سعید علی بیگی-گریه های بی امان پدر، پسرک را درمانده کرده بود. اشک های پدر دانه دانه روی زمین و بر همان نقطه ای می افتادند که فاطمه و تهمینه سر به زیر نگاهشان را بدان دوخته بودند و صدای قاضی که حکم را می خواند، ناگهان پدر از حال رفت و برخلاف تلاش پسر بچه بر زمین افتاد.