در خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم، دیدم یک پیکان جلوی من ایستاد، من اول فکر کردم تاکسی است، جلوی من ایستاد و گفت: سلام، آقای هلالی هستید؟! من رو کشید داخل ماشین و مدام می گفت مخلص شما هستم، چاکر شما هستم. توی ماشین که سوار شدیم دیدم اینها که حرف می زنند حرف هایشان طبیعی نیست، همه مست بودند.
02/08/1394 - 08:21
10/17/1393 - 13:05