در سوگ از دست دادن شير جبهه ها، حاج محمد ايزدي(چريک پير)
ساعت 4 صبح بود که حاج عباس - پدرم و داماد بزرگ خانواده- زنگ طبقه بالا را زد. از پنجره داخل کوچه را نگاه کردم. ديدم با چهرة بغض آلود با سر اشاره کرد بيا پايين. صداي گرية حميدرضا – برادرم - را که شنيدم فهميدم چه خبر است. اصلاً ميدانستم که آن شب خبري خواهد شد.
12/21/1397 - 08:23