«رجبعلی عسگری»؛ در معیت مرکبش همراز بچههای روستا شده بود و آیت و آیینهشان، مرادی که عصر به عصر با دوچرخه زنگار گرفته از پشت تپههای ماهوری فرود میآمد و به آنی سیلی از مرید دورش جمع میشدند و چشم به خورجین وصلهدارش میدوختند، او یک انسان تمامعیار فرهنگی بود تا جایی که در غائله کردستان و شعارهای تجزیهطلبی آن وقت، با دغدغه آگاهی به سنندج کتاب میبرد دقیقا در بحبوحه درگیریها!