های جنگ، دانشگاه عظیم پرورش انسان‌های مخلص و با تقوا و شجاع و حسینی شد؛ جنگ برای روحانیت نیز فرصت مساعدی را فراهم آورد تا هم خود از قبل آن بهره‌های معنوی برگیرند و هم انقلاب را ریشه‌دار کرده به جوانان و جهانیان معرفی کنند.»

آیت‌الله خامنه‌ای در سمت نماینده امام در شورای عالی دفاع از این فرصت بسیار بهره گرفتند. معظم‌له خوشحالی خود را از پوشیدن لباس رزم و حضور در میدان‌های جهاد و دفاع در میان رزمندگان اسلام این گونه بیان می‌فرمایند:

«اول جنگ، وقتی که هفت، هشت، ده روزی گذشت، دیدم که هر چه خبر می‌آید، یأس‌آور است؛ البته، من نماینده امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی آن شورا بودم؛ دیدم که از من کاری برنمی‌آید، دلم هم می‌جوشد و اصلاً نمی‌توانم صبر کنم. با دغدغه کامل، خدمت امام رفتم. همیشه امام به ما می‌گفتند که خودتان را حفظ کنید و از خودتان مراقبت نمایید. من به امام گفتم، خواهش می‌کنم اجازه بدهید، من به اهواز و یا دزفول بروم، شاید کاری بتوانم بکنم. بلافاصله گفتند که شما بروید. من به قدری خوشحال شدم، که گویی بال درآوردم. مرحوم چمران هم در آنجا نشسته بود، گفت: پس به من هم اجازه بدهید، تا به جبهه بروم. ایشان گفتند، شما هم بروید…

یک روز عصر، با مرحوم چمران راه افتادیم. اوایل شب به اهواز رسیدیم. همان شب اول که رفتیم، گروه کوچکی درست شد. قرار شد که اینها بروند، آرپی‌جی و تفنگ بردارند و به داخل صفوف دشمن، شبیخون بزنند… ما هر شب، همین عملیات را می‌رفتیم».

انتهای پیام/ر.ح

دیدگاه شما

CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.